کتاب بهترین وسیله برای تفکر و تعلیم دیدن در موضوعات مختلف است. انواع کتاب در بخش های داستان، مذهبی، روانشناسی، رمان، اجتماعی، درسی و سیاسی و .... وجود دارد. در این مطلب به طور مفصل درباره کتاب اوضاع خیلی خراب است می خوانید. این کتاب شما را با حقایق زندگی رو به رو می کند و با تزریق امید نویسنده نمی خواهد به شما بگوید که همه چیز عالی است. خواندن این کتاب توصیه می شود.
به گزارش رکنا، مارک منسن (Mark Manson) خودش را در وبسایتش اینچنین معرفی میکند: «من نویسنده پرفروشترین کتاب نیویورکتایمز با عنوان اوضاع خیلی خراب است؛ کتابی درباره امید هستم. من درباره ایدههای بزرگ مینویسم. کار من با عنوان یک ژانر جدید در حوزه خودشناسی معرفی شده است. برخی از مردم معتقدند من دیوانه هستم و برخی میگویند من زندگیشان را نجات دادهام. شما میتوانید کتابهایم را بخوانید و خودتان قضاوت کنید.»
برای آشنایی بیشتر با این نویسنده محبوب و مطالعه جدیدترین نوشتهها و مقالاتش میتوانید به وبسایت شخصیاش مراجعه کنید. مارک نقلقولهایی از کتابهای خودش و قسمتی از روزمرگیهایش را در صفحه اینستاگرامش به اشتراک میگذارد. از دیگر کتابهای این نویسنده جوان میتوانیم آثار زیر را نام ببریم:
راهنمای خوشحالی؛
عشق کافی نیست؛
هنر ظریف بیخیالی؛
راهنمای خودشناسی؛
همهچی درباره عادتها؛
زیاد به خودت سخت نگیر؛
هنر ظریف رهایی از دغدغهها: روشی نو برای خوب زندگیکردن.
کتاب اوضاع خیلی خراب است با یک داستان شروع میشود، داستانی از یک زندگی سخت و وحشتناک. چند جمله از آن را باهم میخوانیم:
«[…] طی چهار سال، بیش از یکمیلیونوسیصدهزار نفر بهشکلی سازمانیافته دستهبندی میشدند، به بردگی گرفته میشدند، شکنجه میشدند و همان جا به قتل میرسیدند. تمام اینها در منطقهای صورت میگرفت که فقط کمی از سنترال پارکِ منهتن بزرگتر بود و هیچکس، بله هیچکس، هیچ کاری برای متوقفکردن آن انجام نمیداد.»
تصور اینکه این داستان، زنجیرهای از اتفاقات امیدبخش باشد، اشتباه است. درواقع منسن با این داستان میخواهد به مخاطب بگوید که همهچیز خیلی بد و تلخ است و اتفاقا امیدی در کار نیست. اوضاع در این داستان بهقدری خراب است که خواننده فقط بهکمک هنر نویسنده میتواند فضا را تصور کند. شاید دور از انتظار باشد که کتابی درباره امید اینگونه آغاز شود؛ اما نویسنده قرار است مخاطبش را با دنیای واقعی روبهرو کند: دنیایی که پر از درد و رنج و سختی است. او نمیخواهد که بر واقعیتها سرپوش بگذارد و همهچیز را خوب جلوه دهد. منسن کتاب اوضاع خیلی خراب است را با زبانی ساده و طنزگونه و براساس دنیایی ایدئال و خیالی نوشته و به واقعیت های زندگی روزمره هم توجه کرده است؛ به همین علت نیز این کتاب او اینقدر پرفروش بوده و خوانندگان فراوانی داشته است.
در قسمتهای بعدی کتاب، مخاطب احساس میکند درک میشود و درد و رنج در زندگی، اتفاقی عادی به حساب میآید. با این پذیرش و آگاهی، اکنون باید امیدوار باشد؛ یعنی واقعبینانه و براساس درک و پذیرش فضای موجود امید داشته باشد؛ به همین دلیل، مخاطب ارتباط قوی و درستی با کتاب برقرار میکند و در پایان، امید را همچون اصلی ارزشمند در زندگی میپذیرد.
کتاب اوضاع خیلی خراب است به ۲ بخش و ۹ فصل تقسیم شده است: بخش اول در ۵ فصل، حقیقت امید را واکاوی میکند و بخش دوم در ۴ فصل، عوامل ناامیدی آدمها را بیان میکند تا دلایل ناامیدی را از مخاطبان بگیرد. در ادامه با ساختار این بخشها آشنا خواهید شد:
بخش اول: امید
فصل اول: حقیقت ناخوشایند؛
فصل دوم: خویشتنداری خیال خام است؛
فصل سوم: قانون احساسات نیوتن؛
فصل چهارم: چگونه رؤیاهاتان را به واقعیت تبدیل کنید؟؛
فصل پنجم: امید بهفنارفته؛
بخش دوم: اوضاع خیلی خراب است!
فصل ششم: فرمول انسانیت؛
فصل هفتم: رنج عنصر ثابت جهانی است؛
فصل هشتم: اقتصاد احساسات؛
فصل نهم: آیین نهایی؛
یادداشتها.
این کتاب پیشنهادی عالی است برای افرادی که خستهاند و زندگی روزمرهشان بیشتر با بی حوصلگی همراه است. همچنین کسانی که بهتازگی در برنامهها و اهدافشان با شکست روبهرو شدهاند و احساس ناامیدی میکنند، میتوانند با خواندن این کتاب تحول بزرگی در دیدگاه خود ایجاد کنند. البته کتاب اوضاع خیلی خراب است کتابی درزمینه خودشناسی است؛ بنابراین میتوانیم مطالعه آن را به همه بزرگسالان پیشنهاد کنیم؛ پس گزینه خوبی هم برای هدیه دادن به عزیزانتان است.
«قهرمانبودن یعنی توانایی فراخواندن امید؛ آنهم در جایی که ذرهای امید وجود ندارد، مثل برافروختن کبریتی برای روشنکردن دنیایی تاریک.» (ص۱۱ نسخه الکترونیکی)
***
«اگر توی فروشگاه استارباکس کار میکردم، بهجای نوشتن اسم مردم روی فنجان قهوهشان، جملات زیر را مینوشتم: “شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید، برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آنهم صرفا برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایند زندگی است. تمام مسائلی که به آنها فکر میکنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریز استادانهای از این حقیقتاند. ما غبارهای کیهانی بیاهمیتی هستیم که در یک نقطه آبی پرسه میزنیم و به هم برخورد میکنیم. عظمتی برای خودمان تجسم میکنیم و اهدافی برای خودمان میسازیم؛ اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم؛ پس، از قهوه لعنتیتان لذت ببرید!”» (ص۱۴ نسخه الکترونیکی)
***
«چه اتفاقی در جهان افتاده که باعث میشود با وجود بهبود مداوم همهچیز، مدام حالمان بدتر شود؟» (ص۲۸ نسخه الکترونیکی)
***
«بهبلوغرسیدن یعنی دستیابی به توانایی انجام آنچه درست است؛ فقط به این دلیل که درست است.» (ص۱۸۷ نسخه الکترونیکی)
***
«نمیتوانید ارزش چیزی را بفهمید؛ مگر اینکه احتمال ازدستدادن آن را تجربه کنید.» (ص۲۴۵ نسخه الکترونیکی)
***
«زندگی جویبار بیانتهایی از رنج است، و رشد بهمعنای پیداکردن راهی برای اجتناب از این جویبار نیست؛ بلکه بهمعنای شیرجهزدن درون آن و پیداکردن موفقیتآمیز راه در عمق آن است.» (ص۲۴۶ نسخه الکترونیکی)