سیدعلی موسوی گرمارودی از مشهورترین شاعران نوگرای دهه ۵۰ است که به دلیل آیینی و انقلابیبودن آثارش و نیز تأثیر آن، پس از انقلاب اسلامی از بنیان گذاران شعر انقلاب نامیده میشود.
او نخستین آموزههای دینی را در مکتب پدر آموخت و پس از دیپلم در جوار پدر راهی مشهد شد و چهار سال به تحصیل عربی و علوم دینی پرداخت. واقعه ۱۵ خرداد۱۳۴۲ گرمارودی را که تازه از مشهد به قم برگشته بود، رهسپار تهران کرد. در کنار همراهیهای سیاسی، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیز راه یافت و سپس مشاور حقوقی ادارهٔ باستانشناسی شد.
فعالیتهای او در عرصه شعری و شاعری از محافل و انجمنهای ادبی شروع شد؛ اما شاعری را بهطور جدی در سال۱۳۴۸ با چاپ نخستین مجموعه شعرش عبور آغاز کرد. ادامه فعالیتهای سیاسی، بالاخره او را که اکنون برنده بخش شعر نو مسابقه «شعر بعثت» مجله یغما میشناختند، در ۵۲ به زندان فرستاد.
نعمت آزادی پس از ۶ سال اسارت در اوین، او را به سمت همکاری با طاهره صفارزاده کشاند تا با همفکری و همراهی هم، کانون هنرمندان و نویسندگان مسلمان یا کانون فرهنگ نهضت اسلامی را بنیانگذاری کنند. موسوی گرمارودی تمام دهه ۶۰ و تقریباً ۷۰ را به اخذ درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی و نیز اشتغال در پست مشاور وزرای فرهنگ و ارشاد اسلامی گذراند. وی همچنین رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان شد.
گرمارودی همواره با رویکردهای مذهبی، به سرودن شعر در قالبهای نوقُدمایی و نیمایی پرداخت و البته بعدها گرایش به شعر سپید نیز پیدا کرد. او در همهٔ قالبهای شعر از قدیمترین تا جدیدترین آنها یعنی از قصیده تا شعر سپید طبعآزمایی کرده است.
بنیاد چهرههای ماندگار به پاس تمام زحماتش در عرصه شعر و سرودن در قالب های مختلف شعری، در سال ۱۳۸۵ او را بهعنوان چهرهٔ ماندگار بخش شعر انتخاب کرد. ترجمهٔ ادبی کامل قرآن کریم گرمارودی برندهٔ کتاب سال شد و ترجمه نهج البلاغهٔ او مورد تقدیر همین رویداد فرهنگی قرار گرفت.
مجید شفیعی نویسنده کتاب به جرم شاعری در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی ایرنا گفت: وقتی برای اولین بار به موزه عبرت رفتم که قبل از انقلاب اداره مرکزی ساواک بوده، تصور نمی کردم که موسوی گرمارودی یکی از زندانیان همین زندان مخوف بوده باشد.
وی افزود: نامش وقتی از برابر چشمم گذشت؛ یک آن صدایش در گوشم پیچید و به دوران کودکی ام رفتم و شعرخوانی اش در گوشم طنین افکند. او با آن صدای اعتماد انگیز و پر از احساسش اغلب در برنامه های مناسبتی و آیینی شعر می خواند و من برای خاطرۀ آن صدای پر احساس و پر طنینش این کتاب را نوشتم تا دین خود را به این نغمه زیبا ادا کرده باشم و برای همیشه این خاطره را زنده نگه داشته باشم.
این نویسنده افزود: هنگامی که نام موسوی گرمارودی را دیدم با خود گفتم چگونه می شود که اینگونه از بین پیچ و خم های زندگی گذشت؛ شعر سرود؛ مبارزه کرد؛ چون درختی درباد ایستاد و زندگی را با صدایی رسا و گرم سرودی جاودانه کرد.
وی افزود: به نظر من زندگی سیاسی گرمارودی الهام گرفته از جهان شعری و ادبی او بوده است؛ همان روشنگری ها و اندیشه هایی که سایه خود را بر تمام زندگی او افکنده بود. من نیز در این رمان از دریچه شعر خودش وارد شدم و خودم را به طنین همان صدا سپردم که از کودکی خاطراتی هر چند اندک را در وجود من به خود اختصاص داده بود. به همین دلیل ترغیب شدم به سبب بنیان شاعرانه زیست او به سراغ زندگی او بروم و اتفاقا از همین منزل وحشتی که در آن زندانی بوده است را روایت کنم.
شفیعی ادامه داد: این رمان شرح و روایت سورئالیستی از زیست شاعرانه گرمارودی اوست و چون از دریچه و آستانه شعر وارد شدم، می بایستی کلام، صورت، بیان و نگاهی شاعرانه به کار می بخشیدم تا رمان به نحوی رنگ تخیلی و شاعرانه به خود بگیرد و برای همه به ویژه نوجوانان جذابیت داشته باشد.
وی افزود: من از آن جهت این بیان و شرح و روایت را برگزیدم که او را سرشته با شعرش دیدم. پس باید از کلمات او کمک می گرفتم تا به برج و باروهای اشعارش و از آنجا به جهان اندیشه هایش دست پیدا می کردم و آن را در رمانم تا جایی که برداشت کرده و متوجه شده بودم، منعکس می کردم.
این نویسنده اضافه کرد: هنوز آن اولین دیدار با موسوی گرمارودی به یادم مانده است. غزلی تازه از خود را برایم خواند به نام گیاه آبزی و خاطرۀ آن صدای محزون و لطیف پر احساس باز در وجودم زنده شد که می گفت «منم که می رسدم نو به نو ز خویش، غمی/ ز دست خویش نیاسوده ام به عمر، دمی/ گیاه آبزی ام ، بی بهار می رویم / مگر همان گذرد گاه از سرم بلمی/ در این صحیفه رنگین و پرنگار وجود / به قدر سایه نیفتادم از سر قلمی/ به کوه نیز نسنجیده ام غم خود را / هنوز با غمم ای کوه سرفراز ، کمی/ چو فجر کاذبم انگار و هیچ سوی نی ام/ نه در پگاه وجودی ، نه در شب عدمی/چو موج هر چه سر خود به سنگ می کوبم/ ز پای خویش فراتر نمی نهم قدمی»
در مقدمه کتاب به جرم شاعری آمده است: این رمان ممکن است به ترتیب وقوع تقویمی حوادث و همچنین کاملا منطبق بر واقعیت زمانی زندگی گرمارودی نباشد ولی کوششی در جهت نمایان کردن حقیقت و جوهرۀ شعر و رسالت او و همچنین بازگوکننده گوشه ای از حقیقت شعری و دینی و سیاسی اوست.
نویسنده در این مقدمه افزود: با کنکاش و مداقه در اشعار او تاکید می کنم که آستانۀ ورود من به دنیای ذهنی او اشعار ایشان بوده است .رویکرد من در این رمان به سمت اشعار و شرح تخیل شاعرانه ایشان بوده است. به دیگر سخن من از پرده های معنوی زیست شاعرانه او تعبیری به دست داده ام که با حقیقت روحی او مطابقت داشته باشد.
وی همچنین به ایرنا گفت: من در این رمان گاهی به ذکر جزییاتی پرداخته ام که برای قوام رمان لازم بوده و نکاتی از رشته ها و سویه های تفکر گرمارودی را آورده ام تا روشنگر مسیری باشد که در پیش گرفته ام و بتوانم در بسط و گسترش رمان تصویری حقیقی را از او و شعر و مبارزات او به نمایش بگذارم.
در بخشی از این رمان آمده است: با خود زمزمه می کرد. زمزمه هایش را می شنید. دلش به زمزمه هایی خوش بود که از عمق جانش بر می خاست. صدای کودکی هایش و آواز گنجشک ها و پا گذاشتن در گل و لای تازه و باران خوردۀ کنار رود؛ میان جنگل و بوی علف های باران خوردۀ پاک و دست هایش را که باز کرده بود تا آسمان را در آغوش بگیرد و صدای مادر که می گفت «پا برهنه توی گل دنبال چه می گردی؟»
همه را می شنید و او در خیال پروانه شدن بود و این خیال کودکانۀ زودگذر و خنکای چسبندۀ بادها را دوست داشت .عاشق پرواز دسته جمعی سارها بود و شعر تازه ای که بعدها می خواست بسراید؛ از میان جلگه های سکوت زادگاهش می شکفت و می نوشت و کلمات میان اشک و خون و فریاد بازجو و بوی گوشت سوخته، یکی یکی کنار هم قطار می شدند که «جهان در کودکی رنگی دگر داشت/دلم زان سوی هر چیزی خبر داشت/ زمستان ها هوا چون برف می زد/ ز پشت شیشه با من حرف می زد/ نه تنها برف هر چیزی چُنو بود/ همیشه با دلم در گفتگو بود...
کتاب به جرم شاعری از سوی انتشارات موزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در ۱۴۴صفحه و در هزار نسخه به قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.