به گزارش خبرگزاری فارس، کمیسیون ارزیابی «کیفیت و تحول در پژوهش» از آبان ماه سال جاری فعالیت خود را در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آغاز کرده است. مأموریت اصلی این کمیسیون شناسایی وضعیت و بررسی نقاط قوت و ضعف سیاست و روندهای پژوهشی در پژوهشگاه و ارائه پیشنهاداتی جهت ارتقای وضعیت کنونی به شورای پژوهشی پژوهشگاه است.
فاطمه براتلو عضو هیأت علمی پژوهشگاه، یکی از اعضای این کمیسیون است که به نمایندگی از کمیسیون در خصوص روند فعالیت اعضاء و نحوه ارزیابی «کیفیت و تحول در پژوهش»، طی مصاحبهای نتایج بررسیهای کمیسیون را که حاصل ساعتها گفتوگوی صریح و انتقادی اعضای کمیسون با اعضای هیأت علمی پژوهشگاه بوده، ارائه داده است.
بخشهای مهمی از مصاحبه از نظرات میگذرد:
وی در ابتدا گفت: باید بگویم دامنه کار انجام شده بسیار وسیع است. مصاحبه با اعضای هیأت علمی به شکل کیفی بوده و بهصورت نیمهباز انجام شده است. ما سه پرسش مشخص داشتیم؛ پرسش اول درباره آسیبشناسی پژوهش بود، یعنی مسائلی که پژوهش را تحدید و تهدید میکنند. نظرات در این مورد بسیار زیاد بود. بحثها هم حالت ماهوی داشت و هم بهنوعی متوجه رسالتها و بعضاً مأموریتهایی بود که پژوهشگاه باید داشته باشد و اساساً اینکه ما «پژوهش» را چگونه میبینیم و چگونه تعریف میکنیم؛ مباحثی مثل اخلاق علم، کیفیت حکمرانی نظام علم. از سطح کلان، یعنی کل حکمرانی دانش و کل حکمرانی پژوهش که هم شامل آن چیزی است که اجتماع علمی فکر میکند، هم آنچه در سیاستگذاریهای علمی به آن پرداخته میشود و ریلی که سیاستمداران در کشور، برای هدایت نظام پژوهش میگذارند و آنچه بزرگان علم دغدغه آنرا دارند و در اجتماعات علمی رسمی و غیررسمی مطرح میشود؛ از جمله، مسائلی که در حوزه اخلاق علم و اخلاق پژوهش مطرح است.
وی افزود: در این مصاحبهها علاوه بر این موضوعات کلی در سطح کلان ملی و فراملی، در مورد مسائل مطرح در سطح پژوهشگاه نیز صحبت شد. در پژوهشگاه نیز مدیریت امر پژوهش مطرح شد، یعنی آنچه در معاونت پژوهشی گذشته است. بخشی از صحبتها در مورد دیدگاههای مدیران نسبت به پژوهش و کیفیت پژوهش بود. هم نگاههای تأییدی مطرح شد و هم نگاههای انتقادی. البته در کنار انتقاد، در کلام خیلی از اعضاء قدردانی نیز نمایان بود. واقعیت این است که در تاریخ پژوهشگاه همواره بنا بر کیفیتافزایی بوده است، اما پرسش این است که ما کیفیت را چگونه ببینیم و پژوهش را متولی انجام چه فعالیتهایی قلمداد کنیم. طبیعی است که با رویکردهای مختلف، خروجیهای ما متفاوت خواهد بود. در برنامه هفته پژوهش هم من از چند جریان صحبت کردم. جریانی بر این باور است که مسئله افزایش کارایی است و این ارزش را حاکم میداند. کارایی تعریف بسیار مشخصی دارد و مبتنی بر نگاه سیستمی است که براساس آن سازمان با نهاده مالی و انسانی مشخصی میخواهد به حداکثر خروجی ممکن برسد. طبیعی است که در این شرایط، امر پژوهش به مجموعهای از فعالیتها فروکاسته میشود و شمارش طرحها، کتابها، مقالهها، نشستها، سخنرانیها و گزارشها آغاز میشود. موفقیت در این جریان، جایی اتفاق میافتد که ما نهایت فعالیتها را احصاء کرده باشیم و کاهش قیمت تمامشده هر خروجی، موفقیت مدیریتی به شمار میآید.
بحث اراده مدیریتی، یعنی آنچه در بخش ستاد اتفاق میافتد
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان داشت: جریان بعدی جریانی است که تابع تغییرات رخداده در نظام علم در جهان است؛ تغییر نسلهای دانشگاهی، از نسل کلاسیک به نسلهای نو. از نسل کلاسیک که دور دانشگاه و پژوهشگاه را دیوار کشیده بود و علم را فقط بهمثابه علم و مکتوبات علمی میدید تا نسلی که دیوارها را از دور دانشگاه و پژوهشگاه برداشت و پژوهش را در خدمت جامعه دید. شما این جامعه را در صورت کلان آن و با همه اجزایی که ممکن است داشته باشد، در نظر بگیرید؛ میتواند صنعت باشد، سیاست، فرهنگ یا اقتصاد باشد. طبیعی است که در هر جریانی مفاهیمی نیز تولید میشود مثل مفهوم کارفرمایی، برونسپاری و ... . هریک از این ارزشها که حاکم میشود ادبیات خاص خود را تولید میکند؛ بهویژه، با توجه به حوزه مشارکتکننده، مفاهیم و ادبیات خاصی مرتبط با آن حوزه، مثلاً مهندسی و پزشکی و ... تولید میشود. در این جریان هم موفقیت در پژوهش شاخصهای خود را دارد، مثلاً موفقیت مدیر وابسته به تعداد طرحی است که سفارش گرفته است و هرچه این تعداد بیشتر باشد توانستهام کیفیت را بر یک پژوهشگاه حاکم کنم. من اینها را لایههایی میبینم که یکدیگر را کامل میکنند. در واقع اگر بخواهیم به خود مسئله کیفیت در پژوهش بپردازیم، همه اینها جای خود را دارند. اما مهم این است که هیچکدام از اینها بر دیگری غلبه نکند؛ تحقیقات بنیادی و کاربردی هر کدام جای خود را دارند. باید به این دوگانه اشاره کرد؛ ما اساساً دو نقطه مرجع استراتژیک در سازمانها داریم؛ بحث اراده مدیریتی، یعنی آنچه در بخش ستاد اتفاق میافتد و بخش ظرفیت مجموعه، یعنی آنچه در بخش صف اتفاق میافتد. طبیعی است که هر چقدر اراده مدیریتی بخواهد جریانی را برجریانهای دیگر غالب کند، این ظرفیتها هستند که به مدیران مجال ظهور و بروز میدهند؛ کیفیت اعضاء هیأت علمی که البته فقط کیفیت و قدرت پردازش ذهنی اعضاء هم نیست، بلکه دغدغهها، ترجیحات فردی، سلایق، تجربهکاری، اجتماعات علمی ایدهدهنده به آنها، انجمنهای علمی و بسیاری از متغیرها در اینجا تأثیرگذارخواهند بود. مقصودم این است که بحث کیفیت در پژوهش و مدیریت کیفیت پژوهش لایههای بسیاری دارد.
برآیند نظرات اعضای هیأت علمی پژوهشگاه برای ارتقاء کیفیت پژوهش بر چه چیزی باید متمرکز باشد؟
وی افزود: با این مقدمات، حال در جواب سؤال شما باید بگویم حدود ۱۵۰ عضو هیأت علمی در پژوهشگاه مشغول هستند که هریک به آسیبشناسی از پنجرهای خاص مینگرند. البته نام این طرح آسیبشناسی گذاشته شده است که ای کاش آسیبشناسی نبود، چون ما به مسئلۀ کیفیت در پژوهش پرداختیم و نه صرفاً آسیبشناسی. حال از این دریچه اولین نگاه، طبیعتاً نگاه به تجارب زیسته روزمره ماست. تجربه زیسته منِ پژوهشگر، فرایندهای حاکمی است که من با آن دست به گریبانم؛ هرآنچه در قالب آییننامه، شیوهنامه و نظامنامه تعریف شده و هرآنچه که مربوط به ارتقاء است. منظورم این است که اگرچه در مورد وجوه مختلف تحول در کیفیت در پژوهش صحبت شد، اما بیشترین فراوانی مربوط به این مسائل بود. این هم به همان نقدهایی باز میگردد که به بروکراسی در نظام دانشگاهی وارد میشود. کارکرد بروکراسی، سادهسازی و یکسانسازی با هدف آسان کردن کار مدیریت است. برای این منظور، آییننامهها برای حد وسط اجتماعی که قرار است مدیریت شود، تنظیم میشوند، یعنی سعی بر آن است تفاوتها نادیده گرفته شوند. اگر یک مقدار سختگیرانه باشد این نقطه را کمی بالاتر قرار میدهد تا کسانی که پایینتر از میانگین هستند، خود را برسانند، ولی نمیتواند این قوانین و مقررات را مبتنی بر نخبگان آن فضا تنظیم کند، چون در عمل محال است. بنابراین، حدی از انعطافپذیری در اینجا از «کمتر سختگیرانه» تا «سختگیرانه» دیده میشود؛ از نگاه «کمتر بروکراتیک» تا «بیشتر بروکراتیک» برای جاری کردن نظم در پژوهش. بهطبع اولین مواردی که نقد شد، طرحنامههاو فرایندهای مربوط به آنها بود.
رابطه استاد و شاگردی
براتلو گفت: بخشی از انتقادات به طرحنامه، انتقادات محتوایی و بخشی انتقادهای اجرایی بود. ابتدا به موارد اجرایی اشاره میکنم که محسوستر و ملموسترند. هدف از تشکیل کمیسیونها، بهدرستی این بوده است که طرحهای پژوهشی به یکباره وارد شورای پژوهشی نشوند، چرا که در شورای پژوهشی تخصصها متعدد و زمان محدود است و خود عضو هیأت علمی صاحب طرحنامه نیز حضور ندارد. در شورای پژوهشی نهایتاً میتوان امیدوار بود که مدیر یا رئیس پژوهشکده بهخوبی از طرحنامه دفاع کند یا بنا به اقبال خوش طرحنامه در مسیر خوبی پیش برود و ما بتوانیم به درک واحدی از پژوهش در شورای پژوهشی برسیم، اما این نهایت خوشبختی است و تجربه هم نشان داده است که اغلب این اتفاق نمیافتد. با همین دغدغه، کمیسیونهای تخصصی شکل گرفته است تا افراد شناختهشده مرتبط با موضوع پژوهش در آنها حضور یابند و یاریگر پژوهشگر باشند و به تحقیق غنا بخشند و به محقق کمک کنند تا حد ممکن مسئله را برای خود درونی کند و مطمئن باشد که در مسیر درستی قدم برمیدارد. اغلب افراد معتقد بودند این ایده، ایده خوبی است اما به لحاظ اجرایی نکاتی دارد. از جمله اینکه تخصصمداری در آن رعایت نشده است. گاهی ترکیب کمیسیونها برای افراد مختلف تکراری و یکسان بوده است یا گاهی مسئله تحمیل میشده است. همکاران در مواردی نیز به فرهنگ حاکم در کمیسیون نقد داشتند و میگفتند گاهی رابطه اعمال قدرت شکل میگیرد و فضای رابطه استاد و شاگردی حاکم میشود. درست است که همه به شاگردی کردن افتخار میکنیم، اما رابطه استاد و شاگردی در چنین کمیسیونی، گفتوگو را مختل میکند. در واقع هدف کمیسیون برقراری یک گفتوگوی خوب است، اما با این نحو از روابط مسائلی پیش میآید که این گفتوگو محقق نمیشود. پیشنهاد اعضاء محترم هیأت علمی برای تحقق هدف اصلی کمیسیونها، توجه جدیتر به تخصصمداری و همچنین اهمیت به گفتوگومداری در نگاه معاونت به کمیسیونها بود. در واقع کمیسیونها مطابق هدف اصلی خود باید گفتوگو محور باشند، نه ابزار کنترلی و قدرتی که آزارنده است. این نکات، مهمترین نکات اجرایی بود که ازطرف همکاران مطرح شد.
انتهای پیام/