ده ها لشکر و تیپ با استعداد افزون بر ۱۱۰گردان برای ورود به این عملیات از ماه ها پیش آماده شده اند؛ تیپ ۴۸فتح قرار است زیر نظر قرارگاه نجف در این عملیات ایفای نقش کند.
دو گردان از تیپ ۴۸فتح بعد از ۲ماه آموزش رزم در کوهستان وارد منطقه ای در خاک کردستان عراق به نام "مقر گردو " می شوند تا پس از دریافت دستور قرارگاه نجف وارد منطقه عملیات شوند.
ظهر یک روز برفی که مصادف با ۲۵دی ماه ۶۶ است پیک قرارگاه نجف وارد مقر گردو می شود، او ماموریت دارد نامه سری زمان آغاز عملیات را به سیف الله حیدرپور فرمانده تیپ ۴۸ فتح تحویل دهد.
پیک در پوست خود نمی گنجد. او از بچه های سپاه است که در قرارگاه نجف کار می کند و خود زاده بویراحمد است ،هم می خواهد نامه قرارگاه را تحویل فرمانده تیپ دهد و هم احوالی از اقوام و دایی های خود در یکی از گردان های عمل کننده بپرسد و دیداری تازه کند.
پیک وارد ستاد تیپ می شود و سراغ فرمانده تیپ را می گیرد او را به نزد فرمانده می برند ،حیدرپور و جواد دولت آبادی جانشینش در سوله ای آماده ادای نماز ظهر می شوند از پیک می پرسند از کجا آماده ای و کارت چیست ؟
پیک خود را معرفی می کند؛ از قرارگاه نجف آمده ام و نامه سری اغاز عملیات را باید تحویلتان دهم.
فرمانده تیپ نامه را که تحویل می گیرد از پیک می پرسد بچه کجایی؟ و پیک می گوید بچه بویراحمد،فرمانده خوشحال می شود و بشکنی می زند و با خوشحالی می گوید:"جواد جان یه پارتی هم توی قرارگاه نجف پیدا کردیم خوش بحالمان."
پیک آماده خروج از سوله فرمانده تیپ می شود که جمله ای او را میخکوب می کند ،حیدرپور با خوشحالی می گوید:"فردا باباکرم می زند به خط".
پیک پیش خود می گوید این بابا کرم کیست که فرمانده تیپ با دلگرمی و اطمینان میگه فردا می زند به خط ،لحظاتی بعد از سوله خارج می شود اما دوست دارد بداند این بابا کرم کیست.
پیک وقتی از سوله خارج می شود با دو نفر از پاسداران تیپ که در حال وضو گرفتن بودند روبه رو می شود،آنان را نمی شناسد ،پیش خود می گوید چه عیبی دارد از آنها بپرسم باباکرم کیست.
از یکی از آنان می پرسد"برادر میشه بگین بابا کرم کیه ؟"
آن پاسدار به پیک می گوید"چرا اینو می پرسی؟"
پیک می گوید" فرمانده تیپ با خوشحالی می گفت باباکرم قراره بزند به خط میخوام بدونم چه رابطه ای با فرمانده تیپ دارد که با اعتماد ازش صحبت می کند؟"
پاسدار می گوید "بابا کرم" همان خداکرم علیزاده از فرماندهان گردان امام حسن مجتبی (ع ) است که قرار است در عملیات شرکت کند.
پیک با تعجب می گوید: خداکرم! خداکرم که پسر دایی خودمه.
با خود می گوید باید در وقت مناسبی به دیدارش بروم اما اکنون وقت تنگ است باید به قرارگاه برگردم و زمینه حضور فرماندهان قرارگاه و فرماندهان رده بالای سپاه را در منطقه عملیاتی فراهم کنم اما ذهن پیک همچنان درگیر بابا کرم می ماند.
کمی بالاتر از ستاد تیپ ۴۸ فتح ،گردان امام حسن در برف اردو زده است و خود را برای ورود به عملیات آماده می کند. هوا ابری و به شدت برف می بارد و گفته می شد که دمای هوا تا منفی ۱۰درجه هم می رسد.
رزمندگان گردان تجهیزات لازم را تحویل می گیرند و فرمانده تیپ هم دستور عملیات را به فرماندهان گردان اعلام می کند و در یک شب سرد زمستانی نیروهای گردان به منطقه عملیات اعزام می شوند.
آن سوتر پیک قرارگاه نجف هم زمینه را برای حضور فرماندهان سپاه در منطقه عملیاتی فراهم می کند اما گردان امام حسن از محلی که او قرار دارد گذشته و باز نتوانسته است باباکرم را ببیند.
زمان به سرعت می گذرد پیک دلشوره عجیبی دارد عملیات اغاز شده است. گردان امام حسن بامداد ۲۸ دی ماه ۶۶ می زند به خط.
قرارگاه کمی دورتر همه چیز را زیر نظر دارد و شنود مکالمات نیروهای عراقی نشان می دهد نیروهای گردان امام حسن و باباکرم جانانه و متهورانه جنگیدند.
باباکرم و نیروهای گردان از ساعتهای اول صبح تا بعداز ظهر مقابل نیروهای تازه نفس عراق مقاومت می کنند. سردی هوا،کولاک و برف و فشار ارتش بعث توان همه را بریده است. گردان در دو یال چپ و راست متحمل تلفات شده و قدرت درگیری و مقاومت را با توجه به فشار نیروهای تازه نفس عراقی از دست می دهد و نیروهای عراقی از این دو سو تپه را محاصره کرده و به بابا کرم که در نوک تپه قرار دارد نزدیک می شوند.
خدا می داند در این لحظات بر بابا کرم فرمانده مورد علاقه حیدرپور چه گذشته است.
فقط در واپسین لحظات از بسیم چی خود می خواهد با توجه به نزدیکی نیروهای عراقی به آنان ، منطقه را ترک کند و بسیم چی وقتی می خواهد از فرمانده خود جدا شود پیکرش را غرق در خون می بیند و دیگر مجالی برایش نمی ماند و جانش را نجات می دهد.
وقتی گردان به پشت خط بر می گردد و همه و از جمله حیدرپور سراغ باباکرم را می گیرند همه چیز حکایت از شهادت وی در معرکه و وسط میدان جنگ می دهد .گردان امام حسن برگشت اما هنوز پیک قرارگاه نجف نمی دانست بر باباکرم چه گذشته است. چند روز پس از عملیات می فهمد که باباکرم در عملیات شهید شده و پیکرش در میدان جنگ جامانده است.
پیک می گوید من خداکرم علیزاده را از بچگی می شناختم اما باباکرم جبهه را از زبان حیدرپور فرمانده تیپ ۴۸فتح شناختم که که بود ،چه می کرد و چه جایگاهی داشت.
باباکرم جان خود و بستگانش را از دست داد تا نیروهای یک گردان سلحشور متهم به داشتن روحیه جنگی نشوند.
و اما پیک قرارگاه نجف ،سرهنگ پاسدار "شیروان کریمی" نویسنده کتاب دیده بان کاتو است.
شهید حیدرپور اولین فرمانده تیپ ۴۸ فتح بود که در بر اثر جراحات ناشی از جنگ و شیمیایی به فیض شهادت نایل آمد.
سردار دولت آبادی در حال حاضر بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. وی بیشترین اطلاعات را از تاریخچه تیپ ۴۸ فتح دارد.