در قسمتی از یادداشت محمدرضا تاجیک،استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و رئیس مرکز بررسی های استراتژیک دولت اصلاحات آمده است :
امروز، بسیاری از ایرانیان، نوعی احساس رنج، که خود ناشی از این احساس ظالمانهبودن کنترل اذهان و ابدان است –و از اینرو، همراه و عجین با تصور یک علت خارجی- دارند. آنان از وضعیت خویش ناخشنودند و شرایط نابرابر جامعه و ناکارآمدی مدیریتی را علت خارجی این ناخوشنودی تصویر و تعریف میکنند. دقیقاً همین احساس است که قسمی تأثیرات لذتآور از امر رنجآور را در انسان ایرانی برمیانگیزد، و این انسان را اندکاندک بر این احساس و فرض میکند که نمیتوان رنجِ رنجی که میکشد را جز با لذتِ رنجی –حتی قویتر از آن رنجی که میکشد– مرتفع کند.
طرفه آنکه، این برانگیختن عواطفِ متضاد رنج که خود رنج است، نه توسط حکومت، که توسط خودِ سوژهی ناخشنود، صورت میگیرد. به بیان دیگر، این انسان برای غلبه بر رنجی که میکشد، خویشتن را در معرض تأثیر کناتوس دیگری بزرگ دیگر (که خود متضمن نوعی رنج است) قرار میدهد و از آن لذت میبرد، درست همانند نوجوانی که برای فرار از سرزنشها و استبداد والدین، پیوستن به ارتش را برمیگزیند و «سختیهای جنگ و قانون نظام استبدادی را به راحتیهای زندگی خانوادگی با بازخواستهای پدرانه ترجیح میدهد»، استبداد دوم را به دلیل تأثیرات لذتآور انتقام از استبداد پدرانه، برآمده از خودآیینی تلقی میکند.
بیتردید، آنچه سوژه در این حالت حاکمیت بر میلورزی تصور میکند صرفاً جایگزینی تعینی با تعین دیگر است. این لذت، در واقع، قسمی و نوعی از تأثیرات اندوهناک است، همان تأثیرات اندوهناکی که تفکر را به جنبش درمیآورند. به بیان دلوز، «همواره خشونت یک نشانه است که ما را وادار به جستوجو میکند؛ امری که آرامشمان را میرباید.»
در ناوضعیت احساسی و روحی و روانی کنونی، بسیاری از ایرانیان، تنها تا حدی که برای تحقق ابژهی میل خویش ضروری میدانند، در راستای میل حکومت قرار میگیرند، و در صورت احساس تاثیرات اندوهناک، پرهیزی از قراردادن خود در مسیر میل و ارادهی یک «دیگری بزرگ» دیگر، ندارند.
در این حالت، نیروی این بسیاران، نه تنها همراستا (یا در اختیار) کناتوس حکومت قرار نمیگیرد، بلکه در هیبت و صورت مخرب و نافی و عدوی آن ظاهر میشود. به بیان دیگر، در این شرایط، شاهد نوعی کژروی اتمیک هستیم، که بعضا میتواند بسیار انفجارگون و مخرب باشد. حتی زمانی که حکومت برای ایجاد رضایت و لذت، خود را کاملا مردمی نمایش میدهد (ابژهی میل خود را همان ابژهی میل مردمان تعریف میکند)، یا متوسل به قهر و ترس میشود، نمیتواند از این کژروی اتمیک ممانعت به عمل آورد.
ترس آدمیان را توانا میسازد تا از حدود همراستاسازی مطلق عبور نمایند. افزون اینکه، ترس از نظم خودکامه میتواند بدل به «قهر» شود. ترس صورتی از اندوه است و نفرت «اندوهی است همراه با ایدهی یک علت بیرونی». و به همین جهت است که نظم توتالیتاریست موجب خشم و قهر اتباعِ تحت انقیاد خویش میشود. قهر تأثیری سیاسی است که مونادهای جدا افتاده را در اتحادی علیه سلطهی موجود سازماندهی میکند.
چنین تأثیری به از میان برداشتن علت بیرونیِ اندوه گرایش دارد و در این راستا تمام قربانیانِ ستم را همانند خویش میپندارد. در این وضعیت رادیکال «هرچه اندوه شدیدتر باشد به همان اندازه با شدت بیشتری باقدرت فعالیت انسان مقابله خواهد کرد و بنابراین، قدرت فعالیتی که انسان بهموجب آن میکوشد تا آن را برطرف کند، به همان اندازه شدیدتر خواهد بود.»
شاید در شرایط کنونی، تنها طریق ممانعت از این «انحراف» (کلینامن) مردم از مسیر کناتوس حکومت، یک انحراف (کلینامن) دیگر باشد: انحراف اصحاب قدرت از مسیری که رفته و میروند: همان مسیری که موجب و موجد انحراف نوع اول و تولید و بازتولید «سوژهی ناخشنود» در جامعهی امروز ما شده است.
21213