به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جمعی از شاعران آیینی کشور همزمان با روز میلاد مبارک حضرت فاطمه صدیقه(س)، تازهترین سرودههای خود را به پیشگاه مقدس بانوی دو عالم تقدیم کردند. تعدادی از اشعار تازهسرده شده را میتوانید در ادامه بخوانید:
غلامرضا کافی
شب در انبوه ظلمت سحر شد
آسمان نم نمک تازهتر شد
زلف پرچین شب تاب برداشت
دستی از حوض گل آب برداشت
عاشق از چشمه دل وضو کرد
چند رکعت خدا آرزو کرد
عاشق آن عاشق دلشکسته
دل نگو قصر آیینه بسته
دل نگو دل نگو دل چه گویی
آه از آن عشق کامل چه گویی
دل نگو صحن مشک و زبرجد
شمع و مشکاتی از لعل و عسجد
قصری از آب و آتش ملمع
بارگاه سلیمان مرصع
طاق ایوانش از قاب قوسین
چشمه آبش از شط عینین
گریه در چشم او جوش میزد
عزم رفتن در او شور نی، زد
مرکب از نور آمد براقش
لولو لا به زین و یراقش
چشم او خیره بر بینشان بود
مقصدش آن سوی کهکشان بود
آسمان راه آیینهبندش
راه شیری غبار سمندش
باد در یال اسبش قرنفل
طیفی از آینه موجی از گل
جوش می شور نی اسب هی شد
جذبه در جذبه آن راه طی شد
رعشه وصل در جان او ریخت
چشم وا کرد و حیرت فرو ریخت
جای در بارگاه رضا داشت
یک کمان فاصله تا خدا داشت
سیب سرخ تجلی چشیده
بود بر موج گل آرمیده
باغ گلپرور آورده با خود
هدیه کوثر آورده با خود
هدیهای کوثری بود زهرا
مزد پیغمبری بود زهرا
سیدعبدالله حسینی
سر مستودع خدا زهرا
کوثر پاک مصطفی زهرا
علت آفرینش گیتی
کون از برکتش بپا زهرا
غضبش با عذاب حق توأم
با رضایش خدا رضا زهرا
بر علی للعباده نعمالعون
رفت تا اوج عرش با زهرا
مادر محسن وحسین وحسن
کاشفالکرب مرتضی زهرا
حجتالحق علی الحجج آن کو
در حدوثش بود بقا زهرا
مرتفع آنچنان که افکنده است
بر علی سایه هما زهرا
آنکه در شأن او شده نازل
سوره سبز هل أتی زهرا
جایگاه نماز او کرده است
جلوه در عرش کبریا زهرا
مثل قرآن ز عرش آمده است
گشته نازل به مصطفی زهرا
مثل قرآن بزرگ شد کمکم
در دل ختم انبیا زهرا
مثل قرآن نزول تدریجی
داشت آن مصحف هدی زهرا
مثل قرآن نزول برکت او
منقطع گشت از سما زهرا
تا قیام قیامت کبری
مثل قرآن بود بپا زهرا
رحمتش ابتدا ندارد پس
هرگزش نیست انتها زهرا
زخم پیشانی پدر را بست
درد تاریخ را دوا زهرا
نه فقط سرور زنان که بود
سرور جمله مردها، زهرا
هان علی گر نبود کفو نداشت
کفو تنها علی است با زهرا
عاطفه جوشقانیان
دوباره قسمتت باید فقط یک لقمه نان باشد
که سهم همسر و فرزندهایت بیش از آن باشد
پر از شوری همیشه، بیشتر اما زمانی که
صدای پای بابایم بیاید یا اذان باشد
به من آموختی حتی مسیر آشپزخانه
برایم می تواند نردبان آسمان باشد
خودت دست نوازش میشوی بر اشکهای من
نمیخواهی که چشم من به دست دیگران باشد
من از این مهربانیهای بسیار تو فهمیدم
خدا باید چه اندازه صبور و مهربان باشد
بیا و شام را پیشم بمان، بد بگذران یک شب
که دریا میتواند پیش رودی میهمان باشد
زهرا محدثی خراسانی
بارانی از ترانه به لب داری، تن پوشی از نسیم بر اندامت
با هیئتی چنین که تو در آنی، گشته است آسمان و زمین رامت
رویانده است از تو خدا گل را، خاک لطیف و سبز بهشتش را
با یک اشاره از پس ابرویت، با نازکای روشن هر گامت
من آمدم و آمدنم فصلِ غمگین برگ ریز خزانت شد
هر چند بعد زادنِ من گفتی؛ شیرین شده است تلخی ایامت
مادر هر آنچه میگذرد بر تو، فردا از آنِ این منِ غمگین است
سرشار شور و شعر و شکر باشد، هموار روزگار تو و کامت
کبری حسینی بلخی
مهتاب بیش از هر شبی، اینبار، تابان بود
چشمش به سمت واحهای در این بیابان بود
دشت از شب پیشین به وجد تازه میبالید
صحرا شکار انتشار بوی ریحان بود
ساحلنشینان بر لب دریا، دهل بستند
دریا پر از گنجینههای دُرّ و مرجان بود
مثل نسیمی، یک خبر در شهر میچرخید
چون طعم خرما بر لب صحرانشینان بود
پیغمبر از غار حرا با دست پر برگشت
دیو از نزول سورۀ زهرا، هراسان بود
اینبار گویا جبریل از عرش گل بارید
چون ذکر انزلنا و اعطینا، فراوان بود
میسوخت اشراف قریش از غیظ از این رو
ناچار بر لبهایشان پژواک هذیان بود
گفتند: او را در زمانه دختری باشد
این نخل تنها مانده بیبار و بری باشد
گفتند و خندیدند و اهل آسمان خندید
بی وارث آیا میشود پیغمبری باشد؟
انتهای پیام/