به گزارش خبرآنلاین، محمد مسجدجامعی در خصوص عدم موفقیت روسیه در خصوص رسیدن به پیشرفت کشورهای غربی نوشت: مشکل فقط اختلاف سطح علم و تکنولوژی نیست؛ مشکل مهمتر نبود یا ضعف نهادها و یا ساختارها است. روسها خواهان رسیدن به جامعه اروپای توسعهیافته هستند، ولی جهت نیل بدان میباید هم شخصیت و روانشناسی افراد تغییر یابد و هم واقعیتهای اجتماعیشان.این کشور به دلایل مختلف نمیتوانست و نمیتواند بهتنهایی در برابر غرب بایستد. این سخن حتی در دوران کمونیسم که شوروی در رأس بلوک شرق قرار داشت و یکی از دو ابرقدرت آن روزگار بود، هم صحیح بود. مقاومت آنان حتی در بحرانیترین زمانها تا آنجا بود که به برخوردی جدی نینجامد. این صرفاً به دلیل رعایت الزامات ناشی از محدودیتهای استفاده از سلاحهای کشتار جمعی و هستهای نبود؛ بخشی بدین سبب بود که به دلایل یاد شده، خود را ضعیفتر و آسیبپذیرتر از طرف غربی میدانستند.
وی افزود: این سخن هنوز هم و با شدت بیشتری صحیح است. اگرچه آنها مایلاند به عنوان قطبی از جهانِ چندقطبی کنونی، موضع بگیرند و عمل کنند، ولی بهلحاظ روانی و اجتماعی و سیاسی، در شرایطی نیستند که بتوانند در چارچوب یک قطب عمل کنند. آنان در آنجا و تا آنجا بر موضع خود پای میفشارند که به اصطلاح خودمانی «کم نیاورند». در مقایسه با غربیها و حتی چینیها قطب بودن آنان در دوران کمونیسم و در حال حاضر کاستیهای فراوانی داشت و دارد؛ کاستیهایی که بیش از آنکه به دلایل مادی و تکنولوژیکی باشد، به دلایل روانی است و ریشهای تاریخی دارد و قابل جبران نیست.
این کارشناس افزود: مقاومت آنان در برابر غربیان در بسیاری از موارد به منظور امتیازگیری از آنها است، و گاهی نیز برای کسب محبوبیت و مقبولیت. به واقع یکی از اهداف سیاست خارجی روسها کسب محبوبیت در نزد غربیان و متمایل کردن آنان به مشارکت دادنشان در تصمیمگیریها و اقدامات بینالمللی و منطقهای است. این بیش از آنکه ناشی از «ناسپاسی» آنان نسبت به دوستانشان باشد، ناشی از «ضعف» و ویژگیهایی است که ذکرش گذشت، و از ذات سیاست آنان و مجموعة شرایطی که در آن قرار دارند، برمیآید و حتی ارتباط چندانی با تصمیمگیران و تصمیمسازانش ندارد.
مسجدجامعی اضافه کرد: آنها در عموم بزنگاهها و در حالی که دوستان و متحدانانشان انتظار حضور موثرتری داشتهاند، عقب نشستهاند. این عقب نشینی حاکی و ناشی از قدرت ذاتا نامنسجم آنها است. این قدرت منسجم و از درون درهم تنیده است که میتواند مقاومت کند و اگر چنین نباشد به هنگام خطر عقب مینشیند. در جنگ ۱۹۹۱ بین عراق و امریکا و ائتلاف همراهش، شوروی که هنوز فرونپاشیده بود، بهگونهای غیر قابل درک موضعی انفعالی گرفت. عراقیها و دوستانشان منتظر ابتکار و موضعی فعالتر بودند که به احتمال فراوان تأثیرگذار بود. یکی از دیپلماتهای عرب سالها پیش به اینجانب گفت این «نخوت عربی» صدام بود که از روسها به صراحت تقاضای کمک نکرد، حال آنکه عراق مهمترین متحد منطقهای شوروی بود و بیش از هر کشور دیگری از او سلاح خرید.
وی تصریح کرد: واقعیت این است که بخشی از قدرت شوروی به دلیل شرایط دو قطبی دوران جنگ سرد بود. امریکا متحدان و وابستگان خود را داشت، کشورهایی بودند، خصوصا در جهان سوم، که یا نمیخواستند و یا نمیتوانستند به زیر پرچم امریکا روند و یا امریکاییها به دلایلی آنها را نمیپذیرفتند. آنها به قدرتی نیاز داشتند که زیر چتر او قرار گیرند و در آن ایام به ناچار به زیر پرچم شورویها میرفتند. در صحنه بین المللی این جریان به اهمیت یافتن شوروی ها کمک میکرد و موضع آنان را به مثابه قطب دوم تثبیت مینمود. از کوبای کاسترو گرفته تا مصر ناصر. این سخن حتی بعد از فروپاشی بلوک شرق هم صحیح است. در جهان سوم کشورهایی وجود دارند که مایلند قطب جدید وجود داشته باشد که بتوانند در کنارش قرار گیرند. روسیه دوران یلتسین چنین قطبی نبود و نمیخواست و نمیتوانست چنین باشد. در اواخر دوران او برای مدتی پریماکف وزیر خارجه شد و او از دیپلماتهای عربشناس دوران شوروی سابق بود و میکوشید سیاست روسیه جدید را در مورد خاورمیانه به سیاست شوروی نزدیک سازد و این خوشحالی برخی از سفرای عرب را موجب شد که به هنگام مأموریت در واتیکان خود شاهد بودم. آنها مایل بودند روسیه همان نقش شوروی سابق را ایفا کند و آنها هم در خدمتش باشند.
وی با تاکید بر اینکه این جریان پس از آمدن پوتین تشدید شد گفت: پوتین به کلی متفاوت با یلتسین بود و کشورهایی که سرپناهی نداشتند، آمدن او را به فال نیک گرفتند. نکته این است که قطب بودن روسیه موجود، بعضا به دلیل وجود کشورهایی است که مایلند در جهان کنونی قطب جدیدی وجود داشته باشد و این تمایل عملا روسها را در موقعیت یک قطب قرار میدهد، بدون آنکه ظرفیتهای طبیعی قطب بودن را داشته باشند. دولتمردان روس این نکته را بهخوبی میشناسند و لذا حمایتشان تا زمانی است که بتوانند مقاومت کنند و این مقاومت ذاتا آسیبپذیر و غیر قابل محاسبه است. البته قابل انکار نیست که موقعیت روسیه را به عنوان عضو دائمی شورای امنیت در این میان سهمی است که البته این میراث دوران شوروی است و به پتانسیلهای واقعی روسیه امروز ارتباط چندانی ندارد. روسها از حدود سه و بلکه چهار قرن پیش، یعنی از دوران تزارها و بهویژه از زمان پتر کبیر و سپس کاترین یکم و فرمانروایان بعدی، تلاش پیوسته و فراوانی داشتهاند تا عقبماندگی خود را جبران کنند. برای نمونه، در زمان پتر کبیر و نیز در دوران کاترین یکم، آنان کوشیدند تا با آوردن دانشمندان و صنعتگران و هنرمندان و حتی مردمان عادی از بخش توسعهیافتۀ اروپا به روسیه، از آنان علم و تکنولوژی و حتی هنر و معماری و کشاورزی فرابگیرند و سرزمین خود را آباد سازند. این جریان بدون شک تأثیرگذار بود، ولی نتوانست اختلاف سطح آنان و اروپاییان را جبران کند. حتی در دورانی که «یسوعیان» یعنی «ژزوئیتها» در اروپا مورد خشم قرار گرفتند و از کشورهای مختلف رانده شدند، روسیه به امید استفاده از تخصص آنان، آنها را پذیرفت و این بهرغم ارتدوکس بودن روسها و فعالیتهای تبشیری ژزوئیتها بود که کاتولیکهای متعصبی بودند.
وی ادامه داد: در مقام مقایسه، چین به عنوان یک قطب بزرگ در جهانِ چندقطبیِ امروز چنین نیست. او به دلایلی نمیخواهد با غرب درگیر شود. اولویت او رشد اقتصادی و صنعتی و نظامی است؛ پای در دامن کشیده و به عکس دوران مائو که در پی تغییر جهان از طریق حمایت از دوستان و متحدانش بود، سیاست کاملاً متفاوتی را در پیش گرفته است. در حال حاضر میکوشد از ظرفیتهای موجود در جهان توسعه یافته و توسعه نیافته به حداکثر ممکن جهت نیرومند سازی خویش بهره گیرد.مهم این است که برنامههای اصلاحی او که از اوائل دهه هشتاد آغاز شد، ابتکاراتی بود برآمده از متن واقعیتهای چین و این به کلی متفاوت بود با برنامه اصلاحی گورباچف و رهبران بعدی روسیه. هدف توسعه چین بود نه مقبول شدن در نزد غربیان و یا حتی ژاپنیها و لذا از روشهای خاص خود بهره برد. رشد چین عمیقا متأثر است از نهادهای تاریخی و اجتماعی و باورها و تربیت عمومی مردم این کشور. از استحکام خانواده گرفته تا اطاعت از بزرگتر، چه پدر و پدربزرگ باشد و چه بزرگ محله و منطقه و حزب کمونیست باشد و چه حاکم و رییس جمهور؛ و اینکه هیچکس را به هموطن خود ترجیح ندهد و بکوشد با کمک او مسائل را حل و فصل نماید. البته قابل انکار نیست بخشی از این «اعتماد به نفس» چینی در مقایسه با «انفعال» دائمی روسی، به دلیل تاریخ پنج هزار ساله او در مقایسه با تاریخ هزارساله روسها است.
وی با اشاره به اینکه چین نیز تا حدود پنجاه سال پیشتر، در زمینۀ علم و صنعت و تکنولوژی، از چنین اختلاف سطحی با اروپای غربی رنج میبرد و مانند روسیه تلاش کرد تا عقبماندگی خویش را جبران کند گفت: و البته برخلاف روسیه، توفیق کاملی یافت و هماکنون حتی در آستانۀ سبقت از غرب قرار گرفته است، امری که غربیها و در رأس آنها آمریکاییها را به شدت نگران و حتی دستپاچه کرده است. بهجز چین، کشورهای دیگری مانند کرۀ جنوبی و تایوان و سنگاپور نیز وجود دارند که چنین تلاشی کردند و موفق شدند.
مسجد جامعی با تاکید بر اینکه مطمئناً بخشی از علت ناکامی روسها را باید در اخلاق فردی آنها جست گفت: ولی مهمتر از آن مسئلۀ نظم و انضباط و اطاعتپذیری و مدیریتپذیری مجموع جامعه است، خصوصیتی که جوامعی مانند کرۀ جنوبی و چین و تایوان و سنگاپور از آن برخوردار هستند، ولی روسیه بهرۀ نسبتاً کمی از آن دارد. در اینجا بحث بسیار مهم و پیچیدهای مطرح است مبنی بر اینکه یک جامعه در چه حالت میتواند تمدن به معنی علم و فرهنگ و بهویژه علم و تکنولوژی را بهخوبی جذب کند و توسعه یابد. جوامع موفقی که نام برده شد، با آنکه بخشی از اروپا نیستند، ولی توانستند عناصر تمدنساز اروپایی را به خوبی جذب کنند. و قابلتوجه اینکه جامعهای مانند آرژانتین با آنکه ریشۀ کاملاً اروپاییِ اسپانیایی و ایتالیایی و احیاناً آلمانی دارد، نتوانست چنین کند، با آنکه بهعکس بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین مردمان بومیاش از بین رفته بودند. و باز قابلتأمل اینکه استرالیایی که غلبۀ نژادی اروپائیش تقریباً به همان نسبت آرژانتین است، به لحاظ توسعۀ انسانی و علمی و تکنولوژیکی، بسیار از آرژانتین جلوتر است و به واقع این دو از این نظر قابل مقایسه نیستند.
وی خاطرنشان کرد: نکته این است که روسها هرگز آن نظم و انضباط و آن ویژگیهای جذبکنندۀ عناصر تمدنساز غربی را بهاندازۀ کافی نداشتهاند؛ هرچند مانند بیشتر کشورهای خاورمیانه هم نبودهاند که نتوانند به هیچ نقطۀ مطلوبی برسند؛ بلکه بهصورت «موردی» دانشمندان طراز اولی هم داشتهاند، افرادی مانند دمیتری مندلیف، کاشف و مبتکر جدول تناوبی عناصر شیمیایی، و ایوان پاولف، فیزیولوژیست مشهور روس که در سال ۱۹۰۴ برندۀ «جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی» شد. و مهمتر از اینان فهرست بلندبالای ریاضیدانان بزرگ روس است؛ از لوباچفسکی گرفته تا دیگران. روسها همیشه در ریاضیات محض دانشمندان بزرگی داشتهاند و اصولاً راز موفقیت آنان در تولید تجهیزات و تکنولوژی فضایی و همچنین ساخت جنگافزارهای پیشرفتۀ هوایی، در نخبگی آنان در ریاضیات نهفته است؛ زیرا قوت در ریاضیات قوت در فیزیک را در پی دارد و قوت در فیزیک میتواند به چنین دستاوردهایی بینجامد.
وی در پایان گفت: با این همه، روسها هرگز نتوانستهاند به بخش پیشرفتۀ غرب برسند. نمونۀ آن را میتوان در صنعت خودروسازی روسیه در زمان شوروی سابق دید - اوج هنر و تکنولوژی روسها خودروهایی مانند لادا و موسکوویچ بود که در مقایسه با فرآوردههای شرکتهای اروپایی و آمریکایی و ژاپنی بسیار اولیه به نظر میرسید. به هر حال، چنین مشکلی در روسیه وجود داشته است و ادامه خواهد یافت.
۳۱۱۳۱۱