به نظر بودریار، فرهنگهای مصرف گرا اساسا مرزبندیهای معمول بین هنر والا و هنر نازل، امور عمیق و امور سطحی را مخدوش ساختهاند و در این جوامع، روابط واقعی تولید و مصرف، جای خود را به یک نظام ارزشیاب واقعی داده است. به باور او در دوران مدرن، هنر، واقعیت را بازنمایی میکرد، اما در دوران پست مدرن، این رابطه بههم ریخته و مرز واقعیت و بازنمایی (Representation) از بین رفته و گاهی رابطه آن دو برعکس شده و واقعیت، تقلیدی از بازنمایی گشته است؛ بازنماییها به جای بازنمایی از واقعیت، از همدیگر تقلید میکنند و به یکدیگر ارجاع میدهند.
بودریار این شبکه بافته شده از بازنماییهای رسانهها را ابرواقعیت یا واقعیت حاد (Hyper Reality) مینامید که در نشانهشناسی و فلسفه پست مدرن، حکایت از عدم توانایی انسان در افتراق واقعیت از خیال دارد؛ خصوصا در فرهنگهای پستمدرن با تکنولوژیهای در سطح پیشرفته. در واقع، فراواقعیت، مفهومی است برای توصیف راهی که آگاهی انسانی، واقعیت را در دنیایی که انبوه رسانهها قادرند به هر اتفاق یا تجربه اصیل، شکل دیگری دهند یا آن را فیلتر کنند، درک میکند.
کوتاه سخن آنکه در این جهانی که وانمودهها را از وانمودها تمیز نمیتوان داد، واقعیت و جهان واقعی، همان تصاویری است که به ما نشان داده میشود و هر قطعه عکس یا فیلم میتواند واقعیتی را در ذهن ما شکل دهد، بی آن که واقعی باشد.
در زمانی که بودریار از واقعیت حاد یا داغ یا ابرواقعیت سخن میگفت، تازه جنگ اول خلیج فارس به پایان رسیده بود و او این جنگ را نه واقعی، که فیلمی ساخته شده برای شبکههای تلویزیونی میدانست که جنگی عظیم و پر افتخار را برای آمریکا در اذهان جهانیان میسازد، شاید فیلم کمدی سیاه سگ را بجنبان (Wag the Dog) ساخته بری لوینسون، مستقیما برگرفته از این شاهد مثال بودریار بر نظریهاش باشد، داستان افشاگرانهای از واقعیت حادی که بهجای واقعیت توسط شبکههای تلویزبونی برای ترمیم چهره رئیسجمهور آمریکا و افزایش محبوبیت او ساخته میشود یا پیشتر از آن کاپریکورن یک (Capricorn One) ساخته پیتر هایمز افشاگری دیگری از یک واقعیت داغ یا حاد دیگر این بار از ناسا داشت. این فیلم درباره سفر به مریخ بود و در آن این موضوع نمایش داده شد که ناسا، به دروغ ادعا کرده بود که فضانوردان به مریخ رفته بودند؛ آنها در واقع به یک استودیو تلویزیونی برده شدند تا به مردم دنیا بگویند که ما به مریخ رفتیم؛ که این خود تعریضی است بر تشکیکهایی که به اصل فیلم فرود آمدن انسان بر روی ماه در ماموریت آپولو ۱۱ در ده سال پیش از ساختهشدن این فیلم، وارد بود...
ابرواقعیتهای ساختگی که به جای واقعیت توسط شبکه بر ذهن مخاطب تحمیل میشود، همان سلطه نامحسوس و بدون داغ و درفشی است که در فیلم شبکه (سیدنی لومت) شاهد آن بودیم. مخاطبی که مسخ شده و هر آنچه به او به عنوان واقعیت نشان میدهند، میپذیرد.
با این مقدمه، به ارتباطات در دوران پساکرونا میپردازم. البته این که سلطه این ویروس بر ارکان قدرت بشری کی پایان خواهد پذیرفت و آیا با اتمام آن، زمان حکومت ویروس دیگری شروع نخواهد شد، مشخص نیست. بهنظر میرسد پساکرونا از زمانی شروع میشود که جوامع مختلف از مرحله تراژیک مواجهه با کرونا عبور کرده باشند، اگر چه ویروس همچنان یکهتاز تاثیرگذاری برروی تصمیمهای دولتمندان و صاحبان قدرت باشد، چرا که هر تراژدی به شرط ازمان و کهنهشدن، کمکم به ضد خود تبدیل میشود و کمدی، گاه حاصل تراژدی مزمن است.
به نظرم در جهان پساکرونا با این تعریف که در بسیاری از جوامع هم اینک شروع شده است، ابر واقعیت یا واقعیت حاد، دیگر در انحصار قدرتها و دولتها و شبکهها نیست و متاسفانه شهروندان هر جامعهای و خویشاوندان هر سلسله و دودمانی و اعضای هر خانوادهای، به تولید واقعیت حاد و القای آن به جای واقعیت برای دیگری و یا دیگرانی وسیع خواهند پرداخت.
دیگر این ناسا یا کاخ سفید نیست که در شبکه فاکس نیوز یا سی.ان.ان واقعیت حاد را عرضه میکند. کافی است پرده اتاق خانهتان را که مادرتان میشناسد، به پنجره اتاقی که در بیمارستان بستری هستید آویزان کنید و برای چند دقیقه، لباس بیمارستان را در آورده و لباس خانهتان را بپوشید. مادر نگران شما در یک شهرستان، به مدد وبکم، واتساپ یا ایمو، تصاویری میبیند که حاکی از سلامت شماست و خبرهای بدی از بیماری شما که دورادور شنیده، همه با این واقعیت حادی که برایش ساختهاید، رنگ کذب به خود میگیرد و واقعیت همان چیزی میشود که برایش میسازید. و به مدد وبکمهایی که پیش از این کرونا در شبکههای اجتماعی، فرصت ویدیوکالها را فراهم ساخته بود و حالا -با فاصلهگذاریهای اجتماعی و ماندن در قرنطینههای طولانی- مجوز استفاده از آن را به جای دیدار حضوری صادر میکند، حجمی از واقعیتهای داغ در آیینههای تودرتو تکثیر میشود و گاه همزمان در لایوهای اینستاگرامی به دلیل کثرت تعداد شهود و حاضرین، به یک فکت لایتغیر و واقعیتی خدشهناپذیر تبدیل میشود، چرا که بنا به یک دلیل ناموجه اما مرسوم، در برابر هزاران نفر، نمیشود دروغ گفت!.