به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، سالها قبل پاتوقشان محلههای هرندی، شوش و... بود اما این روزها در بسیاری از نقاط شهر دیده میشوند؛ در پسکوچههای مولوی، میادین راهآهن و تجریش، خیابان خواجهدهی، کوچههای اطراف ترمینال جنوب، دره فرحزاد، کنار اتوبانها و حتی بوستانها و لابهلای شمشادها، بیتوته میکنند. شب که میشود، هر جا باشند خودشان را به پاتوقها میرسانند و آتش به پا میکنند و دورش حلقه میزنند و بساط دود و دم به راه میاندازند. انگار با تاریکشدن هوا، نوع دیگری از زندگی در برخی محلههای پایتخت شروع میشود. لحظه به لحظه تردد ماشینها و موتورها کم میشود و به محض خلوتشدن برخی خیابانها چون شبح سیاه کمر خمیده و کیسه به دوش از راه میرسند. وسایلشان را در گوشهای قرار میدهند و با دستان لرزان کبریت روشن میکنند و زیر سیگار گوشه لبشان میگیرند. گویا با یکدیگر قرابت دیرینه دارند و جویای حال هم میشوند. پس از چند دقیقه حلقههای چندنفری شکل میگیرد و دور آتش حلقه میزنند. عدهای در چرت فرو میروند و تعدادی هم از فرط نشئگی میخوانند و برخی هم از سوز سرما کنج دیوار چمباتمه زده و پتوی نخنماشدهای را رویشان میکشند.
در این شرایط «اتوبوسهای خواب» بهعنوان گرمخانههای سیار راهاندازی شدهاند تا هم بیخانمانهای معتاد سرپناهی داشته باشند و هم محلهها از وضعیت ناامنی خارج شوند. محمدرضا جوادییگانه، معاون امور فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران 2هفته پیش، این خبر را داد و گفت: «5گرمخانه سیار برای افراد بیخانمانی که در شرایط سخت چون سرمای شدید یا بارش برف و باران، امکان یا علاقه به حضور در ۲۰ گرمخانه دائمی شهر را ندارند، تدارک دیده شده تا هیچکس در تهران بیسرپناه نماند.» حال سؤال اینجاست که در روزهای اخیر استقبال از اتوبوسهای خواب چطور بوده است؟
اتوبوس در گوشهای از میدان توقف میکند و همراه با مددکاران به سراغشان میرویم. با تعجب نگاهمان میکنند و سعی دارند با بیمحلی ما را از خود دور کنند. بیهیچ کلامی، خود را در جمعشان جا میدهیم. دستمان را به سمت شعلههای آتش دراز میکنیم و برای بازشدن باب صحبت از سرمای هوا میگوییم. آنها که پکی به سیگار زده و کامی گرفتهاند و دستانشان را روی آتش گرم کردهاند، یخ صحبتشان باز میشود و میگویند: «این هوا حال میده کنار آتیش بخونی.» یکی این حرف را میشنود و بدون معطلی آواز سر میدهد. صدای خوبی هم دارد. در جمعشان زنان هم هستند. این را نه از چهرههایشان بلکه میتوان از لاکهای دستانشان فهمید. مددکاران صبورانه مشغول صحبت میشوند و با این پرسش که چرا مددسرا نمیروید؟ کار توجیه و خدمترسانی مددکاران به کارتنخوابها و بیخانمانهای میدان شوش شروع میشود. مرد میانسال با موهای سپید به مددکار میگوید: «تورو خدا دست بردارید. هر کی به ما میرسه نصیحت میکنه. شب مارو خراب نکنید. حال میکنیم اینجا و گوشه خیابون بخوابیم. باید جواب پس بدیم؟» عصبانیت خود را با عبارت «عه» کامل میکند و بلند میشود و به گوشه دیگری پناه میبرد.
زن گوشهای کز کرده و با تار موهایش بازی میکند. آنها را فر میدهد و چندثانیه به نقطهای خیره میماند و بعد هم موها را رها میکند. همراه با یکی از مددکاران به سمتش میرویم و به سختی سرش را بالا میآورد و میگوید: «چیه؟ کاری دارید؟» مددکار صبورانه میگوید: «میشه کنار آتیش بشینیم؟» حوصله پرسش و پاسخ ندارد و با گفتن: «بشینید بابا» ماجرا را ختم میکند. حدود 5دقیقه بیهیچ حرفی میگذرد و بعد یکباره میگوید: «دلم برای دخترم تنگ شده. خدا لعنت کنه دوست نابابرو که منو بدبخت کرد. وقتی شوهرم فهمید معتادم، طلاقم داد و بچهرو ازم گرفت.» گویا منتظر کسی بود که بنشیند و به حرفهای ناگفتهاش گوش دهد. مددکار با لحن مهربان میگوید: «هوا خیلی سرده. میخوای بریم مددسرا؟» چشمان خمارش را به زمین میدوزد و میگوید: «حوصله کسیرو ندارم و دلم میخواد گوشه خیابون با دردهام تنها باشم.» او افسوس روزهای گذشته را میخورد و میگوید: «حس مادر بودنم با مواد دود شد.» روسری نازک را روی صورتش میکشد و میخواهد تنهایش بگذاریم.
همه کسانی که میدان شوش و کوچهپسکوچههای خیابان شوش آتش روشن کرده و بساط خواب به پا میکردند تا شب دیگری را روی کارتن و گوشه خیابان به صبح برسانند، دوست ندارند به مددسرا بروند. آنها سوز سرمای گوشه خیابان را به گرمای مددسرا ترجیح میدهند. برخی استعمال مواد را بهانه میکنند و تعدادی موضوع بساطشان را پیش میکشند. وقتی مددکاران از خواب در اتوبوس برایشان میگویند، استقبال میکنند و با حالت حیرت میگویند: «وسایلمون رو میتونیم با خودمون داخل اتوبوس ببریم؟» مددکاران توضیح میدهند و همگی به سمت اتوبوسها میروند. البته برخی دچار تردید میشوند که مبادا پس از سوارشدن به مددسرا منتقل شوند اما مددکاران اطمینان میدهند که رفتن به مددسرا اختیاری است و آنها میتوانند با خیال آسوده شب را داخل اتوبوس بخوابند. یکی یکی وارد اتوبوس میشوند و از شیشه به خیابان زل میزنند و تا صبحی دیگر چشمانشان را میبندند.
پذیرش در مددسراها اجباری نیست. سعید شرفدوست، معاون حمایتهای سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران با بیان این مطلب میگوید: «مددسراها با هدف خدمترسانی به کارتنخوابها، بیخانمانها و در راهماندگان، راهاندازی شدهاند و در تمام فصول سال پذیرش دارند اما در زمستان خدمترسانی در آنها شبانهروزی است.» بهگفته او مددسراها قوانینی دارند که برخی از کارتنخوابها آنها را نمیپذیرند: «فرد پس از پذیرش در مددسرا حق استعمال موادمخدر ندارد. همچنین به محض ورود وسایلشان را تحویل میدهند و استفاده از تلفن همراه هم با نظارت مددکاران امکانپذیر است. برخی از کارتنخوابها و بیخانمانها این قوانین را نمیپذیرند و از اینرو ترجیح میدهند شب کنار خیابان بخوابند.»
راهاندازی گرمخانههای سیار بهترین گزینه برای خدمترسانی به کسانی است که تمایلی برای حضور در مددسراها ندارند. از اینرو سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران هر سال در فصول سرد سال اتوبوسهایی را به این کار اختصاص میدهد که امسال بهگفته شرفدوست 5دستگاه اتوبوس خواب برای خدمترسانی به کارتنخوابها و بیخانمانها پیشبینی شده است: «اتوبوسها هر شب از ساعت 10در میدانهای تجریش، آزادی و شوش، خیابان خلازیر و محدوده منطقه10مستقر میشوند و بیخانمانها را پذیرش میکنند. ظرفیت اتوبوسها 44نفر است که بهدلیل بیماری کووید- 19و رعایت پروتکلهای ستاد مقابله با کرونا، در هر اتوبوس حداکثر 20نفر پذیرش میشوند.»
معاون حمایتهای سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران درخصوص نحوه خدمترسانی در گرمخانههای سیار میگوید: «افراد قبل از ورود به اتوبوس ماسک تمیز میگیرند و دستهایشان ضدعفونی میشود. یک وعده غذای گرم و پتوی تمیز هم دریافت میکنند و شب با اطمینان در اتوبوس میخوابند و ساعت 6صبح هم اتوبوس را ترک میکنند. پس از خروج مددجوها، اتوبوسها کاملا ضدعفونی میشوند.» با شروع فصل زمستان خدمترسانی در گرمخانههای سیار شروع شده و هر شب حدود 70تا 80مددجو در اتوبوس خواب پذیرش میشوند و خدمات دریافت میکنند. بهگفته سعید شرفدوست، درصورت افزایش برودت هوا در روزهای آتی امکان افزایش تعداد اتوبوس خوابها وجود دارد.