علی فتحالهی اظهار کرد: مولوی بر آن است که مهارت غیرکلامیِ نوِ فرقان، سِری است که مختص خامان نیست و در این رابطه میگوید: «خاموش که صد هزار فرق است/ از گفت زبان و نور فرقان» مولوی مهارت غیرکلامی گوش دادن را وجه تمایز انسان با حیوان تلقی میکند و میگوید: «آدمی فربه شود از راه گوش/ جانور فربه شود از حلق و نوش» و تصریح میکند که برای بهرهمندی از مهارت کلامی دیگران باید مهارت غیرکلامی گوش دادن را توأم با سکوت مراعات کرد و در این رابطه میگوید: «بهر نطق یار خوش گفتار خویش/ لب ببند از گفت و کم گفتار باش» و نیز میگوید: «زآنک اول سمع باید نطق را/ سوی منطق از ره سمع اندرآ».
وی گفت: مهارت ارتباطی همان فرآیندهای مرکبی است که فرد را قادر میسازد به گونهای رفتار کند که دیگران او را باکفایت تلقی کنند، این توانایی، به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر فرد با انسانهای دیگر کمک میکند که از جمله این موارد، توانایی ایجاد روابط دوستانه است که در سلامت روانی و اجتماعی تأثیر بهسزایی دارد.
دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد خرمآباد بیان کرد: در سیره معصومین(ع) مهارتهایی در قالب آداب معاشرت ذکر شده است، منظور از معاشرت، الفت، مصاحبت، همدمی و نشست و برخاست است، بدون تردید مولوی از اندیشه بزرگان دین تأثیرات جدی و عمیق پذیرفته است.
فتح الهی بیان کرد: از دیدگاه مولوی انسان قادر است با تمامی موجودات جهان هستی ارتباطی مؤثر و مهربانانه برقرار کند و در این رابطه میگوید: «اینچنین خاصیتی در آدمی است/ مهر حیوان را کم است آن از کمی است/ مهر و رقّت وصف انسانی بود/ خشم و شهوت وصف حیوانی بود» و این ارتباط زمانی مقبول و اثربخش است که او راه کمال را بپیماید، به همین دلیل انسان قادر است با تمام جهان هستی از جماد، نبات و حیوان ارتباط برقرار سازد و در این رابطه میگوید: «هر جمادی با نبی افسانهگو/ کعبه با حاجی گواه و نطقجو/ آن یکی پرسید اشتر را که هی/ از کجا آیی ای اقبال پی».
وی با بیان اینکه مولوی مشارکت و حضور آدمی در اجتماع و بهرهبرداری از فواید حضور در میان آحاد مردم را از ضرورتهای سلوک در طریق کمال میداند، افزود: چنانکه از ابوسعید ابوالخیر سؤال شد که آیا کرامات و خوارق و اخبار از مغیبات نشان عارف پاکباز است؟ وی گفت: عارف واقعی با مردم راه میرود؛ در معابر قدم میزند و با مردم گفتوگو و داد و ستد میکند؛ اما دلبسته آنها نیست و دل در گرو یار دارد.
این مدرس دانشگاه خاطرنشان کرد: مولانا کار منفی و به عبارتی سرگرم ساختن خویش به امور عبث را یکی از پناهگاههای انسان فاقد آرمش روحی و از خود بیگانه میداند، او این سرگرمیها را حاصل گریز انسان از خویشتن خویش و رهایی از عالم هوشیاری و بیداری تلقی میکند و در این رابطه میگوید: «جمله عالم زاختیار و هست خویش/ میگریزند از سر سرمست خویش/ تا دمی از هوشیاری وا رهند/ ننگ خمر و زهر بر خود مینهند/ میگریزند از خودی در بیخودی/ یا به مستی یا به شغل ای مهتدی.»
فتحالهی گفت: مولوی کار مثبت و تلاش مثمر را برای فرد و سود آن را برای اجتماعی با لحن صریح بیان و مورد تأکید قرار میدهد و در بیان شخص کاهلی که در عهد داوود نبی(ع) شب و روز دعا میکرد که خداوند او را از راهی بدون رنج و تلاش و مرارت روزی دهد، بر آن است که چنین دعا و آرزویی طمع خام و بیهوده است؛ زیرا خداوند متعال راه کسب رزق را در گرو کار و فعالیت قرار داده است و در این رابطه میگوید: «راه روزی کسب رنج است و تعب/ هر کسی را پیشهای داد و طلب/ اطلبوا الارزاق فی اسبابها/ ادخلوا الاوطان من ابوابها.»
وی گفت: او معتقد است که خداوند متعال روزی همه مخلوقات حتی انبیای بزرگ و عزتمندی همچون داوودنبی(ع) را با همه معجزات فراوان و لحن چون ارغوانش در گرو کار و تلاش قرار داده است «با همه تمکین خدا روزی او/ کرده باشد بسته اندر/ پی زرهبافی و رنجی روزیاش/ مینیابد با همه پیروزیاش.»
دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد خرمآباد اضافه کرد: مولوی در بیان ارتباط اجتماعی میان افراد بر آن است که اگر فرد حسودی به شما رشک بورزد و از شما اعراض نماید، شما نباید از دوری گزیدن چنین شخصی ناله و افغان کنید؛ بلکه خداوند را شکر و سپاس گویید و حتی فدیه بدهید که یار صادق دیگری را برمیگزینید که همواره با شماست و در این رابطه میگوید: «یا تو چون دشمنی پیدا کند/ گیر حقد و رشک او بیرون زند/ تو از آن اعراض او افغان مکن/ خویشتن را ابله و نادان مکن/ بلکه شکر حق کن و نان پخشکن/ که نگشتی در جوال او کهن/ از جوالش زود بیرون آمدی/ تا بحویی یار صدق سرمدی.»
وی یادآور شد: به نظر مولوی در مواجهه با یاران بد، انسان چارهای جز سکوت و کناره گرفتن ندارد و در این رابطه میگوید: «گفت یار بد بلا آشفتن است/ چونک او آمد طریقم خفتن است/ پس بخسبم باشم از اصحاب کهف/ به ز دقیانوس آن محبوس لهف» و نیز میگوید: «خواب بیداری است چون با دانش است/ وای بیداری که با نادان نشست/ چونک زاغان خیمه بر بهمن زدند/ بلبلان پنهان شدند و تن زدند.»
انتهای پیام