به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یازدهمین محافل سینما انقلاب و جایزه سینمایی ققنوس از روز گذشته آغاز شد. در اولین روز از این رویداد، دو فیلم سینمایی «لایههای دروغ» به کارگردانی رامین سهراب و «مرد بازنده» اثری از محمدحسین مهدویان به نمایش درآمد.
در محفل سینمایی اولین روز از این جشنواره موضوع «نسبت سینما و آسیبهای اجتماعی» مورد بررسی قرار گرفت. در این محفل چهرههایی نظیر علیرضا بلیغ، جلال غفاری و سجاد معارفی صحبت کردند.
بلیغ با اشاره به نسبت سینما و آسیبهای اجتماعی گفت: آسیبهای اجتماعی مانند هر موضوع اجتماعی دیگری میتواند دستمایه یک کار سینمایی باشد. در سینمای ایران آثار متعددی با موضوع آسیبهای اجتماعی ساخته شده است؛ چه در سینمای مستند و چه در سینمای داستانی. اگر پنج آسیب اجتماعی عمده یعنی بیکاری، طلاق، اعتیاد، فساد اجتماعی و حاشیهنشینی را در نظر بگیریم، میبینیم که آثار سینمایی نسبتا متعددی درباره آنها ساخته شده است. از این جهت میتوان گفت که سینمای ایران وارد پرداختن به آسیبهای اجتماعی شده است.
وی ادامه داد: با سطح تحلیلهای متفاوتی میتوان وارد نسبت سینما با آسیبهای اجتماعی شد، اما به صورت کلان میتوان گفت که نحوه مواجهه سینمای ایران با موضوع آسیبهای اجتماعی غالبا به سمت رئالیسم سیاه رفته است. این مفهوم به معنای نشان دادن واقعیت در قابی تیره و تار است. البته باید این سؤال را هم پرسید که آن چیزی که نشان داده میشود، تمام واقعیت است یا خیر؟ بنده معتقدم که نمیتوان گفت جامعه ما دچار طلاق، بیکاری، حاشیهنشینی و ... نیست، اما به نظر میرسد که پرداخت هنری به این موضوعات در قابی تیره و تار رخ داده است.
این منتقد سینمایی خاطرنشان کرد: دقت داشته باشید که هنر فقط درباره بودن یا نبودن یک موضوع صحبت نمیکند، بلکه درباره نحوه بودن آن مسئله سخن میگوید. همین موضوع است که بین علم و هنر تفاوت ایجاد میکند. بنابراین باید بگویم در رابطه بین سینما و آسیبهای اجتماعی باید به نحوه پرداختن به آن دقت کنیم. این موضوع است که میتواند یک فیلم را شایسته یک اثر هنری بکند یا خیر.
جلال غفاری سخنران دیگر این محفل بود و گفت: بنده معتقدم که حق سینماست که درباره آسیبهای اجتماعی صحبت کند، اما نقطه نزاع اینجاست که که مرز واقعیت کجا قرار دارد؟ به نظرم سینمای ما در این مسئله، اسیر سیاهنمایی شده است؛ حتی خود واژه «آسیب» نیز دارای نوعی بار منفی و سیاهنمایی است. برای مثال زمانی که گفته میشود آسیبهای اجتماعی را آسیبشناسی کنیم، بیشتر جنبه منفی و سیاه آنها مورد توجه قرار میگیرد و نقطههای روشن برای برون رفت از این آسیبها مورد توجه قرار نمیگیرد. بنابراین میتوان گفت از آنجا که موضوع به خوبی تعریف نشده است، سینمای ما در پرداختن به آن درجا میزند. این موضوع را حتی میتوان در فرم سینمایی هم دید.
وی ادامه داد: خاطرم هست سال گذشته هم اشاره کردیم که در موضوع فقر و پرداخت سینمایی به آن، جنبههای سیاهنمایانه بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. علاوه بر این معتقدم که در موضوع واقعگرایی هم دچار ضعف هستیم. گریم بازیگر و نوع صحبت کردنش او را تبدیل به فردی خسته و داغون میکند. برای مثال گوش درد، دندان درد یا پادردی برای او قرار داده میشود، بدون آنکه کمکی به قصه بکند. برخی فیلمها نشان میدهند که جایی از سیستم آلوده است اما زمانی که در واقعیت مبارزه با فساد را در همه دستگاهها میبینم با خود میگویم که اگر سیستم آلوده باشد نمیتواند اینگونه چابک با فساد مبارزه کند. شاید نوعی ژست روشنفکری باشد که همه چیز را به گردن حکومت بیندازیم و این کار اصلا هنرمندانه نیست. بنده فکر میکنم مخاطبی که وقتش را برای دیدن یک فیلم میگذارد دوست دارد که قاببندیهای روشنتری را ببیند. این موضوع در حالی است که نوع دیالوگها، گریم، بازیها و ... مخاطب را اذیت میکند.
معارفی در بخش دیگری از این محفل سینمایی درباره لزوم تعاریف دقیق از سینما گفت: به نظرم قبل از هر چیز باید ریشه و نوع نگاه کارگردان و هنرمند را معرفی و شناسایی کنیم. برای مثال باید بگویم که تعریف سینمای روشنفکری چیست؟ ریشه آن کجاست و سینمایی که متناسب با آن وجود دارد در کجاها به چشم میآید. همچنین باید معین کنیم که نگاه ما به سینما چیست؟
وی با اشاره به ایجاد تفکر روشنفکری در تاریخ غرب گفت: بعد از رنسانس، غربیها گفتند که کلیسا و وابستگی مردم به بحثهای اعتقادی جوابگو نیست و از همینجا بود که هنر روشنفکری شکل گرفت. در همان زمان گفتند که باید به خودمان روی بیاوریم و مفهوم اومانیسم شکل گرفت. دقت داشته باشید که در سینمای روشنفکری بالاترین مفهوم اومانیسم و عدم وابستگی انسان به یک خالق و نیروی برتر است. این موضوع را هیچ وقت در محافل سینمایی خود توضیح ندادیم.
او بیان داشت: اعتقاد من این است که ما نوعی سینمای به اصطلاح روشنفکری و نوعی سینمای به اصطلاح ارزشی داریم اما در این بین باید چیزی وجود داشته باشد که نیست. درباره سینمای اجتماعی نیز باید تعریف کنیم که منظور ما چه اجتماعی است؟ اجتماعی که مخصوص قشر حزباللهی است یا اجتماعی که طبقهای خاص زندگی میکنند و البته چه کسی میخواهد درباره آن فیلم بسازد؟ بنابراین تعریف ما از سینمای اجتماعی منوط به این است که اجتماع را تعریف کنیم؛ خودمان چه کسی هستیم و چگونه زندگی میکنیم و برای چه قشر و گروهی فیلم میسازیم؟
بلیغ در بخش دوم سخنان خود با اشاره به فیلم سینمایی مرد بازنده گفت: میخواهم بحث را ناظر بر فیلم امشب یعنی «مرد بازنده» ادامه بدهم. به نظرم آقای مهدویان جزو کارگردانهایی است که میتوان خط سیری را در فیلمهایش دنبال کرد و اینگونه نیست که سراغ هر موضوعی برود و بدون هدف فیلم بسازد. به نظرم شخصیتهای اصلی که در فیلمهای او دیده میشود دارای نوعی بههمپیوستگی هستند. برای مثال شخصیت اصلی فیلم سینمایی مرد بازنده به نوعی ادامه شخصیت اصلی فیلم لاتاری است و میخواهد همان چیزی را بگوید که قبلا هم در همان فیلم گفته بود. این دو شخصیت بسیار شبیه به شخصیت «حاج کاظم» در فیلم سینمایی «آژانس شیشهای» هستند. در همه این فیلمها تنشی بین قهرمان و جامعه، قهرمان و قانون و ... دیده میشود. در اینجاست که میبینیم مناسبات بروکراسیک و روزمرگیها تبدیل به سیستمی فاسد میشود. به عبارت دیگر اگر نتوانید آرمانهایتان را محقق کنید، آخر و عاقبت شما همین مرد بازنده است.
وی ادامه داد: سیر فیلمهای آقای مهدویان نشان میدهد نهادهایی که تاسیس شده بودند که ناکارآمدی نهادهای پیشین را جبران کنند، خود نیز در دام روزمرگی افتادهاند. در حقیقت فساد تبدیل به امری عادی شده است. سیستم بهشکلی درآمده است که در روالهای قانونی نمیتواند به حق خود دست پیدا کنید. برای مثال به گریم جواد عزتی دقت کنید و او را با چهره پرویز پرستویی مقایسه کنید. شاهد چهرهای شکستهایم که انگار لابهلای چرخدندههای روزگار له شده است. درست است که او قانون میفهمد و دنبال حق است اما سیستم مداوم به او یادآور میشود که این کار را کنار بگذار. این آدم در این سیستم فشرده شده و هزینه هم داده است که نمونه هزینه آن فروپاشی خانوادهاش است. مهدویان در این فیلم و آثار قبلی خود نشان میدهد که سیستمی پشت پرده هستند و به صورت مشخص نیروهای امنیتی که کار را به دست دارند. اگر بخواهند چیزی را پیگیری میکنند و اگر نخواهند کاری انجام نمیشود.
او با اشاره به بازنمایی فیلم سینمایی مرد بازنده از نیروی انتظامی گفت: نیروی انتظامی حافظ نظم است و بیشترین مواجهه را با مردم دارد. در این فیلم میبینید کسی که حافظ نظم است، خود قانون را رعایت نمیکند. کسی که پشت پرده است میداند چه خبر است اما کاری نمیکند. این فیلم خبری از نوعی انسداد میدهد و میگوید که راه عبور از این انسداد قانون نیست و باید خود قانون را نیز دور زد.
جلال غفاری ضمن تاکید بر اینکه در سینمای ایران دچار فقر مضمون هستیم، گفت: ما در واقعیت زندگی خود قهرمان داریم که نمونه آن شهید سلیمانی است اما زمانی که دچار نابینا میشویم و نمیتوانیم قهرمان خود را ببینیم سینمای ما نیز دچار لکنت میشود. یکی از نقدهایی که به فیلم سینمایی مرد بازنده دارم انتخاب بازیگر اصلی و گریمی است که برای او انتخاب کرده است. این بازیگر متناسب این نقش نیست و گریم هم نتوانسته کمکی به این موضوع بکند. بینننده تا اواسط فیلم مشغول ارتباط گرفتن با اوست.
وی اضافه کرد: خود ما هم حتما در زندگی روزمره خود با انسدادهایی روبهرو میشویم اما مسئله به تندی و غلظتی که در این فیلم دیده میشود، نیست. معتقدم که سینمای ما باید عینک خود را عوض کند، از آن عینک تلخی و سیاهی بیرون بیاید تا بتواند روشنیها را ببیند. راه دیدن این روشنیها به کمک مردمی است که مشغول خلق زیبایی هستند. برای مثال اکنون در موضوع اعتیاد میبینید که چه جریانهایی مردمی خوبی شکل گرفته است و کار میکنند.
انتهای پیام/