حالا اگر اثری مساله اش تجربه گرایی، ایجاد فرم یا خلق فضایی آرتیستیک باشد کسی انتظار ندارد بار اصلی روی دوش قصه و قصه گو باشد.
دسته دختران از نوع اول است، چرا که منیر قیدی تلاش کرده قصه ناگفته ای از دختران وطن پرست از روزهای آغازین جنگ بگوید اما افسوس که فیلم همه چیز دارد جز یک درام قوی و تاثیر گذار.
برای مخاطبی که می خواهد اثری حماسی از تلاش در راه سرزمینش ببیند چندان تفاوتی ندارد سازنده اش چه کسی داشته باشد.
اصل مهم برای او لمس کردن فضای واقعی آن روزها و حماسه ای است که همه جا درباره اش خوانده یا شنیده. پس روی پرده سینما آنچه در یک حماسه سرایی اهمیت دارد بیان هر چه جذاب تر رویداد است. چیزی که فیلم دسته دختران فاقد آن است.
دومین فیلم منیر قیدی (پس از ویلایی ها) گامی به جلو محسوب می شود، چه به لحاظ تعدد لوکیشن و سیاهی لشگر و پروداکشن و چه ریتم پر شتاب آن.
قیدی موفق شده فضاهای رئالیستی از روزهای آغاز جنگ در خرمشهر را به خوبی نمایش دهد. این واقع گرایی بار زیادش روی دوش طراحی صحنه، جلوه های ویژه و البته جمعیت بازیگران است.
فیلمبرداری و حتی صدا عالی است و بازیگران اصلی حسابی مایه گذاشته اند (هر چند بعضی هایشان لهجه را به خوبی ادا نمی کنند) اما دریغ که فیلمنامه شخصیت پردازی درستی ندارد و پلات اصلی روی هواست (رساندن یک محموله مهمات به دست رزمندگان توسط گروهی از زنان) چرا که سوال پیش می آید چرا دختران باید آن را به خط مقدم نبرد ببرند؟ آنهم در خرمشهری که هنوز مردان حضور دارند و تازه آن زاغه نزدیک رزمندگان است.
بقیه داستان های جنبی هم به همین سستی تعریف می شوند؛ از عشق پسر ترسو به دختر شجاع حسین سلیمانی و فرشته حسینی تا ماجرای سوختن فرزندان سردسته و مساله با شوهرش نیکی کریمی و همراهی دختر پزشک برای یافتن یکی از نزدیکانش.
این داستان ها در خلال تماشای صحنه های تلخ و تکان دهنده از شعله انفجار و سفیر خمپاره ها گم می شوند تا جایی که برای تماشاگر چندان تفاوتی نمی کند دختران زنده بمانند یا شهید شوند، چرا تعلیق و کشمکشی در کار نیست و همذات پنداری شکل نمی گیرد.