اردشیر لارودی؛ فرهاد در این دنیای خودساخته، چه «علم و کتلی» راه انداخته است که بیا و ببین! مجیدی بخصوص هر حرفی که خواست به زبان می آورد و هر سخنی که نخواست - و یا حتی هر سخنی که خواست - مطرح می کند! مثل وقتی که زبان خود را باز کرد و درباره تیم ملی، گفت آنچه را که ولخواه دل تنگش بود.
او، گفت و گفت و گفت! ولی عاقبت به خودش آمد و چنان کرد که انجامش از بزرگان سرمی زند! و در همین باب یک نکته کلیدی وجود دارد: ...فرهاد ملبس است به لباس انصاف و می داند که خود کرده را نباید به امان خودش رها کرد که شرط انصاف، نه این است که تو خود گویی و خود خندی ...عجب مرد هنرمندی!
فرهاد باید شرط انصاف را نیز بشناسد!
جرات پوزش
فرهاد خان که اغلب یک نفره - خودش با خودش - به نزد قاضی می رود و لاجرم راضی هم بازمی گردد، نشان داد که مراعات شرط انصاف را می شناسد! و قبل از آنکه آش سرد شود و سار از دست بپرد، به اقدامات جبرانی و تلافی جویانه دست می زند! فرهاد «جرات» عذرخواهی دارد و شهامت بیان «من اشتباه کردم» را که یک عبارت جادویی است! او که با گستاخی و با چشمانی بسته، هرچه خواست به اسکوچیچ گفت و مقدمه سوختن خویش را به عنوان یک انسان مدنی فراهم آورد، با شجاعتی کامل عیار از همین بابت پوزش طلبید و به خوبی نشان داد که قواعد برقراری دیالوگ و راه اندازی گفتمان را بلد است!
فرهاد حق را به جانب خود ندانست و با یک ببخشید، عمر مفید مربیگری خود را چندین برابر بیشتر کرد؛ فرهاد بزرگ شد!
نه خود کوچک بینی؛ نه مظلوم نمایی
فرهاد، نه خود را کوچک می انگارد، نه از روش مظلوم نمایی سود می برد –سوءاستفاده می کند- و نه پشت مردم و هواداران پنهان می شود. فرهاد با چهره واقعی اش روی پرده ظاهر می شود و اصل کسی مقیم حریم و حرم نخواهد ماند را با سادگی هرچه تمامتر رعایت می کند!
فرهاد در استفاده از شرایط بازی خوب به صحرا کربلا زده و می گوید: ... آقای آجورلو که مدیر قابلی است، مشکلات مالی ما را حل خواهد کرد! در واقع فرهاد از یک شرط ضمن عقد کوچولو استفاده می کند و پیش فرض مدیریت جناب مدیرعامل را، موکول می کند به آوردن پول! یا پول می آورد و مدیریت خود را چهارمیخه می نماید، یا نمی آورد مدیریت خود را با تردید و مرددوار توام می کند.
و کیست که داعیه مدیریت داشته باشد و سکوت هم اختیار کند و بی عملی وتسلیم شرایط و پیش فرض ها شدن را! فرهاد با یک تیر چند هدف می زند، مدیریت مدیران را هم...
راه ترسوها
فرهاد که در برقرای گفتمان با اسکوچیچ دچار اشتباه شده بود، زود نشان داد خود راه دیگری دارد که مسیر متفاوتی را طی می کند! فرهاد به همه، از جمله سرمربی تیم ملی یادآور شد که برقراری دیالوگ، یک راه کوتاه و اغلب هم ارزانترین راه برای همکلامی است و سری را که درد نمی کند، می توان بست یا برای بستنش پیش قدم شد!
فقط ترسوها و خالی الذهن ها و قلابی ها از ارتباط کلامی طفره می روند! در این ماجرا، فرهاد نه بازنده شد و نه به گرده پرتعداد ترسوها گروید! و حالا باید منتظر بود تا عمل فرهاد - به عنوان یک سرمایه آنهم در تیمی نظیر استقلال - به بار بنشیند! مجیدی از فرهاد پیش افتاد و باید جدی تر گرفته شود!