در پی حمله مردان مسلح در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پادگان عشرتآباد و چند کلانتری، سلاحهای زیادی به دست مردم افتاد. نقاط مهم شهر تهران در محاصره یا اشغال مردم قرار گرفت. سران ارتش اعلام بیطرفی کردند. در زد و خوردهای بین مردم و نظامیان عده زیادی کشته و مجروح شدند. مردم دیگر شهرها نیز به پایگاههای نظامی حمله بردند و تلفات سنگینی متحمل شدند.
شمارش معکوس برای متلاشی شدن ارتش از روز ۱۲ بهمن، هنگام بازگشت امام خمینی به ایران، شتاب گرفت و روز ۲۲ بهمن انفجار رخ داد. در این فاصله هیچ نیرویی تاب تحمل و مقاومت در برابر طوفان سهمگین انقلاب را نداشت. تنها سادهلوحانی چون "زبیگنیو برژینسکی" در کاخ سفید، چشم امید به معجزه از سوی ارتش ایران آن هم به رهبری قرهباغی دوخته بودند. صبح روز ۲۲ بهمن، بختیار سپهبد قرهباغی را به نخستوزیری احضار میکند تا درباره علل اجرا نکردن دستورالعمل او مبنی بر بمباران انبارهای اسلحه در کارخانه مسلسل سازی و انبارهای اسلحه با او مذاکره کند. در همین زمان، قرهباغی فرماندهان و روسای سازمانهای ارتشی را برای تشکیل یک شورای ستادی به ستاد بزرگ دعوت میکند. در این جلسه اعلامیه بیطرفی ارتش صادر میشود: «... به سرلشکر جناب رئیس دفتر ستاد بزرگ، مأموریت دادم فرماندهان و معاونین نیروها و روسای سازمانهای ارتش و ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران را تلفنی و فوری دعوت نماید که هر چه زودتر به ستاد بزرگ بیایند.
آقای بختیار تلفن زده اظهار نمود: میخواستم که تیمسار ساعت ۹:۳۰ بیاید به نخستوزیری، ضمناً به سپهبد رحیمی هم گفتهام بیاید تا ببینیم چه کار باید بکنیم...گفتم: من فرماندهان و روسا را خواستهام که به ستاد بیایند. تأمل کنید تا ما آخرین وضعیت خصوصی و اشکالات نیروها را در شورای فرماندهان بررسی کنیم، پس از روشن شدن، به نخستوزیری خواهم آمد، اظهار کرد: بسیار خوب».
بختیار درباره احضار قرهباغی به دفتر نخستوزیری میگوید:
«... صبح روز یکشنبه در ساعت ۸ به نخستوزیری رفتم. با همه گرفتاریها و مشغلهها، تمام مدت با تعجب در فکر سکوت قرهباغی بودم. در ساعت ۹:۲۰ دقیقه گفتم به او تلفن کنند. به من گفتند در جلسهای بسیار مهم است، اما بلافاصله پس از ختم آن، با هلیکوپتر میرسد... دقایق میگذشت و هر لحظه بیشتر به من ثابت میشد که این جلسه باید حقیقتاً فوقالعاده مهم بوده باشد. درباره چه میتوانست باشد؟ ... در ساعت ۱۱ سرانجام تماس تلفنی با قرهباغی برقرار شد. قرهباغی به من میگوید که ارتش بیطرفی خود را اعلام کرده است. به او گفتم: حدس زده بودم!...»
در اینجا بختیار به متزلزل شدن ارتش اعتراف میکند و میگوید:
« ارتش متزلزل شده بود، ارتش خیانت کرده بود. این قرهباغی کذایی، که شاه برای من به جا گذاشت و حسین فردوست یکی از نزدیکان اعلیحضرت با استفاده از مختصر همدستی رئیس ساواک، ۲۵ امیر را در شورای عالی نیروهای مسلح، که موجودیت قانونی نداشت و فقط برای نیازهای ظاهری ابداع شده بود، گرد هم آورد و این شورا قطعنامه را صادر کرد.»
ارتشبد قرهباغی چگونگی گردهمایی صبح روز ۲۲ بهمن و تصمیم درباره اعلام بیطرفی ارتش را به این شرح روایت کرده است:
«... بهتدریج که فرماندهان نیروها به ستاد میرسیدند بر حسب معمول میآمدند به دفتر من، ابتدا سپهبد مقدم آمد، سؤال کردم. طرحی که نخستوزیر دیشب در شورای امنیت ملی دستور داد اجرا شد؟ گفت، نخیر. اظهار نمودم چطور؟ جواب داد برای اجرای طرح خیلی دیر شده بود. مگر در آن آشوب دیشب شهر و وضع تخلیه کلانتریها مقدور بود که بشود کسی را دستگیر کرد... سپهبد ربیعی آمد به دفترم. وضعیت نیروی هوایی را سؤال کردم، اظهار نمود وضع نیروی هوایی بسیار خطرناک است، برای ما کمک نرسید. در اطراف مرکز آموزش هوایی جمعیت خیلی زیادی جمع شدهاند، تیراندازی هم به شدت ادامه دارد...»
به اعتقاد قرهباغی صدور اعلامیه بیطرفی ارتش تنها راهی بود که در برابر سران ارتش وجود داشت و صرفاً بهانهای بود برای پاسخگویی به اتهامات آنها در برابر دادگاههای انقلاب.
از صبح روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ارتش شاهنشاهی، نفسهای آخر را میکشید و در انتظار تیر خلاص بود. صدور اعلامیه بیطرفی و یا همبستگی از سوی ۲۷ تن امیرانی که تا دیروز رجزخوانی میکردند و امروز به فکر فرار از مهلکه بودند، تأثیری در سرنوشت ارتش نداشت.
در همان موقع که سران و فرماندهان ارتش در ستاد بزرگ سرگرم تهیه اعلام بیطرفی بودند، انقلابیون حمله به تأسیسات و پایگاههای ارتش را آغاز کرده بودند. ستونهای زرهی پراکنده شده بود، پادگانهای نیروی هوایی در دوشان تپه به اشغال درآمده بود. مردم بیاعتنا به تهدید بمباران تأسیسات اسلحهسازی، دیوارهای تسلیحات ارتش را با دیلم و کلنگ خراب کرده بودند. در پادگان عشرتآباد، نظامیان شورش کرده بودند و یگانهای لشکر گارد در آن پادگان سقوط کرده بودند. سلاحهای بیشماری به دست مهاجمان و افراد وابسته به مجاهدین خلق و فدائیان افتاد.
فرماندهی لجستیکی نیروی زمینی در پادگان عباسآباد، یگانهای هوانیروز در باغشاه، دانشکده افسری، دانشکده پلیس، پادگان جی، پادگان قصر و ستاد فرمانده نیروی دریایی بدون کمترین مقاومتی یکی پس از دیگری سقوط کردند. سپهبد رحیمی، رئیس شهربانی دستگیر شد. چند تن از امیران، از جمله سپهبد جعفریان و سرلشکر بیگلری کشته شده بودند. قرارگاه ستاد بزرگ در محاصره قرار داشت. چند ساعت بعد، سپهبد بَدرهای فرمانده نیروی زمینی به قتل رسید و پادگان لویزان اشغال شد.
عصر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سازمانی به نام ارتش شاهنشاهی وجود نداشت. رژیم پلوی سقوط و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.
منبع:
*نجاتی، غلامرضا (۱۳۷۳): تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران از کودتا تا انقلاب، جلد دوم، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران.
انتهای پیام