همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: گفتوگوی ما را با قاسمعلی فراست، نویسنده رمانهای «گلابخانم»، «فصل جوانی» و دهها داستان و رمان دیگر بخوانید.
با توجه به تجربهتان در عرصه داستاننویسی و کارگاه داستاننویسی، میخواهم کلاسهای داستاننویسی را با کارگاه داستاننویسی مقایسه کنید. کدامیک برای آموزش، تأثیرگذارتر است و بیشتر به درد طالبان داستان و داستاننویسی میخورد؟
به گمانم بین کلاس داستاننویسی و کارگاه داستاننویسی، بهتر و مفیدتر و اثرگذارتر، کارگاه داستاننویسی باشد. دلیلش کاملاً روشن و مشخص است. در کلاس داستاننویسی ما با تئوری سروکار داریم. سخنانی که میشنویم و به ما یاد میدهند، حرفهای تئوری و بهاصطلاح پادرهواست.
کاربرد این سخنان تئوری را به شکل عملی در کلاس به شاگرد نمیآموزند. درحالیکه کارگاه به این شکل است که افراد، هم با مبانی داستاننویسی آشنا میشوند و هم کاربرد آن مبانی را در متن و بطن داستان میآموزند.
فرض کنید وقتی میگویند شروع داستان باید توجه مخاطب را جلب کند، استادی که در کارگاه با نویسندگان کار میکند، مثالی میآورد و همراه با دیگران، آن مثال و داستان را میخواند. سپس میگوید این ۴داستان، شروعی دارد که ما را به بطن و متن داستان میبرد و از همان نخست توجه ما را جلب و مخاطب را کنجکاو میکند اما بهفرض، این دو داستان، چنین نیستند.
در کلاس، امکان عملی این آموزش، چندان وجود ندارد؛ لذا من بین کلاس و کارگاه داستاننویسی، کارگاه را ترجیح میدهم و انتخاب میکنم. شاید یکی از دلایل اینکه زندهیاد هوشنگ گلشیری شاگردان زیاد و نسبتاً موفقی از اتاق و خانهاش بیرون داد، همین جنبه کارگاهیبودن آموزشهای ایشان باشد. اما دانشکده هنرهای زیبای ما، با وصف بر اینکه نام عریض و طویل دانشگاه را یدک میکشد و مرکزی آکادمیک محسوب میشود و اشخاص بهعنوان استاد و دانشجو به آنجا میروند، یقین دارم که بازدهی و بهرهدهیای که اتاق کوچک گلشیری و امثال او داشت، نداشته و نخواهد داشت.
هماکنون بهترین کارگاههای داستاننویسی ـ لااقل در پایتخت ـ کدام است؟ از این کارگاهها اطلاعی دارید؟
اینکه نام ببرم و اعلام کنم که فلان شخص کارِ کارگاهی انجام میدهد، شاید اطلاعات دقیقی به مخاطب ندهد؛ اما اصولا نویسندگانی که وقت داشته باشند و معتقد باشند که در کنار آفرینشگری و خلق معنا، میتوانند هنرجو هم بپذیرند، هنوز برخیشان این کار را میکنند.
بهطور مثال زندهیاد احمد محمود نه به شکل عام اما گهگاهی ما را در خانهاش میپذیرفت و تجربیات خودش را به شکل مهربانانه و صادقانه در اختیار ما میگذاشت. خوب به خاطر دارم که البته در خانه احمد محمود این نشستها به شکل گروهی نبود. خانم دانشور این کار را نمیکرد؛ مگر در دیدارهای دوستانهای که من و شهریار مندنیپور خدمتشان میرسیدیم.
اما گلشیری اعتقاد داشت که در کنار نوشتن، کارگاه هم داشته باشد و حاصل کارگاه او تربیت نویسندگان بسیار زیادی، هم به لحاظ کمّی و هم از حیث کیفی بود. اغلب آنها اثرگذاری و توانایی و اطلاعات و دانش داستاننویسی داشتند. فیالبداهه نمیتوانم از استادانی نام ببرم که کارگاه داستاننویسی هم جنب کار خود دایر میکنند.
به نظر شما نسبت به ۲دهه پیش (زمان حیات این نویسندگانی که نام بردید) قدری بازار کارگاه داستاننویسی که میتواند خروجی مثمرثمری برای چاپ و انتشار مجموعهداستانها و رمانهای باکیفیت باشد، کساد نشده است؟
شاید به لحاظ تعداد کارگاه، کمتر شده باشد.
لطفا به دلیل این امر هم اشاره کنید.
اتفاقاً شگردها و کانالهایی که علاقهمندان به داستاننویسی میتوانند از آموزشهای استادان بهرهمند شوند و کارشان راه بیفتد، بیشتر شده و بالاتر رفته؛ آن هم به یک دلیل کاملاً روشن، مشخص و علمی: زمان گلشیری و دیگران، ما دسترسی به اینترنت و فضای مجازی و آموزش غیرحضوری نداشتیم؛ هماکنون خوشبختانه هم به شکل حضوری و هم غیرحضوری دسترسی به اطلاعات استادان داستاننویسی داریم.
طرف میتواند بهسادگی از گوشه دهات چابهار، به فلان استاد نقب بزند و چه به شکل زنده و بهاصطلاح امروزیها لایو، چه به شکل غیرزنده، تجربهها و دانش فلان استاد یا استادان را در خانه خود دریافت کند و دریابد. خوب در خاطر دارم، زمانی که به داستاننویسی روی آوردم، دنبال کسی میگشتم که استاد باشد و مرا همهگونه، راهنمایی کند و مثلاً بگوید اینجای کارت ایراد دارد و بد نوشتهای یا فلان فصل و سطر، خوب است.
هر چه دنبال آدمهای مختلف میگشتم واقعاً کسی را پیدا نمیکردم. هماکنون در هر روستایی، هر روستازاده عزیزی کافی است که یک گوشی لمسی و اینترنت داشته باشد تا در کلاسهای آنلاین و غیرآنلاین استادان سرک بکشد و از آنها بهره ببرد و نهتنها غیرحضوری بهره ببرد بلکه بتواند بهسادگی پرسش مطرح کند و آن استاد پرسش او را به شکل شفاهی و حرفهای پاسخ دهد.
هماکنون آموزش داستاننویسی مانند دیگر رشتهها بهاصطلاح دست درش زیاد شده و امکاناتش فراهمتر است و اگر کسی استعداد و علاقه داشته باشد از این توانایی خودش و از بستر موجود، میتواند استفاده کند و خودش را به اطلاعات و دانش روز داستاننویسی برساند.
بخشی از داستان هم لاجرم تئوری است. به کلاس داستاننویسی اشاره کردید و خیلی سریع از آن گذشتیم. ارزش و اعتبار کلاسهای داستاننویسی ـ حالا نه در مقایسه با کارگاه داستاننویسی بلکه در جایگاه خودشان ـ چگونه است و آنها را از چه منظری ارزیابی میکنید؟ به فرض اینکه کلاسها توسط استادانی هم اداره شود که خودشان داستاننویس نیستند اما منتقد این عرصهاند، نظر نهاییتان درباره کلاس داستاننویسی چیست؟
نمیخواهم کلاس داستاننویسی را خط بزنم؛ به هیچ وجه منکر کلاس داستاننویسی نیستم اما کلاس داستاننویسی را بهعنوان راهحل نهایی و تعیینکننده پیشنهاد نمیکنم؛ چراکه برای آموزش داستاننویسی پیش از هر چیز باید داستان بخوانیم.
برای تشخیص داستان خوب از داستان بد باید مطالعه کرد. وقتی داستانهای درخشان را میخوانیم، داستان به من نویسنده یاد میدهد که داستاننویسی یعنی این و نثر دلشنین و جذاب چه ویژگیهایی دارد و عناصر داستاننویسی چیست و اساساً ساختار قدرتمند داستانی یعنی چه. داستان ضعیف هم به مخاطب میآموزد که بنا به چه دلایلی نتوانستهایم با آن ارتباط برقرار کنیم. اینها نخستین گامهایی است که برای شناخت داستان باید برداشت.
خواندن داستانهای درخشان، بسیار مؤثر است. به گمانم اگر داستانهای درخشان و قدر اول را نخوانیم و با داستانهای ضعیف کارمان را شروع کنیم، سطحمان پایین خواهد ماند. نمیخواهم بگویم که آن داستان ضعیف هم به ما نکتهای نمیآموزد، اما تفاوت است با اینکه بهفرض، شما داستان کوتاه را با آنتوان چخوف آغاز کنید یا با یک داستاننویس درجهسه. افق دید آنها از اساس و پایه با یکدیگر متفاوت است.
پس از اینکه داستان خواندید، میتوان به شکل حضوری و سر کلاسهای داستاننویسی، مبانی داستان را آموخت یا استادی در شهر و روستا، به فرد مستعد این عرصه، شگردها و ریزهکاریهای داستاننویسی را بیاموزد. از سویی، هر قدر هم داستان بخوانیم و استعداد داستاننویسی داشته باشیم، کافی نیست و یک نفر باید حتما باشد تا تجربیات خودش را از طریق آموزشهای حضوری یا غیرحضوری به ما آموزش دهد.
اما بهترین شکل، آن است که همانطور که گفتم از طریق کارگاه باشد. استاد عملاً به مخاطب یاد دهد و نشان دهد که توصیف عملی در داستان یعنی چه و نمونهاش در همان کارگاه، خوانده شود و شاگردان یاد بگیرند. خیلی متفاوت است با اینکه من کتاب بخوانم و در کتاب، آموزش داستاننویسی را بیاموزم.
معمولاً در کتابهای متعدد نوشته شده که توصیف عملی چنین و چنان است اما بدین شیوه مخاطب بهاصطلاح پادرهوا میآموزد و در بهترین حالت تئوریها را از بر میکند. اما یک استاد وقتی نمونه میآورد و سه توصیف را به شکل عملی با هم مقایسه میکند و من داستاننویس آنجا حضور دارم و سؤال و رفع اشکال میکنم، آنجا برای همیشه توصیف عملی در ذهن و جانم جا میافتد و آن را فراموش نخواهم کرد و به شکل تکنیکی در داستاننویسی هم از آن استفاده میکنم.
به آنلاین بودن آموزش داستاننویسی اشاره کردید. این مهم بهویژه در دوران کرونا شتاب گرفت. از جشنوارههایی مانند جشنواره دوستدار کتاب یا جشنواره کتابخوانی کودک و نوجوان که همین کارها را برای روستاییان دور از مرکز، تسهیل میکند، اطلاعی دارید؟
بله. خوشبختانه نهادهای فرهنگی چه به شکل دولتی و چه غیردولتی دست به اقدامهایی از این دست زدهاند و کلاسهای آنلاین برگزار کردهاند. علاوه بر اینها نویسندگانی را میشناسم که با مخاطبانشان ارتباط آنلاین برقرار کردهاند و ارتباط منظم هفتهای یکبار یا دو هفته یکبار با آنها دارند و تجاربشان را در اختیار آنها قرار میدهند و از قضا از این روش خیلی هم استقبال شده و میشود. به گمانم این شیوه پس از فروکش کردن کرونا هم ادامه خواهد داشت.