به گزارش خبرگزاری تسنیم، فضلالله محلاتی در 18 تیرماه 1309 در شهرستان محلات به دنیا آمد و پس از تحصیلات مقدماتی، راهی حوزه علمیه قم شد. ایشان بعد از آشنایی با اندیشههای حضرت امام(ره)، وارد عرضه مبارزه با رژیم پهلوی شد و چندین بار دستگیر و شکنجه شد.
حجتالاسلام محلاتی پس از پیروزی انقلاب، مسئولیتهایی چون معاونت کمیته مرکزی انقلاب، نمایندگی امام در مراسم حج سال 1358، نمایندگی مردم محلات در اولین دوره مجلس شورای اسلامی و در نهایت، نمایندگی رهبری در سپاه پاسداران را بر عهده داشت.
سرانجام هواپیمای حامل ایشان و عدهای از مسئولان در یکم اسفند 1364، در مسیر تهران- اهواز، هدف حمله هواپیماهای عراقی قرار گرفت و همگی به شهادت رسیدند.
* دلداری و امید به رزمندگان/ روایت سردار مهدی شیرانی نژاد[1]
شب بعد از عملیات (والفجر مقدماتی) که همه برگشته بودند، فرماندهان خسته و خیلی ناراحت بودند. چهرهها را که نگاه میکردی، انگار به آنها گفته بودند، جهنمیاند. وقتی همدیگر را میدیدند، ناراحتیشان چند برابر میشد. روحیهها خراب بود.
خب نماز را آقای محلاتی خواند. همه منتظر بودند که فرماندهان صحبت کنند و شاید آنها بیشتر توضیح بدهند، اما آقای محلاتی صحبت کرد. البته بعد سردار محسن رضایی و شهید صیاد شیرازی هم صحبت کردند، ولی صحبتهای شهید محلاتی، آبی بر آتش بود.
روایاتی از یکی از جنگهای صدر اسلام گفت و آنجا برای اولین بار اصطلاح «عدم فتح» را از ایشان شنیدم؛ اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده، یک عدم فتحی صورت گرفته و ما ابتدای راهیم. پیروزی داشتیم و حالا باید عدم فتح و دلایلش را بررسی کنیم. ببینیم چه پیامدهایی دارد و آنها را کنترل کنیم.
حرفهای آقای محلاتی خیلی مؤثر بود، طوری که همانجا گفتند «برید آماده بشید برای عملیات بعدی»؛ یعنی در همان شب، آمادگی برای عملیات بعدی ابلاغ شد.
* سعهصدر/ روایت حاج صادق آهنگران[2]
آیتالله محلاتی خیلی به من محبت داشت، ولی با ایشان رابطه نزدیک نداشتم. البته در برخی از مراسمها که میرفتم، آیتالله محلاتی سخنران بود و من هم روضهخوانی میکردم.
یکبار با آقای مرتضایی به دفتر آقای محلاتی در تهران رفتیم. آنجا مرتضایی بر سر موضوعی با آیتالله محلاتی بحثش شد.
رئیس دفتر آقای محلاتی برخورد بدی با ما کرد، اما خود ایشان رفتار خیلی خوبی داشت و برخلاف آقای مرتضایی که با عصبانیت حرف میزد، با خوشرویی جواب او را میداد. مدام میگفت «آرام باش. ناراحت نباش.»
وقتی دید آقای مرتضایی کوتاه نمیآید و با تندی حرف میزند، رو به من کرد و گفت «آقای آهنگران، شما شاهد باش. ببین با من چطور برخورد میکند؟ من واقعاً اینطور هستم که او میگوید؟»
مرتضایی کوتاه نمیآمد و پشت سرهم میگفت «شما دارید ظلم میکنید. این درست نیست. این حق نیست.» اما آیتالله محلاتی بازهم با ملایمت جواب میداد و واکنش بدی نشان نمیداد. این کار او برای من یک کلاس درس اخلاق بود.
بههرحال او نماینده امام در سپاه و مرتضایی چند رده پایینتر از او بود. آیتالله محلاتی اصلاً مثل مرتضایی برخورد نکرد. بعد از آن جلسه، ما به اهواز رفتیم. گمان نمیکنم که به دلیل این برخورد، با مرتضایی برخوردی کرده یا مسئولیتش را از او گرفته باشد. آنقدر میدانم که قضیه جمع شد و مدتی بعد، آقا محسن تغییر و تحولاتی در تشکیلات سپاه داد و مرتضایی از سپاه منطقه 8 رفت.
منابع:
[1] نیازی، یحیی، مخابرات در جنگ: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت مهدی شیرانی نژاد، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1397، صفحات 177، 178
[2] بهدار وند، محمدمهدی، بانوای کاروان: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت حاج محمدصادق آهنگران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1399، صفحه 255
انتهای پیام/