فقدانی کودک ماجرایی هولناک است. هر خانواده ای که با فقدانی کودک خود روبه رو شود بدترین اتفاق زندگی اش را پشت سر می گذارد. پرونده های زیادی از فقدانی کودکان وجود دارد که هنوز بی نتیجه مانده است. هنوز رازهای زیادی در ماجرای فقدانی کودکان وجود دارد و هنوز خانواده های زیادی هستند که پس از فقدانی کودکان خود چشم به در دوخته اند شاید خبری از عزیزشان به دست آورند.
به گزارش رکنا، پرونده های زیر دست کارآگاهان پلیس قرار دارند که با همه تحقیقاتی که انجام گرفته است هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده و پایانی برای آن وجود ندارد. در میان این پرونده هایی که مربوط به ناپدید شدن مرموز کودکان است بیشتر به چشم می آید. پرونده هایی که هنوز به سرانجام نرسیده و پدر ومادرهایی که هر روز چشم انتظار شنیدن خبری از فرزند دلبندشان. در این گزارش به سراغ 10 پرونده مربوط به ناپدید شدن مرموز کودکان خردسال رفته ایم.
پرونده اول
سه سال از گم شدن پسربچه ای به نام پارسا قندی در مسیر سفر به شمال می گذرد و خانواده او هنوز چشم به راه خبری از فرزندشان هستند. ماجرای این پرونده به یازدهم تیر ماه سال 96 برمی گردد که خانواده پارسا در راه برگشت از سفر به محمودآباد، میان راه برای استراحت و صرف ناهار در محلی خوش آب و هوا نزدیک یک رودخانه توقف کردند. و این آخرین باری بود که پارسای خردسال را خانواده اش دیدند.
پدر پارسادرباره آن روز می گوید: همانطور که مشغول مهیا کردن وسایل ناهار بودم، پارسا را دیدم که کنار بوته های تمشک یک تکه چوب دستش بود و داشت بازی می کرد. من سرم را پایین انداختم و کمی وسایل درست کردن آتش را جابجا کردم. همین که سرم را بالا گرفتم دیدم که چوب روی زمین افتاده و پارسا نیست.»پدر پارسا به محض اینکه دید پسرش جلوی چشمش نیست،برای پیدا کردن او بی هدف به اطراف می دوید و با صدای فریادهای او توجه اطرافیان جلب شد.
او می گوید:»یک خانواده که در نزدیکی ما بودند می گفتند اصلا پارسا را ندیده اند.گفتم پسربچه ای اینجا با شلوارک سبز و دم پایی آب داشت بازی می کرد.اما آنها می گفتند بچه ای ندیده اند. فکر می کردم نکند حیوانی دیده و توجهش جلب شده و به جاده بین جنگلی رفته است. در مسیری که مشرف به کنار رودخانه است می دویدم و پارسا را صدا می کردم. نمی دانم چرا احساس می کردم پارسا دارد از من دور می شود. با پای برهنه می دویدم و حتی دو انگشت پایم شکست.همه پارسا را صدا می زدند. چند نفر به هلال احمر و اورژانس زنگ زدند اما عده ای هم از آن محل رفتند چون در میان اضطراب و گریه های ما روزشان خراب شده بود. وقتی جمعیت کم شد، من لنگه دم پایی پسرم را پیدا کردم.اما عده ای می گفتند دم پایی اینجا بوده و شما ندیده بودید.»
و همچنان پیگیری خانواده پارسا برای پیدا کردن ردی از او ادامه دارد و پرونده زیر دست کارآگاهان پلیس باز است.
پرونده دوم
اوایل مهرماه سال 98،یک شب وقتی زهرا حسینی شیرازی دو ساله و خواهرش مشغول بازی جلوی مغازه پدرش بودند،ناگهان زهرا ناپدید شد.
شب حادثه پدر زهرا که مبتلا به بیماری ام اس است در مغازه شان نشسته بود.آژانس آنها در مجاورت خانه شان قرار دارد.پدر زهرا می خواست به توصیه پزشک مثل هر شب برای پیاده روی برود و بچه ها دلشان می خواست همراه پدر و پدربزرگشان به پیاده روی بروند.برای همین زهرا و خواهرش در کوچه مشغول بازی شدند تا پدرشان آماده رفتن به پیاده روی شود.در یک لحظه خواهر بزرگتر زهرا برای کاری نزد مادرش داخل خانه شان رفت و وقتی دوباره به کوچه آمد دید که اثری از زهرا نیست.
ماموران پلیس در اولین قدم برای رسیدگی به ماجرا دوربین مداربسته آژانس محل کار پدر زهرا را مورد بررسی قرار دادند.در این فیلم دیده می شد که زهرا در کوچه قدم می زند و یکدفعه انگار کسی او را صدا می زند.به سمت سر کوچه می رود و دیگر برنمی گردد.
نیروهای امداد هلال احمر و ماموران پلیس تلاش خود را برای یافتن ردی از زهرا آغاز کردند. زمین های کشاورزی ، کانال آب ، درخواست کمک از مردم درفضای مجازی و کلی کارهای دیگری که خانواده زهرا و امداد گران ،پلیس انجام دادند اما تا به امروز حتی کوچکترین ردپایی از دخترک خردسال به دست نیامده است.
پرونده سوم
سال 97 بود که محمدمهدی 3ساله پسر خردسال خانواده رضوانی فرگم شد و با کمک رهگذران نزد خانوادهاش بازگشت، پدر و مادرش نفس راحتی کشیدند و خوشحال از اینکه اتفاقی برای او نیفتاده، اما یک بار دیگر در اردیبهشت ماه سال 98 وقتی خانواده رضوانیفر تصمیم گرفتند برای تفریح و خوردن ناهار به کنار رودخانه «دو تنگه» در منطقه تفریحی مهریان یاسوج بروند اتفاق شومی رخ داد. آنها اهل یکی از شهرکهای اطراف یاسوج هستند و این منطقه را به خوبی میشناسند و آن روز وقتی به مقصد رسیدند، سفره ناهارشان را در دو متری رودخانه پهن کردند و سرگرم خوردن غذا شدند. همه چیز آرام و هوا خنک و دلنشین بود تا اینکه ساعتی بعد و با ناپدید شدن محمدمهدی ناپدید شد. با ناپدید شدن پسرک خردسال و درخواست کمک خانواده اش به دنبال این تماس تیمهای جستوجوی هلالاحمر راهی محل حادثه شدند. نخستین فرضیهای که وجود داشت، سقوط پسربچه به داخل رودخانه بود. هر چند کسی شاهد حادثه نبود و محمدمهدی را ندیده بود اما جستوجوگران با استفاده از تجهیزات ویژه شروع به گشتن در داخل رودخانه کردند. با گذشت زمان، نیروهای آتشنشانی، سپاه و مردم محلی هم به تیمهای جستوجو اضافه شدند و همه جا از زیر درختان کنار رودخانه گرفته تا لای شاخ و برگها جستوجو شد اما هیچ اثری از پسربچه گمشده به دست نیامد.
پرونده چهارم
مائده کبرایی حدود ۲۶ ماه پیش در۴ خرداد ۹۳ در حالی که مدرسهاش تعطیل شده بود در راه برگشت به خانه ناگهان در میانه راه ناپدید شد و تاکنون خبری از این کودک گمشده در دست نیست. حالا حدود 7 سال است که کوچکترین خبر و اثر و نشانه ای از مائده وجود ندارد. دختری که الان باید 14 ساله شده باشد.
تا کنون شایعات و حرف و حدیثهایی در خصوص این دو دختر گمشده در شهر پیچیده اما هیچ کدام از آنها هنوز رنگ واقعیت به خود نگرفته است. اهالی بندر انزلی هر روز داستان را به سبک جدیدی دوره میکنند، داستان هایی که بیگمان سرنوشت نامعلوم این دو دختر بچه را به هم گره میزند اما هنوز مشخص نیست داستان دو کودک گمشده به هم مربوط میشود یا خیر؟
پرونده پنجم
ناپدید شدن پسربچه سه ساله ای به نام امیرسام در پوینک ورامین پلیس را با معمای پیچیدهای روبه رو کرده است. ماجرا به زمستان سال 1398 باز می گردد .آخرین بار صبح روز دوشنبه، ۲۸ بهمن بود که امیرسام برای خرید از سوپرمارکت کوچه از خانه خارج شد اما دیگر بازنگشت.
تحقیقات درخصوص پیدا کردن ردی از امیرسام همچنان ادامه دارد و تا به امروز هیچ سرنخی از او به دست نیامده است.
پرونده ششم
در حدود ساعت 23:30 روز بیست و نهم فروردین ماه سال 98 بود که گزارشی از فقدانی پسربچهای 7 ساله به نام محمد سپهر نقدی در یکی از روستاهای شهرستان شازند به مرکز فوریت های پلیس 110 اعلام و بلافاصله تحقیقات تخصصی پلیس برای بررسی این موضوع آغاز شد.در تحقیقات اولیه از والدین پسربچه خردسال، مشخص شد که با توجه به نزدیکی منزل پدربزرگشان به منزل آنها در روستای محل زندگی شان، آنان گمان می کردند که او به آنجا رفته است و در ساعات پایانی شب متوجه گم شدن او می شوند که بلافاصله موضوع را از طریق تلفن 110 به پلیس گزارش می کنند.از زمان آغاز ناپدید شدن پسرک خردسال، تحقیقات تخصصی و گسترده پلیس برای یافتن او آغاز شده است و چندین تیم از کارآگاهان پلیس در حال پیگیری این موضوع هستند اما تا به امروز هیچ سرنخی از او به دست نیامده است.
پرونده هفتم
پرونده ناپدید شدن آیناز دختر 8 ساله همدانی هم جزو پرونده هایی است که هنوز به سرانجام نرسیده است. این اتفاق در آبان ماه سال 97 رخ داد.
اما ماجرای ناپدید شدن آیناز چه بود؟
آیناز غلامی دختر بچه هفت ساله همدانی هستش که در بچگی در یک اتفاق عجیب از پله های خونه پرت میشه پایین و یک چشمش نابینا میشه و از اون به بعد دارو استفاده می کرده .
روز حادثه وقتی آیناز در مقابل خانه اشان و پیش چشمان نامادری اش مشغول بازی بود درست زمانی که نامادری آیناز برای دستشویی به خانه می رود ودوباره به کوچه برمی گرده دیگر از آیناز خبری نیست.پرونده آیناز نیز همچنان بدون هیچ پاسخی باز است.
پرونده هشتم
سال 92 هم با گمشدن محمدامین پنجساله همراه بود. او پس از تعطیلی کلاس ورزش ناپدید شد. مسئولان باشگاه لباس محمدامین را تنش کرده بودند و او را به جلوی در فرستاده بودند تا پدرش بیاید. اما پدر به خاطر چنددقیقه تأخیر عمرش را پای جستوجوی پسر پنجسالهاش داد. گمشدن محمدامین وکیلی در رسانهها خبرساز شد. خبر ربودهشدن این پسربچه پنجساله و در پی آن، مرگ تنها مظنون و سرنخ این پرونده در حین رسیدگی، بازخوردهای زیادی به همراه داشت؛ از واکنش هنرمندان و بازیگران تا تأکید مسئولان محلی و نمایندگان مجلس بر پیگیری این موضوع.
تلاشها برای یافتن سرنخی از رد پای این کودک ادامه داشت اما نه کودک پیدا شد و نه متهمان. حالا هفتسال از ناپدیدشدن این کودک میگذرد اما سرنوشت محمد در هالهای از ابهام باقی مانده است.
پدرش میگوید: «بارها خوابش را دیدهام که میخندد و میگوید: «بابا من برمیگردم». از این همه انتظار و تلاش خستهام. همه جا را زیر پا گذاشتهام، به همه رو انداختهام اما نمیدانم او در این هفتسال کجاست. چه میکند؟ احتمال میدهم پسرم را از مرز خارج کرده باشند تا در حمل موادمخدر از او استفاده کنند. شب و روزمان با رفتن محمدامین سیاه شده است.»
پرونده نهم
سال 95 باز هم کودک دیگری در خراسانرضوی ناپدید شد. معمای رازآلود گمشدن ابوالفضل 10ساله همچنان با گذشت 4سال ادامه دارد.
ابوالفضل جهانشیری هجدهم اسفند 95 زمانی که برای بازی از خانهشان خارج شده بود، گم شد و دیگر کسی او را ندید. پدرش میگوید: «بعدازظهر بود که پسرم لباس و کفش ورزشیاش را پوشید و برای فوتبال از خانه خارج شد. او پسرس درسخوان و باهوش بود که به فوتبال علاقه زیادی داشت. ساعتی بعد به خانه برگشت، لباسهایش را عوض کرد و دوباره رفت تا در مقابل خانه بازی کند. هنوز خاطرم هست که دمپاییهای آبیرنگش را پوشید و رفت. ساعتی بعد دنبالش رفتم اما اثری از ابوالفضل نبود؛ همه جا را گشتم اما هیچ ردی از پسرم نبود. خانهمان در منطقهای به نام جاده سیمان است که هیچ دوربین مداربستهای در آن زمان وجود نداشت.
پدرش که یک جوشکار است، در ادامه به «شهروند» گفت: «با کسی کینه و دشمنی ندارم. چهارسال از این ماجرا گذشته است. ما یک خانواده پنج نفره بودیم که در این سالها زندگیمان پای انتظار تباه شد. بعد از گمشدن ابوالفضل سکته کردم که کارم را هم از دست دادم.»
پرونده دهم
از دنیا گریزان شدهاند اما هنوز دست از دنیایشان نکشیدهاند. دنیا مالی کودک گمشده سال 94 در بندر انزلی است. آنها هم نمیدانند چه بر سر دنیایشان آمده است. زهرا عاشوری مادر دنیا هنوز هم تا نام دختر سهسالهاش میآید، اشک میریزد. هنوز نمیداند دخترش مفقود یا ربوده شده، او را کشتهاند یا به کار گرفتهاند. تنها دخترشان بیستم مردادماه همان سال در حوالی حرم بیبی حوریه در محلهای به نام شالیور درست دم در خانهشان ناپدید شد. مادر که بغضش را فرو میخورد، به «شهروند» میگوید: «دنیا در حیاط خانهمان بود که به آشپزخانه رفتم تا یک قالب یخ را در پارچ آب خالی کنم، به سرعت به حیاط برگشتم و دنیا را صدا کردم اما نبود.»
او ادامه میدهد: «به کوچه رفتم اما انگار از اول دنیایی در آن محله وجود نداشته است. با پلیس تماس گرفتیم، همسایهها هم همراه شدند، کوچهها را یک به یک گشتیم اما انگار ذوب شده بود. هر چقدر بیشتر گشتیم و میگردیم کمتر سرنخی پیدا میکنیم اصلا انگار از اول دختری به نام دنیا نداشتیم.»
نذر کردند، نیاز کردند و مژدگانی هم تعیین کردند تا به دنیایشان برسند اما گره این مفقودی هرگز باز نشد.
مادر میگوید دنیا برایمان سیاه شده است اما چشمانتظار دیدار دنیایمان هستیم. 5سال از ماجرای گمشدن دنیا میگذرد. تماسهای بیهدف هم ردی از دنیا به خانواده علمی نشان نداد.