موضعگیری روز شنبه لاوروف درباره دریافت ضمانت از ایالات متحده برای احیای برجام نیز به پیراهن عثمان تبدیل شده است و غربگرایان ایرانی آن را نتیجه حمایتهای همهجانبه تهران از مسکو میخوانند. اما آنچه در این میان مورد غفلت قرار گرفته، خود جنگ و پیامدهای بینالمللی آن است. بنابراین من به جای وارد شدن به عرصه هیجانات و راه انحرافی، بهطور مستقیم به سراغ جنگ میروم. این جنگ در وهله اول نظام بینالملل را وارد یک محیط امنیتی کرده است؛ غرب همانند دوران جنگ سرد به سیاست مهار و سد نفوذ روسیه رجعت کرده است و در این میانه تحریمهای بیسابقه علیه مسکو به نوعی دو پاره شدن جهان و دیوار برلین را در ابعاد جدید بازنمایی میکند. جنگ اوکراین در اولویتهای سیاست خارجی بسیاری از کشورهای غربی تاثیر گذاشته است؛ آنچنانکه ضرورت مهار روسیه به جای کنترل بسط نفوذ چین در نظام جهانی به اولویت مهم در سیاست خارجی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی تبدیل شده است. حتی کار به آنجا کشیده است که برخی تحلیلگران غربی پیشنهاد میکنند که تصمیمسازان از هم اکنون به دنبال جداسازی چین از روسیه باشند؛ زیرا اگر این دو محور در جریان تحولات اوکراین به یکدیگر نزدیک شوند، هر آن احتمال تحولات ساختاری در نظام جهانی میرود. ناتو بهدلیل ترس از نفود روسیه در شرق اروپا دچار دگردیسی در کارکردهای خود پس از جنگ سرد شده است و حتی به طرز عجیبی همان کارکردهای جنگ سردی را نیز ایفا نمیکند؛ چراکه در سالهای جنگ سرد ناتو یک پیمان نسبتا چندجانبه با محوریت آمریکا بود؛ ولی امروز تبدیل به پیمان چندمحوری شده است و اروپاییها نیز نقش خود را در آن بهشدت افزایش دادهاند و این بار برخلاف گذشته در انتظار چتر امنیتی آمریکا نمانده و خود دست به کار شدهاند. در جبهه مقابل روسیه از جنوب در حال پیشروی شکننده در اوکراین است و در عین حال تحریمهای همهجانبه غرب را به منزله اعلان جنگ به خود تلقی کرده است و به همین دلیل غرب و دستگاههای اطلاعاتی آن هر آن ترس آن را دارند که دامنه جنگ گسترش یابد (حمله احتمالی به مولداوی) یا شدت و حدت آن غلیظتر از پیش شود. (ترس از اقدامات بازدارنده روسیه در حوزه هستهای) اما پیامدهای جنگ به حوزه اروپا محدود نمانده و بر سیاست خارجی سایر کشورها نیز تغییراتی را اعمال کرده است. از جمله کشورهای خاورمیانهای در این جنگ رویکرد متوازنسازی را پیگیری میکنند. یعنی نه آمریکا را میرنجانند و نه روسیه را. (این با سیاست بیطرفی تفاوت دارد) بهطور مثال امارات در شورای امنیت به قطعنامه علیه روسیه رای ممتنع میدهد و در جلسه رایگیری در این شورا برای ارسال پرونده روسیه به مجمع عمومی غایب میشود؛ ولی در نشست مجمع به قطعنامه ضد روسی رای مثبت میدهد. این الگوی رفتاری متناقضنماست؛ ولی درواقع اینچنین نیست. رای منفی در شورای امنیت برای امارات هزینهزا بود (بهدلیل جایگاه شورا در سازمان ملل) و در مجمع عمومی خاصیت نمادین و سمبلیک دارد و به همین دلیل هزینههای کمتری را بر ابوظبی تحمیل میکند.
اما از حوزه سیاست سری به عالم اقتصاد بزنیم. دیوید مالپاس، رئیس بانک جهانی تبعات جنگ اوکراین برای اقتصاد جهانی را یک فاجعه تمامعیار خوانده است. او استدلال میکند که این جنگ رشد اقتصاد جهانی را بهشدت کاهش خواهد داد و بالطبع تورم را نیز افزایش میدهد. از طرف دیگر این جنگ موجب افزایش قیمتهای جهانی انرژی شده و تا همینجا قیمت مواد غذایی را نیز افزایش داده است. بنابراین تاثیر اقتصادی جنگ بسیار از مرزهای اوکراین فراتر رفته است.
فراموش نکنیم که هم روسیه و هم اوکراین هر دو تولیدکنندگان بزرگ مواد غذایی هستند. در این میان اوکراین بزرگترین تولیدکننده روغن آفتابگردان در جهان است و روسیه در رتبه دوم قرار دارد و تنها این دو کشور ۶۰درصد از تولید جهانی را در این بخش در دست دارند. همچنین این دو کشور ۹/ ۲۸درصد از صادرات جهانی گندم را به خود اختصاص دادهاند. به همین دلیل هم قیمت گندم در بورس آتی شیکاگو در بالاترین حد خود در ۱۴سال گذشته معامله شده است. اما چرا؟دلیل آن کاملا روشن است؛ عرضه این کالا توسط روسیه بهدلیل تحریمهای گسترده غرب با اختلالهای بزرگ مواجه شده است. عرضه این کالا توسط اوکراین نیز دچار توقف شده؛ زیرا بنادر این کشور به روی جهان بسته شده است و البته به نظر میرسد هیچ راهی برای پر کردن جای خالی این دو کشور در کوتاهمدت نیز وجود ندارد. همین مساله درباره منابع انرژی روسیه نیز صدق میکند. (قیمت جهانی نفت در روزهای گذشته به بالاترین حد در ۱۰ سال گذشته افزایش یافته است) اهمیت این موضوع وقتی دوچندان میشود که بدانیم حدود ۳۹درصد از برق اتحادیه اروپا از نیروگاههایی تامین میشود که سوختهای فسیلی را میسوزانند و روسیه بزرگترین منبع تامین این سوختهای فسیلی است و نکته مهمتر اینکه مسکو هنوز از این ابزار خود برای اعمال فشار بر غرب استفاده نکرده است و با تشدید بحران این گزینه را نیز میتواند روی میز قرار دهد. همچنین گلدمن ساکس روز جمعه پیشبینی کرد که افزایش قیمت نفت «خطر تورم» را برای ایالات متحده دوچندان میکند و در همین راستا پیشبینی کرد قیمتها میتواند تا ۱۵۰دلار در هر بشکه برسد و این رویداد برای آمریکا یعنی افزایش نرخ تورم تا ۱۰درصد. اما پیامدهای اقتصادی جنگ اوکراین کشورهای اروپایی را نیز میتواند بهشدت درگیر کند. بهطور مثال پیشبینیها حاکی از آن است که اقتصاد بریتانیا در سال جاری ۶/ ۳درصد رشد خواهد کرد که کمتر از پیشبینی قبلی یعنی ۲/ ۴درصد است و انتظار میرود درآمد خانوارها تحت فشار تورم فزاینده قرار گیرد و این یعنی تاثیرپذیری هزینههای مصرفکننده از تورم و خطر رکود-تورم برای بریتانیا و بسیاری از کشورهای اروپای باختری.
حال در چنین چارچوبی به سراغ ایران و سیاست خارجیاش میرویم. واقعیت این است که جنگ اوکراین موقعیت بینالمللی و نه منطقهای ایران را ارتقا داده است. این مساله یکی بهدلیل برنامه هستهای ایران است و دیگری بهدلیل تاثیر بازگشت احتمالی ایران به بازارهای جهانی انرژی. آمریکا و غرب بسیار هراس دارند که درصورت شکست مذاکرات احیای برجام دامنه بحران از اروپا به خاورمیانه نیز گسترش پیدا کند و این یعنی تصاعد بحران و بالطبع فراگیر شدن بحران در اقتصاد جهانی و حتی تغییر محیط و ترتیبات امنیتی در خاورمیانه. شاید بهدلیل همین دغدغه بوده است که طرف آمریکایی ظرف یک هفته گذشته حاضر به اعطای امتیازات بیشتر به جمهوری اسلامی شده است. اما بازگشت ایران به بازار انرژی میتواند تا ۱۰درصد از قیمت جهانی نفت بکاهد و در میانه بحران این رویداد برای غرب نعمت است؛ اما این تنها طرف غربی نیست که ارتقای ارزش و جایگاه ایران در مناسبات بینالمللی را دریافته است؛ از این حیث روسها نیز در این ادراکات با طرف غربی اشتراک نظر دارند. بنابراین بسیار طبیعی است که هر دو کشور تلاش کنند تا جای ممکن از این تغییرنقش ایران نهایت بهرهبرداری را ببرند. بر این اساس و برخلاف سطح نازل منازعات جاری میان غربگرایان و شرقگرایان در حوزه عمومی ایران، دامنه جنگ اوکراین آنقدر فراگیر و گسترده است که توافق برجام را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است و این اساسا ارتباطی با موضع گیری ایران در حوزه مناسبات با روسیه و روابط نزدیک با این کشور ندارد و موضعگیری اخیر لاوروف نیز ناظر بر ابعاد جهانی نفس جنگ اوکراین (صرفنظر از نتیجه و چگونگی پایان یافتن آن) است. حال در این میان ایران باید چه کند؟ شکی نیست که ایران برای ریکاوری اقتصاد خود به احیای برجام نیاز دارد؛ ولی جنگ اوکراین در صورت تصمیمات بخردانه میتواند هم ما را به توافق بهتر از گذشته سوق دهد و هم قادر است منافع ملی کشور را بهینه و افزونتر کند؛ اما به چه شکل؟ نسخه تجویزشده توسط برخی از نخبگان منتسب به جامعه روشنفکری ایران (بی طرفی کامل) دردی از ایران درمان نمیکند؛ آنچنان که در گذشته نکرد. روحالله رمضانی سالها قبل از آثار مکتوب ایرانی درباره تاریخ سیاست خارجی ایران که طی سه دهه گذشته در کشورمان منتشر شده است، در سال۱۹۶۶ اثری را تحت عنوان «تاریخ روابط خارجی ایران؛ یک کشور در حال تحول در امور جهانی» توسط دانشگاه ویرجینیا منتشر کرد. او در این اثر به نقد سیاست بیطرفی ایران در جنگهای بینالملل اول و دوم میپردازد و آن را بهعنوان یکی از نمادهای ناواقعگرایی بر آمده از ناسیونالیسم آرمانگرایانه صورتبندی کرد. او سیاست بیطرفی اعلامشده توسط ایران در این دو بازه زمانی را فاجعه میخواند؛ چرا که معتقد است هیچکس خواهان آن نبود نه متفقین و نه دول محور. از طرف دیگر سیاست بیطرفی متناسب با جایگاه ایران (موقعیت ژئوپلیتیک) نیز نبود. از همین رو در همان ابتدا این سیاست آشکارا و بهصورت نهان نقض شد (خود مشروطه خواهان «کمیته ملی در قم و کاشان» بهدلیل نفرت از بریتانیا و روسیه و تسلط احساسات بر تصمیمات عقلانی و همچنین پهلوی اول نیز آن را نقض کردند) و در فراز و نشیب جنگ نیز اسباب خنده و تمسخر را فراهم کرد. حال با این تجربه و ضرورت احیای برجام و تحقق توافق خوب، ایران نه میتواند به همکاریهای خود با روسیه پشت پا بزند (آنچنان کشورهای عربی نیز در این موقعیت چنین نکردند و نمیکنند) و نه میتواند از خیر برجام بگذرد.
پس سیاست بیطرفی در عمل منتفی است و به بیشینهسازی منافع ملی ما کمکی نمیکند. واقعیت این است که برجام در موقعیت فعلیاش دو ظرفیت را بهطور همزمان در خود مستتر کرده است. این توافق میتواند هم اسباب کاهش تنش میان روسیه و آمریکا شود (چیزی که هر دوطرف بدشان نمیآید به این مهم برسند) و هم مقدمهای برای تشدید تنش. ایران باید درباره خاص برجام در میانه این دو بازیگر به ایفای نقش فعالانه بپردازد. هم از مجادله روسها و آمریکاییها و نیاز طرفین به مدیریت بحران استفاده کند و هم مانع تشدید اختلافات در حوزه احیای برجام شود. این واقعیت مهم را نیز باید در نظر گرفت که خود روسها نیز به روابط با ایران حتی در میانه جنگ اوکراین و پس از آن در خاورمیانه نیاز دارند و نمیخواهند این اهرم را از برای مناسبات امنیتی و بعدی با غرب از دست دهند. این نیاز متقابل آمریکا و روسیه نقطه گرانیگاهی است که مانع از بروز اختلالهای جدی در احیای برجام میشود و البته این بازی دوگانه ایران نیز با سیاست خارجی بیطرفی کامل تفاوتهای بنیادین خواهد داشت.
منبع: دنیای اقتصاد