متولد سال ۱۲۹۶ در بندر انزلی بود و تحصیلکرده مهندسی کشاورزی از دانشگاه تهران. نخستین بار در سال ۱۳۲۲ با توصیه ابوالحسن صبا به رادیو رفت. بین سالهای ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ نزد یکی از خوانندههای اپرای وین تعلیم دید و با دعوت روحالله خالقی به «انجمن ملی موسیقی ایران» پیوست. سالها بابزرگان موسیقی ایران همچون کلنل وزیری، استاد صبا،حسین تهرانی، همایون خرم و... کار کرد ولی دلبستگیاش به سرزمین مادری باعث میشد بیشتر گیلکی بخواند؛ هرچند ترانههای فارسی هم از او به یادگار مانده است. وی در گفتوگو با روزنامه همشهری گفته بود: آن زمان که در دانشکده، شعرهای گیلکی را اجرا میکردم، بسیاری از دانشجویان یا همکلاسیهایم که گیلک بودند، میگفتند که ای بابا عاشورپور چرا این ترانههای محلی را اجرا میکند درحالیکه ادامه این کار با تشویق افراد غیرگیلک میسر شد. همان موقع با خودم عهد کردم که از این راه تحصیل درآمد نکنم. چیزی که مردم دوست دارند و به آن علاقهمندند، به هیچ وجه نباید ابزار و وسیله زندگیام باشد. ضمن آنکه متعهد شده بودم نه در عروسیها و مجالس عیش بخوانم و نه در جشنهای بزرگان. البته زمانی که در انجمن موسیقی بودم، دکتر بنش رئیسجمهوری چکسلواکی بعد از پایان جنگ عزم پراگ کرده بود که به دعوت شاه به تهران آمد و شاه از انجمن خواست که برنامه اجرا کنند. من قبول نکردم که برای درباریان بخوانم و این را توهین به جهان موسیقی میدانستم که هنرمندی مثلا درحال اجرای موسیقی باشد و دیگران مشغول گفتوگوی خود باشند. حتی به یاد دارم که دعوتی بود، سپهبد رزم آرا و عبدالصمد کامبخش، عامل شوروی، دو تا صندلی گذاشته و جلوی جمعیت نشسته بودند و من هم درحال اجرای برنامه، یک مرتبه متوجه شدم که این دو مشغول گفت وگو هستند. برنامه را وسط کار قطع کردم، همه سالن مات و مبهوت شدند که قضیه چیست؟ گفتم من به احترام آقایان که با هم صحبت دارند ساکت شدم، هر وقت که حرفهایشان تمام شد، من ادامه میدهم. خردشان کردم، واقعا خرد شدند. باز از اول ترانه را شروع کردم و خواندم. بعد از پایان برنامه کامبخش با برآشفتگی به طرفم آمد گفت: این چه کاری بود که کردی؟ گفتم آقای کامبخش شما ادعا میکنید به هنر و هنرمند احترام میگذارید، من دارم میخوانم، ولی شما دارید با هم صحبت میکنید یعنی چه؟ کامبخش حرفی نزد و راهش را کشید و رفت. نزدیکان احمد عاشورپور درباره منش انسانی او نقلقولهای زیادی کردهاند. شمس لنگرودی شاعر و پژوهشگر که از دوستان عاشورپور هم به حساب میآمد درباره او میگوید: «اهمیت عاشورپور در دو وجه قابل توجه بود؛ یکی وجه انسانی او و دیگری جایگاه او در عرصه موسیقی ایران. درباره وجه انسانی عاشورپور باید به مساله عهده دار شدن سرپرستی یک خانواده بیبضاعت چهار نفره توسط وی اشاره کنم. عاشور پور بیآنکه تعهدی نسبت به این خانواده داشته باشد هر سه فرزند این خانواده و مادر آنها را تحت حمایتهای مالی و معنوی خود قرار داد. من شاهد بودم که او این بچهها را تا پایان تحصیلاتشان مستمرا حمایت میکرد. در عرصه موسیقی نیز عاشورپور در دهه ۲۰ که هنوز صحبتی از موسیقی غربی نبود تلفیقی از موسیقی غربی و محلی را- برای مثال در جمعه بازار و جینگی جینگی- اجرا کرد. ارزش کارهای عاشورپور در این است که در محیط موسیقی رسمی ایران که به گواه تاریخ و گذشته ما موسیقی اندوهباری است. در مقابل این موسیقی اندوهبار، موسیقیهای شادمانه ای اجرا شد که متاسفانه از سوی موسقی سنتی مبتذل شناخته و رد میشد. موسیقی عاشورپور اما تلفیقی از هر دوی این جریانات بود.» حافظ موسوی شاعر نیز درباره عاشورپور گفته است: «بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بگیروببند روشنفکران ایران او هم از عرصه اجتماع حذف شد و این حذف شدن تا امروز همچنان ادامه داشت. باید بگویم که او علاوه بر اینکه خواننده بود یک انسان حساس در عرصه سیاست و اجتماع نیز بود. عاشورپور دو ویژگی عمده داشت؛ یکی اینکه بسیار مردم دوست بود و این موضوع را خودش هم بارها به زبان آورده بود. ویژگی دیگرکه خیلی هم حیرت انگیز بود امید و نگاه مثبت او به زندگی بود. با اینکه بیشتر سالهای زندگی عاشورپور در انزوا و مرارت سپری شد همواره امیدوار و خوشبین بود. بار آخر که عاشورپور را دیدم به شوخی به او گفتم که ما یواش یواش از این امیدها که تو میدهی خسته شدهایم. در جواب من گفت این حرف را نزن. ما هنوز خیلی کار نکرده داریم. این امیدواری شگفتانگیز او تا حدی بود که در مراسمهایی که برایش میگرفتند و حتی در محافل خصوصی که حضور داشت ترانه امید را حتما اجرا میکرد. خیلیها فکر میکردند دعوت عاشورپور به داشتن امید، شعاری بود. ولی من به عینه شاهد بودم که او چه اندازه امید داشت. عاشورپورعمیقا با همین باورها و با امید زندگی می کرد.»