آمریکاییها تفکری در کشورشان با عنوان لیبرال- دموکراسی دارند؛ این تفکر از ۲ بخش تشکیل شده، یعنی آزادی در همه زمینهها و محدوده این آزادی دموکراسی تعریف میشود. بدین معنی که آزادی تا جایی وجود دارد که مردم میخواهند، آزادیای که خود مردم محدوده آن را تعریف میکنند.
سالها بر این تئوری کار کردند اما پشت صحنه به گونهای دیگر طراحی کردند و گفتند ما نمیتوانیم اجازه دهیم هر نوع آزادی در آمریکا اتفاق بیفتد ولو مردم بخواهند. برای مثال نمیتوانیم اجازه دهیم همه مردم آمریکا ثروتمند شوند، ما نمیتوانیم اجازه دهیم همه مردم آمریکا به قدرت برسند به طوری که امروز همه مردم آمریکا براساس دموکراسیای که حاکمان این کشور تعریف میکنند به قدرت نمیرسند. هر کس بخواهد در آمریکا به قدرت برسد باید از ۲ حزب جمهوریخواه و دموکرات بیرون بیاید. ساختار سیاسی این کشور اینگونه است و حتی در تصمیمگیری نهایی هم مردم مستقیم درباره رئیسجمهور نظر نمیدهند بلکه نظر و انتخاب خود را باید با واسطه اعلام کنند. این مدل حکومتداری در آمریکا ضعفهایی را به دنبال داشته است. در حوزه اقتصادی فقر را به دنبال داشته است و در حوزه سیاست جدایی مردم از حاکمیت را به دنبال خواهد داشت.
وقتی این تفکر در دنیا میخواهد خود را به اثبات برساند باید هژمونی ایجاد کند به طوری که سالها این رفتار را از خود نشان دادند؛ نتیجه این میشود که بعد از مدتی کشورهای مختلف متوجه میشوند اینها به دموکراسی اعتقادی ندارند بلکه به قدرت اعتقاد دارند.
حمله به عراق و افغانستان با کدام مشی دموکراسی هماهنگ بود؟ امروز به جایی رسیدهایم که روز به روز عیبهای تفکر آمریکایی یکی یکی در حال نمایان شدن است؛ دروغ بودن اینکه دلمان برای مردم دنیا میسوزد ادعایی است که امروز روشن و آشکار شده است. آمریکاییها دلشان برای ملتها و آزادی بشر نمیسوزد، آنها نشان دادند بیشتر دلشان برای جیب خودشان میسوزد، آن هم نه جیب همه مردم آمریکا بلکه جیب بخشی از سرمایهداران آمریکایی. باورشان این است که اگر ثروتمندان پول و سرمایه داشته باشند و جامعه به ۲ طبقه پولدار و فقیر تقسیم شود، جامعه به سمت پیشرفت حرکت خواهد کرد. در جریان تظاهرات والاستریت معترضان شعار 99درصد در مقابل یک درصد را سر دادند، اینها ایراداتی است که از نحوه حکمرانی آمریکا در حال بروز است.
چند ده میلیون انسان در آمریکا در فقر مطلق زندگی میکنند، در حوزه اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی ضعفهای این نوع تفکر در حال عیان شدن است. اما اینکه چرا این ضعفها تا امروز آشکار نشده بود، یک دلیل مشخص دارد و آن هم بحران مالی آمریکاست؛ بحرانی که امروز آمریکا با آن مواجه شده، معضلی است که تا به امروز با آن روبهرو نبوده اما در حال حاضر بدهی آمریکاییها روز به روز در حال افزایش است، در حالی که طی دهههای گذشته تا این اندازه مقروض نبودند. آمریکاییها با قدرت علمی و اقتصادی عیبهای خود را پوشانده بودند اما امروز چون نمیتوانند عیبها را بپوشانند حقایق یکییکی در حال برملا شدن است. در نهایت هیمنه آمریکا شکسته خواهد شد و پیشبینی میشود یکبار دیگر غرق شدن کشتی تایتانیک آمریکایی به دست خودشان اتفاق خواهد افتاد.
عدهای در داخل کشور با وجود شرایط روشن آمریکا این روزها به استقبال بایدن رفتهاند و سفرهای خارجی خود را لغو کردند تا نکند بایدن ناراحت شود؛ بایدنی که هنوز نیامده است. در حوزه مسائل اقتصادی، روابط بینالملل و در حوزه برنامهریزی داخلی خود را با آمریکا هماهنگ کردهاند و جای بسی تأسف است برای این افراد. کسانی که قبلهشان آمریکاست، اگر دلشان برای مردم ذرهای میسوزد باور داشته باشند آمریکا امید اقتصادی کشور برای رفع مشکلات مردم نیست؛ آمریکا برای مشکلات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ما دل نمیسوزاند. وقتی مقام معظم رهبری وارد کردن واکسن آمریکایی و انگلیسی را ممنوع اعلام میکنند به خاطر تجربههای قبلی است؛ وقتی کسی به خانه و خانواده انسان تعرض کند، بعد از آن انسان عاقل دیگر هرگز فرد متعرض را در خانه خود راه نمیدهد. غرب چه توانمندیای دارد که ما نداریم؛ ما توانمندی تولید واکسن را داریم، منتها عدهای در داخل کشور نمیخواهند قدرت ایرانی شکل بگیرد، اینها همان جاسوسهای نفوذی هستند و نقش سیاهیلشکر دشمن را بازی میکنند.
هادی بیگینژاد