به گزارش مشرق، نشست صمیمانه جمعی از پیشکسوتان و اهالی ادبیات و فرهنگ برای تقدیر از خسرو باباخانی (نویسنده) به بهانه انتشار جدیدترین اثرش «ویولونزن روی پل» که به همت انتشارات جامجم منتشر شده است، در محل کافهکتاب سمیه برگزار شد.
در این نشست که اجرایش بر عهده محمود جوانبخت بود، حاضرین به بیان نظراتشان درباره این کتاب و نویسندهاش پرداختند.
محمدرضا زائری: من برای بوسیدن دست آقای باباخانی به اینجا آمدم. انتشارات جام جم حتی اگر فقط این کتاب را منتشر کرده بود، کارش قابل تحسین بود.
ما در زندگیمان کارهایی داریم که دوست داریم پاککن برداریم و آنها را پاک کرده و با خدا تسویه کنیم اما آقای باباخانی به نحو دیگری از این فرصت استفاده کرده و این کار را انجام داده است.
محسن مؤمنی شریف: این کتاب در زندگی آقاخسرو باباخانی نقطه عطف است. خسرو از همان اول، هر چه نوشته باطراوت است اما با خواندن این کتاب، ارادت ما به ایشان بیشتر شده است.
محمد ناصرزاده: واقعی بودن کتاب، چیزی به ادبیات نمیافزاید. حتی در کتاب مقدس هم مطالبی آمده است که از ادبیات، مستقل است. این کتاب، فارغ از واقعیتش، ادبیات خوبی دارد که ماندگارش میکند. ارزش این کتاب در ادبیات است و کیفیت ادبیات نسبتی با واقعیت ندارد. کتاب «ویولونزن روی پل» جزئیات را به خوبی گفته و شخصیتپردازی خوبی دارد و از این جهت، آن را تحسین میکنم.
محمد ناصری: من کتاب «خسروِ شیرین» آقای باباخانی را خواندم و به ایشان گفتم دستمریزاد، چه کردی؟ گفت کجایش را دیدهای؟ «ویولونزن روی پل» در دست چاپ است. صفحه اول کتاب را که خواندم، یاد بازار زرکوبان و صلاحالدین زرکوب افتادم. سماع مولانادر این بازار خیلی طولانی شد و بعد از آن، صلاحالدین همه طلاها را بخشید. حس نویسنده این کتاب هم مانند صلاحالدین زرکوب بود.
احسان رضایی: من عموخسرو را دوست دارم و از نوشتههایش لذت میبرم و امیدوارم همیشه قبراق و سر حال باشد.
رضا امیرخانی: من ریع قرن پیش با آقاخسرو آشنا شدم. آن روزها ۲۳ ساله بودم و یک کتاب نوشته بودم و در یک مراسم، با یک منافق روبرو شدم که مدام در مورد من اغراق میکرد. آقاخسرو برای کشیدن سیگار از آن مراسم بیرون آمده بود و وقتی من هم بیرون آمدم، دست به فندک شد ولی من اهل سیگار نبودم. آقا خسرو در دو عبارت آن فرد منافق را برای من تشریح کرد که آنجا با آن ادبیات خسروانی آشنا شدم و ۲۵ سال با آن همراه بودهام.
کسی که کتاب ابنعربی بخواند، عارف نمیشود. از کتاب «ویولونزن روی پل» هم انتظار نداشته باشید که یک مسافر را به آخر خط برساند. «ویولونزن روی پل» برای این است که با دردمندی آدمهای اطرافمان آشنا بشویم.
میثم رشیدی مهرآبادی: چند ماه پیش در کتابفروشی آستان قدس رضوی مراسم جشن امضایی برای کتاب قبلی آقای باباخانی برگزار کردیم و حضور گرم اقوام و فامیل ایشان برایمان بسیار جالب و جذاب بود. جا دارد از این فرصت استفاده کنیم و قوم و خویشان باوفای آقای باباخانی را تشویق کنیم.
محمد حمزهزاده: در جلسهای بحث شد که قهرمان «ویولونزن روی پل» کیست؟ کسی گفت قهرمان این کتاب، ماهطاووسبانو است که به عنوان یک زن الگو در کتاب، دیده میشود. ما هم ارادتمند ایشان شدیم و امیدواریم آقاخسرو هم قدر ایشان را تا آخر بداند. خسرو یک نویسنده ذاتی است و ارزش ادبی «ویولونزن روی پل» بسیار مهم است و باید تلاش کنیم که این ارزش، زیر سایه قرار نگیرد.
حمید محمدی محمدی: من اولین بار سر یک میز و در جلسه نقد داستان کیهان بچهها با آقاخسرو آشنا شدم. آقا خسرو در آن جا چیزی در گوش من گفت که در هیچ مجلسی نمی توانم آن را بازگو کنم! به نظر من آقا خسرو این کتاب را بازی کرده و من نمیتوانم باور کنم این مسائل را در کتابش مطرح کرده است. وقتی کتاب را خواندم خوف کردم و آن شب را با سختی گذراندم. ما که جوان ۱۹، ۲۰ ساله در خانه داریم، وقتی این کتاب را میخوانیم، نسبت به آینده بچههایمان نگران میشویم. به نظرم خسرو باباخانیِ کتاب، مطلقا خسرو باباخانیای که اینجا نشسته، نیست.
مهدی قزلی: افتخار دارم که در تولد این کتاب، نقش کوچکی داشتم؛ نه به عنوان ناشر که به عنوان کسی که پیشنهاد داد آقاخسرو این کتاب را بنویسد. چیزهایی درباره این تجربه آقای باباخانی شنیده بودم و به نظرم رسید که این تجربهها میتواند مفید باشد. من یک واکنش بامزه درباره کتاب دیدم و آن این که اکثر کسانی که به من درباره این کتاب پیام دادند، آن را در یک نشست خوانده بودند. این کتاب مزیتی است برای کسانی که نگران کتابخوانی جامعه هستند. «ویولونزن روی پل» آنقدر جذاب است که در ۴۰ روز به چاپ دوم رسیده است. به نظرم در این اوضاع و احوال کتاب و با سکوت ۷ ساله انتشارات جام جم این که «ویولونزن روی پل» بتواند به این فروش برسد، اتفاق خوبی است. بسیار خوشحالم که این کتاب را منتشر کردیم.
ابراهیم زاهدی مطلق: معمولا نویسنده از زمانی که شروع به نوشتن میکند، دنبال تفاخر است و تلاش میکند به تفاخر و سامان برسد اما خسرو این کتاب را با این هدف ننوشته. خسرو، جانباز این کتاب است و خوشحالم که در این کتاب، روش حیات را نشان داده.
محمدرضا بایرامی (پیام صوتی): باید در این مراسم می بودم و روی ماه آقاخسرو را می بوسیدم. نکاتی داشتم و فال صوتی را گفتم و دیدم طولانی است و از ارسالش منصرف شدم. مطالبم درباره کتاب را برایت می نویسم و می فرستم.
داود امیریان: خسرو در سر سفره پدر و مادر بزرگ شده و گوهر وجودیاش باعث شده به این مرحله برسد. افتخار می کنم که با او و خانوادهاش ارتباط دارم و امیدوارم همیشه سلامت باشد.
محمدرضا شرفی خبوشان: سرم را که از کتاب بلند کردم، دیدم دو ایستگاه را رد کردهام! همان شب، ادامه «ویولونزن روی پل» را خواندم و تمامش کردم. کسی که این کتاب را نوشته، چیزهای زیادی به دست آورده است و این کتاب، فصل تازهای در «از خود گفتن» است. انسان ایرانی اهل از خود گفتن و اعتراف نیست و این کتاب، نمونهای بارز در این گونه ادبیات خواهد بود. این که نویسنده با داشتههای تمدنی و باور به سمت نجات رفته است، حرف تازه این کتاب است. اگر دقیق باشیم، «ویولونزن روی پل» فتوتنامه، عرفان اسلامی و نقد روشنفکران ایرانی را در دل خود دارد.
میرشمسالدین فلاح هاشمی: در مجموعه خودنویس قرار شد آقای باباخانی تجربیات خودشان در فضای نویسندگی را به نسل جوان منتقل کنند. توجه و دلسوزی ایشان با خیلی از افراد در این حوزه متفاوت است و با تمام وجود، برای هنرجویان وقت میگذارند و خیلی برایشان مهم بود که مخاطبشان، حرفها را به خوبی بشنود.
مهدی دادمان: من چند صفحه از کتاب را خواندهام و این شجاعت آقای باباخانی در مسیر زندگی ستودنی است و جای تبریک دارد. تشکر می کنم از همه کسانی که به اینجا آمدهاند و این جلسه را برگزار کردهاند. این لطافت و شجاعت را باید ستود.
حبیب احمدزاده: یکی از من پرسید چرا همه کارهای شما بچه مسلمانها عجیب است؟ گفتم در کل دنیا اول آموزش میدهند، بعدش درجه میدهند و بعدش به جنگ می فرستند اما در سیستم ما کاملا برعکس شده. گمشده جمهوری اسلامی در این کتاب است. ما همیشه می خواهیم از یک نفر، معصوم بسازیم.
الگوی من در کار فرهنگی مالکوم ایکس است که کتاب هایش را از کودکی می خواندم. او در کثیفترین محله دنیا زندگی می کرد. وقتی پرسیدند تو در این وضعیت چگونه توانستی ۲۰هزار نفر را مسلمان کنی؟ گفت: هروقت بخواهیم کسی آب گلآلود را نخورد، به جای نهی آن، می توانیم لیوانی آب شفاف را کنارش بگذاریم. متاسفانه خیلی از ما نتوانستهایم با فرکانس خوب با بچههایمان صحبت کنیم. آقای باباخانی رسالتی دارد و مهم است مسیر را طوری مدیریت کنیم که الگوی همه باشد. یکی از جانبازان قطع نخاع که در بیمارستان بستری بود، می گفت من حق ندارم به عنوان یک جانباز، نخندم و ناله کنم. باید بقیه از من انرژی بگیرند.
علیاکبر شیروانی: نویسندگانی مانند جلال آل احمد که توانستهاند عریانی روح را نمایان کنند، ماندگار شدهاند. کتاب را که خواندم، فهمیدم با یک روح عریان روبرو هستم و برایم جذاب بود.
افشین شحنهتبار: من هم با این نشست، غافلگیر شدم و خوشحالم که در جمع شما هستم. برای آقای باباخانی هم آرزوی توفیق دارم.
خسرو باباخانی: حال من خیلی خوب است. من ۶۴ سال، سن دارم و برگزارکنندگان این نشست حواسشان باشد که ممکن است من از این کارهای شگفتانگیز، سکته کنم!
همسر من استثنایی است و در همه این دورانی که بر من گذشت، حتی یک بار هم به من گوشه و کنایه نزد و تحقیرم نکرد. شب عید سال ۷۳ عیدی و پاداشمان را نقدی داده بودند و در راه خانه، یک مأمور قلابی همه پولهایم را به زور گرفت و رفت. وقتی آمدم خانه دیدم چندین مهمان داریم. همسرم ماهطاووسبانو به من گفت که برای پذیرایی از مهمانان چیزهایی بخرم اما پولی در بساط نداشتم. بیرون رفتم و تا آخر شب، برنگشتم. وقتی آمدم، همسرم فقط گفت: دورت بگردم، پول نداشتی؟... من همیشه مدیون او هستم.
در مورد خودم هر چه در کتاب آمده واقعیت است اما در مورد بقیه، مکان ها و اسامی را عوض کرده ام. باید از مهدی قزلی هم تشکر کنم که برای این کتاب، زحمات زیادی کشید. با هم به یکی از مراکز مربوط به مواد مخدر رفته بودیم که کار ما را تحویل نگرفتند و البته طبیعی بود؛ چون می دیدند که مهدی قزلی در ۲۰ روز اندازه چندین سال آن سازمان عریض و طویل، کار کرده است.
نوشتن این کتاب برایم سخت بود اما همه آنچه بود را نوشتم. باز هم از شما که اینگونه من را غافلگیر کردید، تشکر می کنم.
ماهطاووس بانو: من هم از لطف شما سپاسگزارم. در طول مدتی که آقاخسرو «ویولونزن روی پل» را مینوشت، شبها حال خراب او را میدیدم که با چه رنجی، خاطراتش را به یاد میآورد و مینوشت. خوشحالم که حاصل زحماتش کتابی شده که نظر شما را جلب کرده است.
در پایان این نشست صمیمی، تعدادی از حاضران، هدایای خود را به منظور تقدیر از نویسنده کتاب «ویولونزن روی پل» و در آستانه میلاد امام زمان (عج) و عید نوروز به خسرو باباخانی و همسرش تقدیم کردند و کیک یادبود کتاب را برش زدند.