به گزارش اقتصادنیوز، مجله فارن افرز وابسته به شورای روابط خارجی ایالات متحده که به نوعی معتبرترین نشریه در زمینه سیاستگذاری و روابط خارجه آمریکا محسوب میگردد، با انتشار مقالهای سعی کرده به این پرسش پاسخ دهد که «آیا بلندپروازیهای چین و تلاشش برای شکل دادن به نظم جهانی جدید، آینده دموکراسی را به خطر میاندازد یا خود ناگزیر از ایجاد تغییر است؟»
به باور نویسنده مقاله، مهمترین پرسش ژئوپلیتیک روز این است که آیا چین می خواهد برای پیشبرد منافع خود و انعکاس تصویر خود ، نظم جهانی را متحول کند؟ به اعتقاد او عموم پاسخهای در دسترس عموما نشات گرفته از تعصبات ایدئولوژیک درباره ابرقدرتی چین در آینده است.
بسیاری وضعیت کنونی را به منزله جنگ سرد جدیدی تعبیر میکنند که در آن چین در نقش نسخه قرن بیستویکمی اتحاد جماهیر شوروی ظاهر شده است. اما آنها که از رویکرد آخرالزمانی کمتری برخوردارند، نگاه سازگارتری نسبت به چین دارند و برآن هستند که چینیها برای بازسازی جهان با چالشهای زیادی مواجهند.
نویسنده مقاله با کالبدشکافی عناصر قدرت چین امروز آن را حاصل آمیزش نیروهای متنوع و پویایی میداند که در اثر پیوند میان «اقتدارگرایی»، «مصرفگرایی»، «جاهطلبیهای جهانی» و «فناوری» شکل گرفته است. این رشتههای قدرت چین در ترکیب با هم هویت سیاسی و رویکرد مدرن چین به بقیه جهان را شکل دادهاند. بدین صورت که حزب کمونیست چین قدرت خود را در جامعه چین تقویت میکند، مصرف گرایی را در داخل و خارج از کشور تشویق میکند، نفوذ جهانی خود را گسترش میدهد و فناوری پیشرفته خود را توسعه و صادر کند. وضعیت فعلی و چشم انداز آینده چین را نمی توان بدون در نظر گرفتن همزمان این چهار هدف درک کرد.
پکن برای پیش برد ایده بازسازی نظم جهانی که در آن چین نقش برجستهای در آسیا بازی میکند و سرمایهگذاری اقتصادی خود را صادر میکند و البته نسبت به هنجارهای لیبرال بیتفاوت است. برای مشروعیت بخشیدن به این رویکرد نیز معمولاً به تاریخ روی می آورد؛ مثلاً به گذشته پیشامدرن خود استناد میکند و یا وقایع جنگ جهانی دوم را بازتفسیر میکند.
از زمان بحران مالی جهانی در سال 2008، رهبران چین سعی دارند مزایای نظام غیردموکراتیک خود را به رخ کشورهای لیبرال بکشند، نظامی که به ادعای آنها مبتنی بر شایستهسالاری است. آنها ادعا میکنند بهرهای که جامعه چین از رهبران حزب میبرند، خلا عدم مشارکت مردمی را جبران میکند. آنها در زمان شکلگیری بحران ناشی از همهگیری ویروس کرونا مراتب اقتدارگرایی را در داخل کشور افزایش دادند و هماکنون چینیها موفقیت در کنترل ادعایی بحران را به عنوان ثمره سیستم اجبار دولتی تبلیغ میکنند. این اعتماد بهنفس تازه بدست آمدهی آنها، نشانگر فاصله گرفتن از وضعیتی است که پیش از این با تردید به سیستم خود مینگریستند و گوشه چشمی به دموکراسیهای مانند سنگاپور - هرچند ناقص و غیر لیبرال – داشتند.
چین برای دستیابی به یک هدف واقعی جهانی جاهطلبیهای بینالمللی را با قدرت اقتصادی، نظامی و فناوری ترکیب کرده، و برای رسیدن به آن از امکانات بندری در آتن و پایگاه دریایی در جیبوتی گرفته تا عرضه فناوری 5G در سراسر جهان بهره میبرد. شی جنگ پینگ در یک سخنرانی در سال 2017 در نوزدهمین کنگره حزب اعلام کرد که چین بدون وقفه به مرحله مرکز امور جهانی نزدیک خواهد شد.
رشتههای مختلف قدرت چین در مجموعهای از چارچوبهای تاریخی نیز تنیده شده که بر تصمیمگیریهای پکن سنگینی میکند. رهبران چین در درک نقش رو به رشد این کشور در جهان از بازنمایی گذشته نیز استفاده میکنند. آنها اکنون با رویکردی تجدیدنظرطلبانه به دنبال ارائه تصویری از خود در نقش بنیانگذار در نظم بین المللی پس از 1945 هستند، از هنجارهای سنتی چینی حمایت میکنند ، ادعای رهبری جنوب جهانی را دارند و از زبان و نمادهای صریح مارکسیست-لنینیستی استفاده میکنند.
چین از دهه 1960 در بیشتر اوقات جنگ سرد در حاشیه نشست، اما در طی دو دهه گذشته نه تنها به عنوان یک شرکتکننده بلکه خود را به عنوان بنیانگذار اصلی نظم بینالمللی در پی جنگ جهانی دوم معرفی کرده است. در عین حال چین در حال حاضر دومین کمک کننده مالی به سازمان ملل متحد است و در میان ده عضو برتر نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد قرار دارد. عقبنشینی دونالد ترامپ از تعهدات و هنجارهای نظم بینالمللی لیبرال ، موقعیت چین را تقویت کرده و به پکن این فرصت را داده که خود را به عنوان شایستهترین وارث و حافظ میراث 1945 جا بزند.
ناظران غربی اغلب رفتار چین در روابط بین الملل را کاملاً بر اساس اصول واقعگرایانه تفسیر میکنند. اما استفاده از لفاظیهایی که از اندیشههای سنتی و کنفسیوسی استفاده میشود، حاکی از آن است که چین، مانند دیگر کشورها ترجیح میدهد رفتارهایش به عنوان انتخابهای اخلاقی و نه صرفا رئالیستی درک شود.
چین به رغم سرمایهگذاریهای کلان در خارج از کشور ، با قاطعیت بیشتری از شعارهای مارکسیسم-لنینیسم در داخل استفاده میکند. مقامات چینی به این دلیل که در تلاشند تا خود را به عنوان یک کشور غیرانقلابی در نظم جهانی نشان دهند و از یادآوری اشباح مائوئیسم جلوگیری کنند، از این زبان در بیانیههای خطاب به مخاطبان بینالمللی استفاده نمیکنند. اما در داخل، حزب ارتباطات خود را با اصطلاحاتی مانند مبارزه و تضاد تحکیم میبخشد.
نادیده گرفتن اقتدارگرایی در قلب مدل قدرت چهارگانه چین، فهم وضعیت آن را برای سایر کشورها دشوار کرده است. به عنوان مثال، زمانی که در سال 2013 رهبران چینی طرح عظیم کمربند و جاده BRI (معروف به احیای راه ابریشم) را آغاز کردند، بسیاری از ناظران غربی حتی از آن با عنوان «طرح مارشال چین» یاد کردند. اما هفتسال بعد، اقتدارگرایی چینیهاست که مورد توجه قرار گرفته. به عنوان مثال، در مرحله اولیه همهگیریاخیر، مقامات چینی به برتری خود در بسیج منابع و جمعآوری سریعتر دادهها در مقایسه با همتایان خود در دولتهای دموکراتیک مباهات کردند و اعلام کردند که این چین است که واکسنی را برای جهان تولید خواهد کرد.
مهمترین نکتهای که نویسنده مقاله بر آن تاکید دارد اینست که استبداد چینی هرچند مزایای بالقوهای داشته باشد، با این حال به راحتی قلب و فکر همه دنیا را تسخیر نخواهد کرد. با گسترش برنامههای BRI ، نگرانی در مورد نفوذ اقتصادی و سیاسی چین نیز افزایش یافته است. در کشورهای غیردموکراتیک چون کامبوج ممکن است چین فشار کمتری را تجربه کند، اما مقاومت در کشورهایی مانند کنیا و زامبیا، جایی که پارلمانها و رسانهها میتوانند در مورد مشارکت چین بحث کنند و نگرشهای عمومی نسبت به چین و سیستم آن متفاوت است و بعضا کاملاً خصمانه است.
مسلم است چنانچه سویههای تقابلجویانه قدرت جهانی چین آشکارتر شود، این رویکرد خصمانه ممکن است شدیدتر شود. در این صورت با رشد منافع چین در خارج از کشور، پکن قادر نخواهد بود که از چترهای امنیتی موجود بهره ببرد، همانطور که برای مثال در دهه اول این قرن ناتو به محافظت از داراییهای چین در افغانستان کمک کرد. آنچه اهمیت دارد این است که دامنه رو به رشد منافع اقتصادی و دیپلماتیک چین به طور فزایندهای خواستار گسترش امنیت جهانی برای چین است. مسلما بسیاری از کشورها از سرمایهگذاری چینی ها استقبال میکنند، اما ورود نیروهای ارتش آزادیبخش خلق به احتمال زیاد پیشرفت چندانی نخواهد داشت. در حال حاضر چین برای ایجاد قدرت نرمی تأمین امنیت مشترک را جایگزین اجرای ساده خواستهها میکند، راهی بسیار طولانی در پیش دارد.
مدیریت چین در طی بحران همهگیری کرونا بسیاری از کشورها را آزرده خاطر کرده و استفاده از فنآوریهای کنترل و نظارت برای سرکوب اقلیت اویغور در سینکیانگ و استفاده بالقوه از این فناوری در هنگکنگ برای ردیابی و پیگرد معترضین بدون خشونت بسیاری را نگران کرده است.
تمرکز جدید جهانی بر اقتدارگرایی چین تلاش این کشور برای ارائه مدل خود در خارج از کشور را با چالش مواجه کرده است. به عنوان مثال برخی از کشورهای شمال شمالی - استرالیا ، آلمان ، ژاپن ، نیوزلند و ایالات متحده - به صراحت اعلام کرده اند که از فناوری 5G هواوی به دلیل نگرانی در مورد امنیت تجهیزات 5G و ارتباط با اقتدارگرا چین استفاده نخواهند کرد. اندکی پس از درگیری بین نیروهای چینی و هندی در منطقه مرزی هیمالیا در ماه ژوئن ، دولت هند نیز انصراف خود را در استفاده از محصولات هواوی در شبکه 5G اعلام کرد.
استقبال گسترده از 5G چینی به دلیل ارزانی آن سلطه جهانی چین را ایجاد نمیکند، اما پکن را صاحب عنصر کلیدی در توسعه اقتصادی جهانی میکند. با این حال برای دستیابی به هژمونی چینیها نیازمند چیزی فراتر از این هستند. پاسخ اولیه پکن به پرسشها پیرامون همهگیری اخیر حاکی از آن است که چینیها تحت فشار، با تمایلات اقتدارگرایانهشان تعامل با جهان را بر هم می زنند. کشورهای مختلف، به ویژه استرالیا، پیشنهاد کردند که باید یک تحقیق بینالمللی در مورد منشا ویروس انجام شود. چین به جای اینکه همچون یک قدرت زیرک از این ایده استقبال کند، بلافاصله واردات جو از استرالیا را تحریم کرد. هنگامی هم که دولت انگلیس اشاره کرد که ممکن است تصمیم خود مبنی بر ورود هواوی به شبکه 5G انگلستان را لغو کند، دیپلماتهای چینی تهدید کردند که این کار عواقبی را در پی خواهد داشت.
به اعتقاد نویسنده، با پیوستن به اقتصاد جهانی، این کشور را در معرض انتقادها در مورد اقتدارگرایی در داخل کشور قرار داده است. با این حال چین میتواند از این مسئله در زمینه بازآفرینی خود استفاده کند. درست همان کاری که دنگ پس از مرگ مائو انجام داد. بنابراین به نظر میرسد چین مجبور است در دهه آینده برای رفع انتقادات از خود به بازیابی خود بپردازد.
مقاله فارن افرز تاکید دارد که بزرگترین مانعی که چین در خلق نظم جهانی جدید با آن روبروست، نه خصومت ایالات متحده یا سایر دشمنان، بلکه سیستم استبدادی خود چین است. در زمانه حاکمیت دولتهای عمدتاً دموکراتیک و کاملاً ناسیونالیست، چین باید جاه طلبیهای بینالمللی خود را برای دیگران خوشایند جلوه دهد، حتی اگر هرگز به طور کامل پذیرفته نشود. به مرور زمان، پذیرش عمومی برای چین بسیار دشوارتر خواهد بود، حتی اگر بتواند با استفاده از قدرت نظامی خود دیگران را تحت تأثیر قرار دهد.
ساختارهای سیاسی چین نیز در چند دهه آینده ناگزیر به تغییر است. همانطور که گفته شد قدرت جهانگیر چین ناشی از همآمیزی چهار مولفهای بود که اقتدارگرایی در کانون آن قرار گرفته است. با این حال چین با شمایل اقتدارگرایانهاش قادر به بازیابی نظم جهانی مطلوبش نخواهد بود. از سوی دیگر با محو اقتدارگرایی محور قدرت پکن فرو پاشیده خواهد شد. بنابراین در حال حاضر، اقتدارگرایی چینی تحدیدی برای توانایی پکن در ایجاد شکل جدیدی از نظم جهانی به وجود میآورد. باید دید آیا چین خواهد توانست با گذار از اقتدارگرایی نقش خود را شکل دادن به نظم جهانی حفظ کند.