عصر ایران؛ سروش بامداد- روی جلد ماهنامۀ «تجربه» که درنیمۀ دوم سال 1400 خورشیدی از حیث انتشار در وقت مقرر و به رغم بحران کاغذ یکی از منظمترین مجلات به شمار است تصویر عتیق رحیمی نویسندۀ اهل کابُل نشسته به بهانۀ «بازگشت کابوس طالبان» با این تیتر: سالِ رنجِ همسایه.
انتشار ماهنامۀ معتبر فرهنگی و ادبی «تجربه» با تحریریۀ تازه و سردبیری پژمان موسوی البته خود یکی از اتفاقات مهم سال 1400 در عرصۀ هنر و ادبیات است منتها آن قدر مجلاتی در این سطح به رخدادهای عرصههای فعالیت خود میپردازند که گاه فراموش میشود خود نیز کم اتفاقی نیستند در این روزگار که به خاطر مشکلات معیشتی و بیماری همهگیر کووید 19 و رقابت فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اقبال به مطبوعات کاهش یافته و مظلومتر از گذشتهند.
این که بهاریۀ استاد روزنامهنگاری – فریدون صدیقی- جای یادداشت مدیر مسؤول نشسته را میتوان به حساب احترام به جایگاه او گذاشت و البته خواندنی و خیالانگیز مینویسد بی آن که ورطۀ واقعیت ژورنالیستیک را با صِرف خیال درآمیزد.
نقل تنها چند جمله نشان میدهد از چه قلمی سخن می گوییم:
«راست این است رؤیا را، دل بندی را و عشق را با پنهان کردن نمی توان پنهان کرد. مثل عادت کردن که به دشواری بتوان ان را ترک کرد. مثل این عادت من که عادت دارم در همه حال به شما فکر کنم. چرا؟ چون در من مانده اید و به هیچ وجه از من بیرون نمی آیید. حتی وقت هایی که حال من پاییز است! اعتراف می کنم حتی وقت هایی می خواستم بیرون تان کنم، اما نشد! آیا شما از ابتدا در من بوده اید؟ نمی دانم اما هر چه هست فکر کردن به شما کسب و کار من است. این را خانم ارج مندتر از چهار فصل بانو سیمین دانشور هم می داند و «زری» هم به «یوسف» گفته بود وقتی که هر دو در «سووشون» بودند.»
شروع سرمقالۀ «تجربه» با شعر احمد شاملو از نگاه امیدوار سردبیر به رغم مشکلات حکایت میکند:
من امیدم را در یأس یافتم/ مهتابم را در شب/ عشقم را در سال بد یافتم/ هنگامی که داشتم خاکستر می شدم/ گُر گرفتم/ زندگی با من کینه داشت/ من به زندگی لبخند زدم/ خاک با من دشمن بود/ من بر خاک خفتم/ چرا که زندگی، سیاهی نیست...
سرآغاز مجله شعرهای تازه و منتشر نشدهای از سید علی صالحی است ویکی از زیباترین آنها این است:
خیلی وقت است واژهها/ به هراس من از سکوت/ پی بردهاند./همین است که میترسم ننویسم/ من راه خودم را میروم/ نوشتن، نام دیگر من است/ میآیند/ واژهها میآیند/ واژههای مهیا میآیند/ دورهام میکنند/ دستم را میگیرند/ میگویند بیا/ پیاده بیا!/ پیاده به آسمانم میبرند...
در بخش چهرۀماه، مجله یادبودی برای ایرج کابلی (پیشگامِ رسمالخطِ نوینِ فارسی) در یک سالگی نبودن او ترتیب داده با آثار و گفتاری از محمدرضا باطنی، خسرو پارسا، حسین حسینخانی و آزاد عندلیبی.
چنانچه اشاره شد تصویر روی جلد به عتیق رحیمی نویسندۀ رمان «سقاها» اختصاص دارد. بسیاری طالبان امروز با سقاهای تاریخی مقایسه میکنند و «بنفشه فریس آبادی» در گفت و گو با «عتیق رحیمی» به بهانۀ رمان «سقاها»ی او که تازه منتشر شده به تحولاتِ باورنکردنی افغانستان پرداخته ونوشتهها و نقدهایی دربارۀ این کتاب و نویسنده آن هم درج شده است.
پروندۀ خواندنی دیگر شمارۀ نوروزی مجلۀ تجربه به «بوف کور» صادق هدایت اختصاص دارد به این بهانه که پس از سالها دوباره به شکل رسمی در ایران منتشر شده است.
از نکات جالب مقالۀ مهدی اکبری قاضی دربارۀ بوف کور این بخش است:
«در بوف کور، زیباترین تعابیر شاعرانه کنار استعاره های ظریف ادبی در متن چیده شده و کتاب مملو است از لایه های عمیق فلسفی و عرفانی. همچنین نمادها همه جا هستند. مثلا بر عدد 2 که نماد تزویج است بسیار اصرار دارد: برادران دوقلو، دو پنجره، دو گوسفند، دو اسب، دو قطره خون، دو زنبور، دو جهان جدید و قدیم، دو روز، دو ماه، دو درهم، مادر و لکاته، عمه و دایه، دختر اثیری و لکاته، پیرمرد خنزرپنزری و قصاب.»
توضیح این نمادها هم قابل توجه است: «سرو در اساطیر ایراین نماد حیات است و نیلوفر در فرهنگ هند نماد زایش و چون نیلوفر رو به روی سرو نشان داده می شود شاید منظور تقابل فرهنکی هند یا حتی بودا با ایران است.»
تجربه در بخش سینمای ایران پروندهای متفاوت ارایه داده است. نه دربارۀ سیمرغها و برندگان که دربارۀ فیلمهای حذف شده از جشنوارۀ چهلم فیلم فجرکه بسیار خواندنی و جاهایی تأسفبار است که چرا باید به هنرمندانی که برای سالگرد پیروزی انقلاب جشن برگزار می کنند و فیلم می سازند بی اعتماد بود؟
سال که تمام میشود یاد درگذشتگان هم تازه میشود و تجربه از فقدانهای بزرگ 1400 نوشته است: از منصور اوجی، محمدرضا باطنی، اسماعیل خویی، حبیب لاجوردی، جلال ستاری، صفدر تقیزاده، محمدرضا حکیمی، اصغر کریمی، علی گلستانه، آذرتاش آذرنوش، هوشنگ چالنگی، ایران درودی، کامبیز درمبخش، جمشید بهنام، رضا مستوفیفرد، صدرالدین الهی، بکتاش آبتین و محمد رحیم اخوت و از هر یک به قلم یکی از چهرههای شاخص یاد شده است. هر کدام به نوبۀ خود خواندنی است و نمی توان یکی را بر دیگری ترجیح داد چندان که این درگذشتگان نیز بی آن که با هم کاری داشته باشند در هر عرصه ای که فعالیت می کردند سرآمد شدند.
از منصور اوجی که سرود: «وقتی سکوت، مرگ است/ ای مرد مشرقی/ در ارتفاع نعرۀ چه فصلی نشسته است؟/ ای نعرۀ همیشه! چه فصلی بگو بگو» تا محمد رضا باطنی که زبان شناسی یگانه بود و اسماعیل خویی که چهارم خرداد در «بی کجا»ی لندن درگذشت و به باور پیمان طالبی از آن رو بود تا بدانیم بدون ایران و دور از وطن مادری جایی برای او معنی ندارد.
از حبیب لاجوردی که به نوشتۀ علی ططری – سند پژوه- توانست با ثبت و ضبط روایات دست اول از تحریف و فراموشی تاریخ معاصر ایران جلوگیری کند تا جلال ستاری که داز دهۀ 40 به شخصیت شاخص حوزۀ فرهنگ ایران بدل شد.
از کامبیز درم بخش که در نگاه آروین کارتونیست مثل گوگوش بود چون فکر میکردند تمام شده ولی دوباره زنده شد و به عرصه بازگشت تا صدرالدین الهی پاورقینویس پرآوازۀ ایرانی که در آمریکا درگذشت و از پایهگذاران دانشکدۀ ارتباطات و به تعبیر سعید ارکان زاده یزدی پلی بود میان دانشگاه و مطبوعات.
یاد هیچ یک البته به اندازۀ بکتاش آبتین پُر دریغ نیست...