خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: رادیو و تلویزیون در سالی که پشتِ سرگذاشت فراز و نشیبهای بسیاری داشت و مثلِ سال گذشتهاش در شرایط سخت، دوربینهای سریال و برنامههای خودش را خاموش نکرد. حتی با وجود سختیهای بسیار در تأمین مالی و بودجهای، کنداکتورِ آبرومندی با حضور «زیرخاکی» و «نجلا» برای نوروز تدارک دید. هرچند جایِ خالی «نونخ» و حتی «پایتخت» احساس میشود.
نمایی از سریال «جشن سربرون»
در طولِ این دوران، هیچ برنامه و سریالی تعطیل نشد و حتی امثالِ «جشن سربرون» به سختی پیش رفتند و بالأخره در اواسطِ سال فیلمبرداری چند ماههاش را به پایان رساند. رادیو هم پا به پایِ سیما مسیرِخودش را طی کرد، اگرچه تغییراتی خصوصاً در شبکه رادیویی پیام داشت.
سالِ گذشته شاهدِ HD شدنِ شبکههای تلویزیونی بودیم، اما در 1400، چند شبکه تلویزیونی و رادیویی هدفِ قرار گرفتند و متأسفانه در میانِ پخش آنونس برنامهها به مدت 10 ثانیه، تصاویری از سرانِ منافقین و صوت یکی از سخنرانیهای آنها روی آنتن شبکه یک دیده شد.
حتی بحثِ هک شدن و به تعبیرِ معاون فنی صداوسیما «عملیاتِ پیچیده» مطرح شد. این اتفاق برای تلوبیون هم افتاد؛ حتی اختلالی در بهرهبرداری مخاطبین از بخشهای مختلف این پلتفرم، به وجود آمد و نهایتاً اواخر سال از منظومه رسانهای این سامانه با حضورِ رئیس سازمان، رونمایی شد. ناگفته نماند که با تغییراتِ ساختاری و ورودِ تلوبیون پلاس، آن مشکل و اختلالِ چند روزه هم برطرف شد.
یکی از اتفاقاتِ دیگر، انتصاب رئیس جدید صدا و سیما بود. پیمان جبلی بعد از سالها مسئولیت و تجربه در رسانه ملّی، طی حکمی از سوی رهبر انقلاب، رسماً هفتم مهرماه 1400 به ساختمان شیشهای رفت. او در همان روزهای آغازینِ مسئولیت، شعارِ «عدالت رسانهای» و «هویتگستری» را در دستور کار خودش قرار داد.
در ادامه راه بحثِ بازگشت سرمایههای رسانه ملّی و تمرکز بر محتوا و رویکردهای تحولی را مطرح کرد. حتی در این مسیر، نامهای خیلی از مجریان، سریالسازها و برنامهسازهای قدیمی، کاربلدِ و البته غایب صدا و سیما به میانآمد.
فارغ از این نگاهِ اجمالی به اتفاقاتِ 1400 رسانه ملّی، به غیر از رفتارِ خبری اختلالِ سامانه سوخت و چند تغییر در بخشِ خبری، صداوسیماییها به توفیق خاصی دست پیدا نکردند. شاید سرعت پیدا کردنِ ساخت سریالهای فاخر و درخششِ «موقعیت مهدی» هادی حجازیفر را بتوان جزو اتفاقاتِ خوشیمنِ رسانه ملّی عنوان کرد اما سریالی روی آنتن نرفت که اصطلاحاً در لیست سریالهای «خیابان خلوتکن» محسوب شود.
رسانه ملّی در دوره علیعسکری رئیس سابق با ریزشِ جدّی مخاطبِ مواجه شد. پیمان جبلی میراثدار رسانهای شد که مخاطب چندانی نداشت و حالا کار سختی پیشرو دارد برای اینکه باید مخاطبان از دسترفته را پای جعبه جادو برگرداند. این کار هم به این راحتیها میسر نخواهد بود؛ در درجه اول جبلی به سرمایه و بودجه نیاز دارد. یعنی باید بتواند خوب سرمایهگذاری کند. سریالهای فاخر و فیلمها و آثارِ بیگ پروداکشن ساخته شود که نیازِ امروز است.
با ظهورِ رسانههای نوین و ساختِ برنامههای پُر لوکیشن و دکورهای عجیب و غریب، خندهدار است تلویزیون در حصارِ آپارتمانها و فضاهای آپارتمانی محصور بماند. زمانِ این نوع روشهای تولیدی در رسانه گذشته و دیگر جواب نمیدهد. البته نباید از تجربیات موفق گذشته، استفاده نکرد، بلکه جبلی و مدیرانِ جدید رسانه ملّی، باید بر کارهای نوستالژی و تأثیرگذار تأکید داشته باشد که برندهای خوب حفظ و ارتقاء پیدا کنند. مصداقِ بارز آن سریالهایی مثلِ «نونخ» که فصل جدید آن ساخته شود.
«پایتخت» که بسیاری از مردم در انتظارِ فصل جدید آناند محتوایش ارتقاء پیدا کند. در واقع از این تولیداتِ مورد علاقه و پربیننده مردم به نوعی حمایت شود.
از طرفی دیگر، برنامههایی که به برندِ تلویزیونی تبدیل شدهاند مثلِ «خندوانه» و «دورهمی» نیاز به بازنگری و تحول دارند؛ آنها را با یک بازنگری و فرمتِ دوباره به تولید برسانند و روی آنتن ببرند. برنامههای مناسبتی کاملاً از قالبهای کلیشهای درآیند. چقدر باید منتظرِ برنامههایی باشیم که به خاطر رقابت شبکهای و میهمانهای تکراری، روی آنتن بروند!
تلویزیون به جای کپیبرداری از شبکههای ماهوارهای فارسیزبان میتواند از تجربیاتِ موفق گذشته خود بهره ببرد. به جای اینکه داستانهای سریالها را از روی سریالهای ترکیهای بردارد و یا شیوه و فرمِ مسابقات ایران برگرفته از مسابقات خارجی باشد؛ در صورتیکه بسیاری سوژهها و قالبهای ایرانی جذاب و محتوایی وجود دارد که جایی برای خارجیها نمیگذارد.
واقعاً این توانمندی صوتی و تصویری ارتقاء یافته نباید در خدمت محتواهای نازل و پیشپاافتاده قرار بگیرد. چرا که سلیقه و ذائقه مخاطب را تنزل میدهد. رسیدنِ به این کیفیت محتوا مستلزم حضورِ کاربلدها در صداوسیما است. انتظار میرود مدیران امر، جلوی سریالسازی و برنامهسازی افراد شکستخورده، ضعیف و بدون ایده و ناکارآمد را بگیرند و اکنون دیگر دوران آزمون و خطا نیست و نباید به هرکسی اجازه داده شود تا سریالِ بدون سوژه و غیراصولی را بسازند و باید جلوی آدمهایی که میخواهند از طریق تلویزیون خودنمایی کنند، گرفته شود.
پیمان جبلی رئیس صداوسیما
نباید صداوسیما به عنوان رسانهای کپیکار در ذهنِ خیلی از مخاطبین و مردم بماند. پیمان جبلی میتواند این انگِ کپیکاری را از رسانهای که متولی آن است، پاک کند. تنها کافی است کمی بیشتر روی فرهنگِ ایرانی و ذخیره ادبیات فارسی تأکید کند. در واقع نباید نوگرایی رها شود و صرفاً به سمت احیای سنتها برویم اما به هر حال باید از داشتههای سنتیمان استفاده کنیم.
تلویزیون ما آرشیوِ غنی از فیلم و سریال دارد که متعلق به دهه 1360 است. مردم از آن آثار خاطره دارند و پخشِ آن سریالها، فیلمها و برنامهها میتواند خیلی در جذبِ بیننده مؤثر باشد. انگار لجاجتِ خاصی دارند و تمام کسانی که به عنوان رئیس صداوسیما آمدند و حتی مدیران شبکههای مختلف تلویزیون گویی اصرار خاصی دارند آن آرشیو دهه 1360 را کماکان قفل نگه دارند و در خودِ تلویزیون حبس کنند.
آرشیو فقط برای پژوهشکردن نیست و لازم است هر از گاهی از آن گنجینه عظیم فرهنگی و هنری بهرهبرداری تصویری شود. فیلمهایی که با ضوابط و قوانین آن زمان ساخته شده و بعد از 4 دهه میتوانند روی آنتن باشند. واقعاً جزو کارهاییاند که هم مخاطبان آن دوران را راضی کرده و هم این دوران از آن بهره میبرند.
پخشِ این نوستالژیها میتواند فرصتی باشد برای مدیرانِ تلویزیون که خط مشیِ درستی به سریالسازان بدهد که بهتر مخاطبانشان را بشناسند. اصطلاحاً نبضِ مخاطب در دستانِشان باشد. همانطور که چندی پیش پیمان جبلی در اولین نشستِ تحولی صداوسیما به همین نکته اشاره کرد که برای ما محتوا و مخاطب اهمیت دارد.
با توجه به این دورنمایِ رسانه ملّی و البته مأموریت جدید استعدادیابی، احتمالاً باید میدان برای هنرمندان فراختر و گستردهتر شود. از اعمالِ سلیقه دستبردارند و درها را به روی کاربلدها باز کنند. البته رئیس رسانه ملّی باید حسابشده آدمها را به تلویزیون راه بدهد.
در دوره سابق، یکسری افراد فرصتطلب وارد عرصه برنامهسازی و سریالسازی تلویزیون شدند و پولهایی را به جیب زدند، وقت مردم را تلف و بیتالمال را هدر دادند. در واقع تلویزیون را بدنام کردند و باعث ریزش مخاطب در رسانه ملّی شدند. جبلی باید جلوی ورود این افراد و البته افراد مشابه که در قالبهای جدیدتر وارد تلویزیون بشوند، را بگیرد.
تله تئاتر
تلویزیون البته باید گاردِ خود را نسبت به هنرمندان خوب سینما و تئاتر باز کند که حضورشان پررنگ شود. رسانه ملّی با احیای تلهتئاتر میتواند دستِ آشتی خود را به سمتِ تئاتریهایی که سالها نسبت به عدمِ حضورشان در تلویزیون و رونقِ تئاتر در سیما گلایه داشتند، دراز کند.
اگر نگاهی به 1400 و البته چندسالِ اخیر بیندازیم، فقدان پژوهش و اندیشه در صداوسیما به وضوح دیده میشود. خصوصاً در شبکه چهار که با رکودِ زیادی مواجه شده و برنامههای ارزنده کمتر در این شبکه میبینیم. برنامههایی که ضمنِ اینکه جذاب و سرگرمکنندهاند بسیار اندیشمندانه هم هستند.
شبکه چهار در واقع به شبکهای خنثی تبدیل شده و باید به سمتِ دعوت از پژوهشگرانی برود که حتی الزاماً تطبیقِ کامل با دیدگاه رسانه ملی هم نداشته باشند. در واقع تلویزیون به کارشناسان جدید با دیدگاههای عمیق نیازمند است نه کارشناسان محدود و به شدت تکراری که در برنامههای تلویزیونی دیده میشود.
همانطور که رهبر معظم انقلاب در حکمِ پیمان جبلی بر این نکته تأکید داشتند که رسانه ملّی دانشگاهی برای ارتقاء سطح آگاهی و معرفت عمومی و قرارگاهی برای پراکندن امید و نشاط در فضای عمومی کشور است؛ هنوز برای رسیدن به تریبون واقعی انقلاب اسلامی راه بسیار دارد و باید گامهای جدی در این عرصه برای تحقق منویات "انقلاب" و دانشگاه شدن صداوسیما برداشته شود.
مشکل برنامهسازی و سریالسازی هر روز جدّیتر میشود؛ مخصوصاً این روزها که حضور رقیبی به نام نمایشخانگی و فضایمجازی، پررنگتر و خطرناکتر شده است. اما در دهه گذشته، مشکلی که نتوانست مثل دهه 1360، 1370 و یا 1380، اصطلاحاً برنامه و یا سریال تلویزیون دیگر خیابان خلوت نمیکند.
علاوه بر حضور رسانههای نوین و اقبال بیشتر مخاطب اما سریالها و برنامههای تلویزیون هم پژوهش و تحقیق را فراموش کردهاند. و معمولاً کارها دقایق آخر به تصویب میرسند و سوژهها و پرداختها کلیشهای و تکراریاند!
سریالهایی که فیلمنامهشان تکمیل نشده و در حد سیناپس یا همان طرح وارد مرحله تولید میشوند؛ به گونهای که با برخی از بازیگران همین سریالها صحبت میکنیم نمیدانند عاقبت کاراکترشان به کجا میرسد.
البته پیمان جبلی در چند ماهِ حضور خود تأکید داشته است که باید سریالها فیلمنامه کامل و سرانجامِ مشخصی داشته باشند و شاهدِ سریالهای بیکیفیت و مجموعههای زیر 10 درصد بیننده نباشیم.
مردم ما نیازمند دید تازه در برنامهسازیاند؛ حتماً روانشناسی و جامعهشناسی را باید در برنامهسازی مدنظر قرار دهیم. نگاه خلاقانه اهمیت دارد؛ چه کارهایی کردیم که نباید بکنیم و ضعفهایی که وجود دارد را رفع کنیم. کار نوآورانه انجام شود که مردم نیازمند دید تازهاند؛ مناسبتها تکرار نشدنیاند و باید میان برنامههای رمضانی یا نوروزی وجه تمایزهایی وجود داشته باشد.
این اتفاق در حالی میافتد که زاویه نگاه تازه، عمق معنا و رویکرد تازه معنایی با بهرهمندی از آدمهای تازه و ساختارهای نو به منصه ظهور میرسد. اگر قرار باشد همان مدل قبلی با اشکالات موجود روی آنتن برود در واقع تکرار مکررات کردهایم. مثلاً اگر در همه برنامههای رمضانی یا نوروزی، خواننده دعوت کنند یا همراه با شادی باشد هیچ ثمرهای برای مخاطب ندارد.
به نظر میرسد تا اواخر دهه 1390 برگِ برنده سریالسازی در دستِ تلویزیون بود اما دستمزدهای نجومی و عبورِ از یکسری خطوط قرمز، به کوچِ یکسری از هنرمندان تلویزیون به سمتِ نمایشخانگی منتهی شد. در نتیجه این شبکه، به حیاط خلوتی برای هنرمندان درآمد و اگر تلویزیون بخواهد با این دست فرمانِ سطحیسازی و سوژههای تکراری در این مسیر گام بردارد، شبکه نمایشخانگی پیروز این میدان رقابت خواهد شد.
آفتی که تلویزیون را در دو سه سال اخیر، گرفتار خودش کرده، دنبالهسازی سریالها است که منطقی پشت آن وجود دارد. سریالی که در روزهای پایانی تولید قرار گرفته، تهیهکنندهاش اعلام میکند این سریال فصلهای دیگری هم خواهد داشت.
در صورتی که این روالِ منطقی نیست و باید بازخوردها باعث شود تا سریالی فصلهای بعدی داشته باشد. به جای این روند سریالسازان و دستاندرکاران امر باید به ژانرهای متنوع و سوژهها و موقعیتهای جدید فکر کنند و کمتر به سراغ برخی از کارهایی بروند که از روز اول هم اقبال نداشتهاند. برندسازی به هر قیمتی، بیشتر از سرمایهشدن برای تلویزیون هزینه در پیدارد.
یکی از اتفاقاتی که در چند سال اخیر به چشم میخورد و در چند سال اخیر بیشتر خودش را نشان داد ضعف مدیر گروههای شبکههای تلویزیونی و فقدان تهیهکننده تمام عیار و کاربلدی در رادیو بود که به آن تصمیم درست و خردمندانه در ساخت سریال و برنامه نینجامید.
زیرا در رادیو همهچیز در سایه تهیهکننده اتفاق میافتد و تهیهکننده خوب میتواند آن برنامه رادیویی را به موفقیت برساند. همچنان که در تلویزیون برخلاف این موضوع است و همهچیز توسط مدیر گروه پیش میرود. اگر مدیر گروه درست و حسابی وجود داشته باشد، تهیهکننده، تازهکار هم باشد توسط آن مدیر گروه به سرمنزل درست هدایت میشود. بنابراین در سیما با فقدان مدیر گروه و در رادیو فقدان تهیهکننده مواجهیم.
اگر نگاهی به مدیر گروههای شبکههای تلویزیونی داشته باشیم به غیر از یکی دو نفر مابقی سوابق ارزندهای در این حوزه ندارند. واقعیت این است که در حوزه سازماندهی و برنامهریزی و همچنین مخاطبشناسی، مدیرگروه با تجربه و تهیهکننده با تجربه، تربیت نکردیم که در حوزه برنامهسازی، استراتژی را به رسمیت بشناسد و بدون طراحی وارد میدانِ سخت برنامهسازی نشوند.
هر سال مشکل تلویزیون در زمینه میهمانان و یا کارشناسان جدّیتر میشود؛ حرفهای غیرمستدلی که از زبان همین کارشناسان بیرون میآید یا کارشناسانی که پول میدهند تا بتوانند روی صندلی کارشناس و میهمان آن برنامه تلویزیونی بنشینند.
چون برنامهساز حوصله ندارد کارشناس مناسب و متخصص پیدا کند یا حداقل قبل از برنامه با او صحبت کند و طراحی برای این حضور داشته باشند. در طول سال 1399 بارها با گاف و اشتباه کارشناسان، اعتبار تلویزیون زیر سؤال رفت و دریغ از نظارت جدّی بر دعوت این میهمانان، تنها به اخراج مجریان دست و پا بسته انجامید.
وقتی کارشناس بدون دورخیز طراحی و جانمایی و تعیین رویکرد دعوت میشوند، این اشتباهات پشت سر هم در شبکههای تلویزیون میافتد. معلوم نیست برخی از تهیهکنندگان هدفشان از دعوت آن کارشناس مربوطه چیست؟
یا هدف کارشناسان از گفتن بداهههایی که به ذهنشان میرسد و مشکلساز میشوند، وایرال شدن و دیده شدن خودشان است؟ آیا رویکرد برنامه این است چنین چیزی گفته شود؟ واقعاً کارشناس حقوقی و روانشناسی چه ربطی به سبک زندگی دارد؟
در توصیف وضعیت موجود برنامهسازی تلویزیون میتوان به احساس ناخوشایند سه ضلع مهم برنامهسازی اشاره کرد؛ نارضایتی گریبان کارشناسهای رسانه، سیاستگذاران رسانه و مخاطبین را گرفته است، زیرا تلویزیون از فقدان تحقیق و پژوهش لازم در مقوله برنامهسازی رنج میبرد؛ برنامههایی که هیچ بینندهای ندارند و یا بیننده از تماشایشان لذت نمیبرند نه عالمانه و نه محققانه ساخته نمیشوند. چرا چنین برنامههایی وجود دارند؟ چون برنامهسازان با حضور تکنولوژی، تعدد کانالها و فضای مجازی خودشان را با این تغییر رویکردها وفق ندادند. هنوز با آن روشهای قدیمی و سنتی برنامهسازی اتفاق میافتد انگار متوجه این تغییر رویه نشدهاند.
باید این تغییر کارکرد و رویکرد برنامهسازی خصوصاً در مناسبتها اتفاق بیفتد، در واقع باید مدیریت فرهنگی خلاقانهای حاکم شود و از روی ذوق صرف کاری انجام ندهیم. همان لحظهای که ایده بهنظر میرسد روی آنتن اجرایی نشود! زیرا ایده باید از ذهن بگذرد، کنکاش و تحقیق بهروی آن اندیشه صورت بگیرد و پس از خرد ورزی به مرحله اجرا درآید.
قاعدتاً بزرگترین مشکل برنامهسازی همان فقدان توجه به چرایی المانهای برنامهسازی است؛ حتی بیشتر از توجه به چرایی باید به چگونگی توجه کرد. "چرا این مهمان را دعوت کردم، این دکور را استفاده میکنم و با این هدف و موضوع بهسراغ ساخت این برنامه میروم؟". البته اگر به چرایی در برنامهسازی توجه شود چگونگی پیدا میشود.
اگر ذوقزده، مقلّدانه، بدون زیرساخت معنایی و فلسفی برنامهای تولید شود یا در واقع آن برنامهسازی از فقدان توجه به چرایی رنج ببرد، برنامه هیچ حسّ تأثیرگذاری به مخاطب القاء نخواهد کرد، چون غفلت از چرایی، راه چگونگی را هموار میکند؛ مثلاً مهمان را دعوت کردم درگیر چگونگی میشوم و هدف رسانهای آن برنامه محقق نمیشود.
زمانی که برنامهساز بداند چرا این مهمان را دعوت کرده آنگاه میداند نحوه گفتوگو و پرسش و پاسخ از مهمان و هدف رسانهای برنامه چگونه باید پیش برود. متأسفانه امروز در حوزه ساختار و تکنیک کاملاً برنامهسازان مقلد شدهاند و هیچ رویکرد خلاقانهای نسبت به این مقوله ندارند، مثل مُدهای لباس، یک دورهای برنامههای گفتگومحور، رئالیتیشو و استعدادیابی مُد میشود.
امروز برنامهسازی از عدم هدفمندی رنج میبرد، چون طرح و برنامه لاغر شده است. غفلت از رفتار هدفمند، برندسازی و برنامهسازی شاخص را نیز دچار چالش کرده است. در واقع وقتِ خلاقیت و نوآوری است نه گفتوگومحوری بدون هدف و سرمنزل! مقطعی رئالیتیشو بسازند یا تاکشو؛ یا چندصباحی بهسراغ استعدادیابیهای متظاهر و خودنما بروند.
کنار بیتوجهی به برنامهسازان و تهیهکنندگان وطنی، سیما مجریان کاربلدی هم دارد که قربانی سرمایهسالاری و سلیقهمداری اسپانسرها شدهاند؛ تعداد زیادی از این مجریان با سلطه کپیبرداری برنامههای ماهوارهای عملاً بیکارند.
با این حال جدا از چند مجری فعال برخی برنامهها که متأسفانه چند نفر از آنها بهدلیل تکرار و کلیشه برنامهها و نبود نوآوری و تکرار در کار خود دیگر جوابگوی نیاز مخاطب نیستند و برنامههایشان مشتری ندارد اما مجریان توانمندی هم در تلویزیون حضور دارند که افزون بر توانایی اجرا، کارشان با دانش اجتماعی، اطلاعات تاریخی و دانستههای عمومی و توجه به نیاز و سلیقه مخاطب همراه است.
تلویزیون مجموعههای بزرگ و ماندگاری تولید کرده مثل مجموعه «هزاردستان» مرحوم حاتمی، «قصههای مجید»، «سلطان و شبان»، «سربداران»، «روزی روزگاری»، «روزگار قریب» و... خیلی سریالهای موجه و دوست داشتنی داشتیم اما در سالهای اخیر، سریالسازی به سمت تکرار حرکت کرده است.
اگر صدا و سیما را سوپرمارکت فرهنگی درنظر بگیریم در این میان برنامههای متنوع رادیویی به دلیل جذابیتهای پیشین و نوآوریها همچنان توانسته مخاطبان خود را حفظ کند اما تلویزیون درست برخلاف آن در بسیاری از اوقات، قادر به حفظ قشرهای معدود بیننده خود نیست؛ زیرا هرچهقدر دستاندرکاران رادیو در ارائه برنامههای مورد پسندِ مردم تلاش میکنند در تلویزیون از تلاش و کوشش هدفمند فرهنگی اجتماعی و مردمی خبری نیست.
رادیو در سال 1400 هم توانست در حوزههای مختلف همچنان همراه مردم به سوی بالندگی و پویایی حرکت کند؛ نمونههای موفق برنامههای رادیو را میتوان در شبکههای رادیویی فرهنگ، رادیو نمایش، ورزش و گفتوگو مشاهده کرد.
تهیه و تولید نمایشنامههای ایرانی و ترجمه با گرایش مسلط آثار ایرانی از جلوههای موفق رادیو بود. همچنین رادیو با استفاده بهینه از هنرمندان طناز خود برنامه قدیمی "صبح جمعه با شما" را با کیفیت مطلوب در سالی که بدرقه کردیم روی آنتن داشت که تمام این امتیازها نشاندهنده آن است که رادیو در مقایسه با تلویزیون به رغم برخی از کاستیهای آن موفقتر عمل کرده است اما قفسههای سوپرمارکتِ تلویزیون از آثار یا کالاهای فاخر، شایسته و مناسب فرهنگی و اجتماعی و هنری همچنان در سال 1400 خالی بود.
بخشی از قفسههای این مغازه در اختیار برنامههای کپی شده از روی آثار ماهوارهای و تلویزیون خارجی و بخشی دیگر از قفسهها، برنامههای ضعیف و متوسط به خود اختصاص داده و در قفسههای دیگر فیلمها و سریالهای نازل خارجی جا خودش کرده و همچنان قفسه خوب و استاندارد از سریالها و فیلمها و برنامههای شاخص و برجسته خالی است.
صداوسیما برای ایجاد ارتباط درست و پیوسته و عمیق با مخاطب، باید کارشناسانه و اندیشمندانه وارد عرصه برنامهسازی و سریالسازی شود. از هنرمندان و عوامل حرفهای و کاربلد بهره بگیرد. اصالت را به تلویزیون برگردانند و به سفارشها و توصیهها گوش نکنند؛ استعدادهایی وجود دارند که با کمک تجارب اساتید فرهنگ و هنر میتوان اتفاقات خوبی را برای رادیو و تلویزیون پدید آورد.
نتیجه آنکه صداوسیما در سال 1400، کارنامه چندان درخشانی نداشت و شاید امتیاز ارزندهای را به خود اختصاص ندهد؛ اما این روزها در کنار مردم است و سعی دارد ناراحتیها و آزردگیهایش از بحران مانده "کرونا" و افسردگیهای پسینش را از بین ببرد؛ از همان روزهای نخست وارد عمل شدند و برنامهها و سریالهای طنز و سرگرمکنندهای را درنظر گرفتند.
اما لازم است که مدیران تلویزیون هرچه زودتر به آن رویه گذشتهشان برگردند و کار را به متخصصها واگذار کنند نه نیمهحرفهایها؛ نگذارند آنقدر سلبریتیها در تلویزیون جولان بدهند. آنها سرمنزلشان فضای مجازی و گرفتن تبلیغ و آگهی است. پول و شهرت برایشان از نان شب هم واجبتر است؛ بارها نشان دادهاند که سواد و تخصص لازم را ندارند با این حال باز به آنها بها داده میشود.
امیدواریم که در سال 1401 صداوسیما بر مدارِ اصول حرکت کند و شاهد اتفاقات قابل توجهی در حوزه برنامهسازی و سریالسازی باشیم.
انتهای پیام/