سریال زیرخاکی که اولین بار در رمضان 1399 پخش شد، به حدی در جذب مخاطب موفق بود که اینک و در بهار 1401، فصل سوم آن پربیننده ترین سریال نوروزی است. جلیل سامان این سریال را نوشته و کارگردانی کرده است.
زیرخاکی قصه فردی به نام فریبرز است که دنبال گنج می گردد ولی ناخواسته و مدام، درگیر ماجراهایی می شود که اصلا به او مربوط نمی شوند. مثلاً جابجا شدن کیف عتیقه ها با اعلامیه های ضد شاه، باعث می شود سر از زندان ساواک دربیاورد یا به خاطر پوشیدن لباس یک سرهنگ ارتش، عراقی ها او را با یکی از فرماندهان ایرانی اشتباهی می گیرند و ... .
نقش فریبرز را "پزمان جمشیدی" بازی می کند؛ فوتبالیست سابق تیم ملی که وقتی وارد عرصه سینما شد، خیلی ها او را جدی نگرفتند و تصور می کردند عطش او هم مانند خیلی های دیگر، بعد از تجربه یکی دو سکانس یا فیلم، فروکش خواهد کرد.
ولی پژمان جمشیدی نشان داد که آمده است تا بماند و رشد کند و اینک او، یکی از بهترین بازیگران طنز ایران است. او در جشن سینمایی حافظ توانست جایزه بهترین بازیگر کمدی مرد را به خود اختصاص دهد. در جشنواره چهلم فجر هم نامزد بهترین بازیگر مرد برای نقش آفرینی در فیلم "علفزار" شد.
اما چرا "زیر خاکی" این قدر موفق است و توانسته مردم را پای تلویزیون بنشاند؟
به نظر می رسد چند عامل در این باره موثر بوده است:
فیلمنامه جذاب و روان و بدون پیچیدگی های زائد
فیلمنامه نویس به خوبی واقف بوده که برای عموم مردم و نه فیلم بین های حرفه ای می نویسد. بنابراین، سیر حوادث را به صورتی روان و بدون پیچیدگی دنبال هم چیده است تا همه بتوانند بدون آن که درگیر کشف سریال شوند، از دیدن آن لذت ببرند. فیلمنامه در عین جذاب بودن، تکلف ندارد و نمی خواهد خود را به رخ بکشد.
فضای زمانی قصه
قصه، به دهه های 50 و 60 مربوط می شود. برای افرادی که دوران کودکی و جوانی خود را در آن سال ها طی کرده اند،فضای بازسازی شده آن دوران، بسیار نوستالوژیک است. از نوع لباس هایی که مردم می پوشیدند، خودروها، خانه ها و حتی اسباب و اثاثیه ای که تماشاگران را به سال های کودکی و نوجوانی و جوانی شان پرتاب می کند. حتی نوع روابط افراد نیز دقیقا مبتنی بر روابط آدم های آن سال ها طراحی شده است، مانند ارتباطات صمیمانه همسایه ها که این روزها، در اغلب شهرها، نظیرش به چشم نمی خورد.
شخصیت پردازی قوی
مشخص است که جلیل سامان، روی تک تک کاراکترها، عمیقا فکر کرده است. همه بازیگران اصلی، شخصیت تعریف شده خود را دارند و صرفاً تیپ نیستند. همین شخصیت پردازی قوی است که می شود مخاطب، با آنها ارتباط بگیرد و مهم تر از آن، باورشان کند. اگر شخصیت پردازی حساب شده فریبرز نبود چه کسی می توانست این همه سادگی را بپذیرد و حتی با آن همراهی کند؟
سینما و سریال های ایرانی، عمدتاً از ضعف شخصیت پردازی رنج می برند و قتی اثری بر این ضعف غلبه دارد، دیدنی تر می شود،مانند زیر خاکی.