خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: گلبرگِ باشی نویسنده و ناشر ایرانی ساکن آمریکا، در اهواز در خانوادهای دوستدار هنر و کتاب متولد شد. او خود را این گونه معرفی میکند که از کودکی تحت تأثیر سنت قوی ادبیات کودکان و داستانهایی قرار گرفته که توسط کانون پرورش فکری کودکان منتشر میشدند.
باشی در معرفی خود میگوید زندگی کودکی اش در خوزستان و سپس در شیراز همزمان با حمله صدام حسین به ایران بوده است. او در دوره نوجوانی به همراه خانواده اش به سوئد مهاجرت کرد. تجربیات او در این دوران در نوع دیدگاه و تلقی او از ادبیات کودکان تأثیر گذاشت. گلبرگ باشی در قصههایش سعی میکند توان کودکانی را که از کشورهای به اصطلاح فرودست به اروپا یا امریکای شمالی میروند، بهبود ببخشد. او همچنین به مناطقی که درگیر مسائل جنسیت، طبقه، نژاد و مسائل محیط زیست هستند توجه خاصی دارد. ترویج کتابخوانی، انتشار قصههایی پیرامونِ مقوله عدالت اجتماعی از جمله دغدغههای اوست تا شاید کودکان امروز و فردا شهروندانِ صلح دوست و آگاهتری شوند و دوستی بیشتری بین ممالک جهان شکل گیرد.
این چهره دانشگاهی، در سال ٢٠١٦ نامزدِ جایزه «زنان اعجوبه» در صنعت اسباب بازیِ کودکان در بخش طراح و مخترع، جهتِ پیشبرد تربیت وتعلیم و توانمندسازی و ارتقای مهارتهای کودکانِ فارسی و عرب زبان از طریق بازی شد. این نامزدی برای تولید مواد آموزشی بادوام در قالب مکعبهای چوبیِ فارسی و عربی با همکاری کوروش بیگ پور به او تعلق گرفت. این مکعبها از چوب درختان افرا، واقع در جنگلهای محلی حمایت شده در شمال شرقی ایالات متحده است و با تکنیکهای بومی، غیرسمی، سازگار با محیط زیست در آمریکا تولید میشدند.
علاوه برکتاب فارسی زبان کودکان او «نجات ماهی: یک قصه نوروزی» (۱۳۹۷)، اولین کتابهای کودکان گلبرگِ باشی به زبان انگلیسی در سال ۱۳۹۶ و سال ۱۳۹۸ منتشر شدند. مجموعه کتابهای آموزشی تصویری او نیز در مورد ایران و کشورهای غرب آسیا در حال تدوین هستند.
گلبرگِ باشی، به رغم آنکه در دبستان در ایران از درس انشا گریزان بوده و در دوران کودکی اصلاً قصد نداشت نویسنده شود، امروز با اشتیاق در نوشتن کتاب کودکان فعالیت دارد. او استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه «پِیس» در شهر نیویورک و فعال حوزه ترویج کتابخوانی، زبان فارسی و ادبیات پیشرفته و به دور از جنبههای تبعیض نژادی، جنسیتی و طبقه برای کودکان است. او مدرک دکترای خود را در رشته مطالعات زنان و تاریخ ایران از دانشگاه کلمبیا در نیویورک در سال ۲۰۱۰ دریافت کرد و هنوز نقاشی، عکاسی، سفال گری، سفر و گردش در موزهها و جمع آوری صدف (و تمیز کردن سواحل از زباله) را دوست دارد. باشی میگوید در این علایق، فرزندانش چلگیس و گلچین با او همراهند.
سفر این نویسنده و ناشر به ایران برای رایزنی جهت انتشار نسخه فارسی کتاب «نجات ماهی» بهانهای شد تا گفتگویی نوروزی با او داشته باشیم.
در ادامه مشروح قسمت اول گفتگوی نوروزی با گلبرگ باشی را میخوانیم؛
* خانم باشی، بهانه نوشتن این کتاب چه بود؟ از اول چه شد این کتاب را نوشتید؟
من ایران شناس هستم، مورخ هستم، دکترا دارم از کلمبیا نیویورک، لیسانس عربی و فارسی دارم و فوق لیسانس مطالعات زنان. بعد از سالها تدریس در دانشگاه در آمریکا به این نتیجه رسیدم که اگر آدم بخواهد تصویر واقعی کشور یا فرهنگی را که رسانهها معمولاً منفی نشانش میدهند، نشان بدهد، باید از مخاطبان سن پایینتر شروع کند. این کتاب، یک اثر در مورد ایران به زبان انگلیسی نیست چون ایرانی بودنش را پاک میکنند. جلال الدین رومی پرفروشترین شاعر در آمریکاست اما کسی نمیداند ایشان در کجا متولد شده، از کجا آمده، اشعارش از کجا الهام گرفته است، ایشان مسلمان بوده، عرفانی بوده، ایرانی بوده!
* یعنی احیاناً فکر میکنند ترک است؟
چون من کودکی بودم که در سوئد بزرگ شدم در دورانی که ایران هراسی در اوج بود خودم دنبال کتابهایی میگشتم که به مدرسهام ببرم و آن را نشان همکلاسیهایم بدهم. چون آنها تصویر وحشتناکی از ایران داشتند. برای همین ماموریتم این شد که خلائی را که در صنعت نشر انگلیسی یا سوئدی وجود دارد، پر کنم؛ با کتابهایی که در مورد ایران هستند آن مهم نیست، ایشان یک انسان فراملی بوده و متأسفانه بین ایرانیها، ترکها و افغانها دعوا سر این است که برای کجا بوده است. ولی مهم این است که در رسانهها اگر یک مسلمان کار بدی انجام دهد بلافاصله میگویند مسلمان بوده ولی وقتی کار مثبتی انجام داده باشد، پاکش میکنند. واقعاً رومی مثال خوبی است. برای این مساله است. دلیلی که من، با اینکه دانشگاهی هستم رفتم سمت ادبیات کودک، این بود که میدیدم تنوع در ادبیات کودک سوئدی وجود ندارد. من در سوئد بزرگ شدم؛ با زبان انگلیسی. چون من کودکی بودم که در سوئد بزرگ شدم در دورانی که ایران هراسی در اوج بود خودم دنبال کتابهایی میگشتم که به مدرسهام ببرم و آن را نشان همکلاسیهایم بدهم. چون آنها تصویر وحشتناکی از ایران داشتند. برای همین ماموریتم این شد که خلائی را که در صنعت نشر انگلیسی یا سوئدی وجود دارد، پر کنم؛ با کتابهایی که در مورد ایران هستند؛ اما نه با این رویکرد که صرفاً بگویم این کتابها ایرانی هستند. بلکه با این هدف که درباره مسائل روز صحبت کنم.
* شما که خودتان در سوئد بزرگ شدید، چه طور تحت تأثیر جریانات ایران هراسی قرار نگرفتید؟ چون خیلی از ایرانیهایی که آنجا هستند، به خاطر تبلیغاتی که وجود دارد از ایران خوش شأن نمیآید. چه طور شد شما به ایران علاقه مند شدید و تبدیل به یکی از دشمنانش نشدید؟
اولاً من از یک خانواده ادبی می آیم. اینکه یک سوئدی یا آدم نژاد پرست هر چیزی بگوید برای ما هیچ وقت مهم نبوده و با آن جنگیدهایم. ولی خیلی سخت بوده در مدرسه ما را کتک میزدند؛ به همین راحتی. الان البته یک مقدار فضا عوض شده و شبکههایی مثل الجزیره را هم داریم. واقعاً الجزیره ترازوی رسانه را برابرتر کرده اما قبلاً CNN و BBC بودند و سیاه نمایی میکردند.
* الجزیره انگلیسی را میگوئید؟ یعنی در الجزیره خبرهای مثبت درباره ایران کار میشود و فضای ایران هراسی را کمتر کرده؟
بله، البته نمیخواهم تبلیغ الجزیره را کنم ولی الجزیره اولاً مستندهای خوبی درست میکند. round table (میزگرد) های خوبی دارد؛ با موضوعات کارهایی که ما در دانشگاه درس میدهیم، مثلاً اسلام هراسی در هالیوود؛ یا مثلاً برنامهای درباره اینکه چرا دید بچهها نسبت به بعضی قسمتهای جهان منفی است؟ من که عمری در دانشگاه هستم، تحصیل کردم، تدریس کردم دقیقاً می دانم تاریخچه آن چیست.
* تاریخچه این نگاه را میگوئید؟
بله. تاریخچه آن از شرق شناسی میآید و این را باید خودمان عوض کنیم. ببینید، ما نمیتوانیم منتظر شویم! من نمیتوانم منتظر بنشینم! هستند نویسندههایی که آنجا نشستهاند و یکی را میفرستند که برو لطفاً برای کتاب من ناشری پیدا کن! من خودم انتشارات زدم چون میدانستم کتابهای من را ناشرهای امریکایی چاپ نمیکنند.
* شما در نیویورک زندگی میکنید. دفتر نشر را هم همان جا تاسیس کردید؟
بله. در قلب صنعت نشر انگلیسی جهان؛ محل رقابت تمام ناشران بزرگ جهان. مرکز اینها در نیویورک است. اینها نمی آیند کتابی درباره دختران توانمند ایرانی چاپ کنند. چرا؟ برای اینکه نمی گویم همه، اما اکثریت خوانندهها نسبت به ایران و دختر ایرانی دید منفی دارند و علاقه مندند چیزی بخوانند که احساس خوبی به آنها بدهد؛ احساس برتری دست بدهد.
* یعنی چاپ چنین کتابی برای آنها سودمند نیست و در نظام بیزنس شان، ضرر میکنند اگر چنین کتابی چاپ کنند.
بله. سود نمیکند و حاضر هم نیست هزینه اش را بدهد. من هم به همین خاطر گفتم اصلاً مهم نیست! چاپ نمیکنی نکن! خودمان این کار را انجام میدهیم. کاملاً میدانیم نژادپرستی وجود دارد، اسلام هراسی وجود دارد، ایران هراسی وجود دارد و اگر من بخواهم به عنوان یک صدای کوچکی در این زمینه کاری کنم، باید آجر روی آجر بگذارم تا بالا برود. با دیدن این وضعیت، به این نتیجه رسیدم که من باید خودم دست به کار شوم. بنابراین اولین کتابی که نوشتم...
* برای چندسال پیش بود؟
تقریباً شش هفت سال پیش. تصمیم داشتم این کتاب را در آمریکا به زبان انگلیسی منتشر کنم چون فکر میکردم در ایران مخاطب نداشته باشد. اما همکارهایم که در ادبیات کودک و در دانشگاه صاحب نظر هستند، گفتند چرا خودت را محدود میکنی؟ بیا ایران و در ایران کتابت را چاپ کن! به همین دلیل تصمیم گرفتم این کتاب را به فارسی منتشر کنم. این کتاب که حرفش را می زنیم، اسفند ۹۷ در موسسه بخارا رونمایی شد که حاضران در آن جلسه گفتند کتاب آنها را یاد حال و هوا و محیط دوران خوب کانون پرورش فکری کودکان در اوایل دهه ۵۰ و ۶۰ انداخته است.
* خودتان هم این تجربه را داشتهاید؟
آدم باید کارش را انجام دهد. این داستان زندگی خود من است؛ یک بچه جنگ زده در شیراز که با خانواده اش مهاجرت کرد. من اهوازی هستم. اوایل کتابم هم واقعی است و بعد تخیلی میشود. حالا این کتاب هم نوروز را ترویج میدهد هم محیط خانوادگی ساده و هم زندگی ساده را بله. ما با چنین کتابهایی بزرگ شدم؛ کتابهای مرغوب کانون پرورش فکری کودکان. و بعد هم در سوئد با ادبیات بسیار مترقی و مرغوب این کشور. سوئد کشوری است که ادبیات کودک را ارتقا، و بزرگترین جایزههای ادبی کتاب کودک را میدهد. دانمارک و کشورهای اسکاندیناوی هم همین طور هستند. عکس نویسنده کشورشان روی تمبر است و قدرش را میدانند. به هیچ عنوان نمیخواهم این مصاحبه منفی و حالت گله باشد، اما همینی که هست. آدم باید کارش را انجام دهد. این داستان زندگی خود من است؛ یک بچه جنگ زده در شیراز که با خانواده اش مهاجرت کرد. من اهوازی هستم. اوایل کتابم هم واقعی است و بعد تخیلی میشود. حالا این کتاب هم نوروز را ترویج میدهد هم محیط خانوادگی ساده و هم زندگی ساده را.
یک سری موضوعات هستند که دوست شان ندارم. اینکه مثلاً امروز ایران به سرعت دارد به سمت نئولیبرال شدن حرکت میکند و فضای مجازی و اینستاگرام هایمان پر از پُز و خودنمایی است. بیایید به کاری که میخواهیم برای نوروز و ایران انجام بدهیم، برگردیم. به اصل مطلب برگردیم.
* یعنی سنتهایمان.
بله. من از یک خانواده سوسیالیستی می آیم؛ کاملاً چپ. به خاطر تجارب زندگی که در ایران و سوئد داشتم، باور دارم زندگی ساده برای انسان سالمتر است. مقداری اش، از ایرانی بودنم میآید و خیلی اش از سوئد زندگی کردنم.
*زندگی ساده به نظرم نه سوسیالیستی است نه خیلی سرمایه داری و لیبرال!
منظورم یک زندگی معمولی است. بعضی وقتها به کتاب فروشیهای تهران میروم، یک دفعه شروع میکنم صحبت کردن با کتابفروش و یک دفعه دورم آدمها جمع میشوند و فکر میکنند من متخصص پزشک کودک هستم و از من سوال میکنند. من می گویم روانپزشک کودک نیستم. نویسنده کودک هستم. میگویند ما با بچههایمان چه کنیم؟ می گویم ببینید که از همان کوچکی به چه علاقه دارند؟ به درخت؟ کارهایی با آنها انجام دهید که نخواهید خرج کنید! پول خرج کنید چون الان زندگی شده کار برای درآوردن پول! برای اینکه لباس بخری، بروی شهربازی و برج میلاد، باید کلی هزینه کنی. بچهها هم مرتب خود را با دیگران مقایسه میکنند؛ از نظر مسائل طبقاتی و مادی. این طور مسائل بدی به وجود میآید؛ من بهترم، من بالاترم، من شهری ام تو روستایی! پدر من قویتر است و … این طور مسائل قومیتی هم پیش میآید.
برای من که از این به سوئد رفتم و آنجا به خاطر موهای سیاهم فحش خوردم، این مسائل خوشایند نیست. وقتی می بی نم مساله عمل بینی در کشورم این همه مهم است، ناراحت میشوم. باید از جایی برای بچهها شروع به کار کرد! من میخواهم مسائل جامعه را با ادبیات کودک حل کنم.
* پس شما تجربیات و تحصیلات دانشگاهی را جمع کردهاید و با درنظر گرفتن جامعه شناسی، مسائل زنان، کودکان و ادبیات میخواهید محصول خودتان را عرضه کنید!
دقیقاً و این، مساله ساده ای است. بچه به نوروز علاقه دارد. اما در همین نوروز ما به ماهیها ظلم میشود. ما عادت کردهایم برای عید ماهی بخریم. بعد از دو هفته تعطیلات نوروز، هم کلی آب مصرف میشود و هم کلی ماهی میمیرند. این کار ما در واقع به نوعی ظلم به محیط زیست است. من سعی کردم این مساله را خیلی آرام و ملایم در کتابم برای بچهها مطرح کنم.
امروز ۸۴ میلیون انسان در این کشور زندگی میکنند. چرا باید برای دو هفته ماهی قرمز بگیرند و به محیط زیست صدمه بزنند؟ آن هم در کشوری که مساله کم آبی دارد. من به کودکی خودم برگشتم، یادم است به مادرم گفتم «مامان چرا این ماهیها میمیرند؟ من ناراحت میشوم! اینها که حتی اول اسمشان با سین شروع نمیشود!» ببینید، من اصلاً به این باور ندارم که هنر نزد ایرانیان است و بس! همه فرهنگها چیزهای خیلی خوبی دارند. میبینیم اگر از اول به صدای کودک احترام بگذاریم، فردا به شمال ایران نمیرود، در گیلان یک درخت را ببُرد برای اینکه آتش درست کند و نسل درختها را رو به انقراض ببرد.
یک بار خانمی در یک جلسه به من گفت خانم دکتر باشی مساله محیط زیست در ایران خیلی سیاسی است. گفتم ببینید در آمریکا هم میگویند فلان مسئله خیلی سیاسی است! در حالی که خیلی ساده است، بمب روی مردم بی گناه نیندازید! اینکه سیاسی نیست! انسانی است. ممکن است کسی بخواهد در هر جای دنیا، از هر مسالهای، در هر حیطهای سوءاستفاده سیاسی کند. این باعث نمیشود آن مساله اصلی را فراموش کنیم. امروز ۸۴ میلیون انسان در این کشور زندگی میکنند. چرا باید برای دو هفته ماهی قرمز بگیرند و به محیط زیست صدمه بزنند؟ آن هم در کشوری که مساله کم آبی دارد. من به کودکی خودم برگشتم، یادم است به مادرم گفتم «مامان چرا این ماهیها میمیرند؟ من ناراحت میشوم! اینها که حتی اول اسمشان با سین شروع نمیشود!»
ولی بعد عادت کردم. خود من عادت کردهام که ماهی قرمز سر سفره هفت سین است. چرا ما این جاندار را برای دو هفته نگه میداریم؟ موقعی که جمعیت ایران سه میلیون بوده، در دوران قاجار، انگلیسیها ماهی قرمز را از چین میآورند که یک نوع صنعت، پول و تجارتی به وجود بیاید. ما که تاریخ نگار و مورخ هستیم، این چیزها را میدانیم.
* پس کتاب شما یک پیام انسانی دارد و این پیامش هم اصلاً ربطی به ایران و غیرایران ندارد. یک مساله انسانی و محیط زیستی درباره ماهی هاست. خب الان نویسنده آمریکایی چرا باید با چاپ این کتاب مخالف باشد. صرفاً به علت اینکه نویسندهاش یک ایرانی است؟ به این دلیل بود که شما یک انتشاراتی تاسیس کردید؟
من آدم خیلی مصممی هستم، در زندگی ام خیلی زحمت کشیده و اذیت شدهام. حاضر نیستم با ناشر آمریکایی سر اینکه اسم نوروز را بر کتاب بگذارم یا نگذارم، و اینکه چنین اتفاقی در نیمکره شمالی میافتد یا نه، بحث کنم. روز بهار در تمام تقویمهای جهان در نیمکره شمالی، لحظه نوروز شناخته شده است. از آن لحظه، فصل بهار شروع میشود. من حاضر نیستم برای اینکه کتاب چاپ شود، به قول معروف کار را ماست مالی کنم!
*یعنی میگویید مجبور در صورت کار با ناشر آمریکایی، سانسور و مطالب را کم و زیاد کنید که معلوم نشود کتابتان ایرانی است؟
بله، یعنی الان چند کتاب کودک در آمریکا درآمده روی چند تا از شعرهای معروف رومی؛ شما اینها را که میخوانید، اصلاً نمیفهمید این کجاست، تصویرسازی را یک جوری کردهاند انگار هندوستان است. هیچ مشکلی نیست، دمشان هم گرم، من خودم به هندوستان رفتم، مادربزرگ پدری من اهل کشمیر بوده است. چاکرشان هم هستیم! ولی رومی متولد بلخ است! همان جایی که آمریکا بمبهای زیادی روی آن انداخته و جزو ایران گذشته بوده است. رومی وقتی بچه بوده، عطار او را دیده و گفته این فرد، در آینده یک چیزی میشود. بعد هم به قونیه میرود و در ترکیه مستقر میشود. این کاملاً یک انسان فراملی است که خودش هم در اشعارش میگوید.
* ولی ظاهراً با وجود همین فراملی بودن، میخواهند او را از ایران بگیرند! این کتابهایی که میگویید در آمریکا درباره مولانا چاپ شدهاند، چندعنوان هستند؟
صدها عنوان هستند.
* خود آمریکاییها کار کردهاند؟
مترجمین آنها یکی دو شاعر امریکایی و همکارانشان شاید ایرانی تبار باشند. کاری که در آمریکا اتفاق میافتد این است که مثلاً داستانهای هزار و یک شب را با تولیداتشان مصادره و به طوری که خودشان میخواهند ارائه میکنند. من در دانشگاه رشتهام بوده و می دانم این اثر، داستانهایی را شامل میشود که از چین گرفته تا آسیای غربی می آیند. آمریکاییهایی می آیند در این باره انیمیشنی به اسم علاءالدین میسازند که کلی هم اشکال و ایراد دارد.
* بله مربوط به سال ۱۹۹۷ یا ۱۹۹۵ بود. بعد از آن هم بازیهایش هم درآمد؛ بازیهای کامپیوتری، سگا و...
دقیقاً می دانم چه اتفاقاتی دارد میافتد. از گیمینگ گرفته تا فیلم، کارتن، کتاب کودک. فیلم سینمایی علاء الدین هم دو سال پیش درآمد. کاملاً یک فیلم بالیوودی است. گفتند ما چند هنرپیشه ایرانی داریم، عرب داریم ولی وقتی به فیلم نگاه میکنید، میبینید فضا کاملاً بالیوود است، چرا؟ اصلاً معلوم نیست علاء الدین از کجا میآید، ولی این دید شرق شناسی، او را مسلمان میداند. کارتن سندباد درآمد؛ چه زمانی؟ دقیقاً سالی که به عراق حمله کردند. کارتن اش را هم به افسانههای یونان وصل کردند.
من شخصاً حاضر نیستم کاری انجام بدهم که بخواهم ماست مالی اش کنم. چاپ نمیکنی، نکن! خودم چاپ میکنم و دلم میخواهد اول در یک کشور فارسی زبان، یعنی کشور خودم دربیاید؛ با آن قواعدی که من به اصولش اعتقاد دارم.
مشکلی که وجود دارد، این است که من به صنعت نشر کتاب کودک در ایران نگاه میکنم و می بی نم آثارش اکثراً ترجمه است. کتاب یک خانم یا آقایی را که آمریکایی یا اروپایی باشد، بلافاصله منتشر میکنند ولی من که اسمم گلبرگ باشی است و می گویم از اهواز آمدهام، باید در کشور خودم برای چاپ کتابی که میخواهم در خدمت فرهنگ کشورم باشد، مشکل دارم! چرا؟
* من می گویم به این علت که شرق شناسی روی ما هم تاثیر گذاشته است. اینکه به غیر از غرب، به دیگران به چشم دیگری نگاه شود. این نگاه روی ما هم تاثیر زیادی داشته است.
بله. درست است. ما خودمان مبلغ این نگاه شدهایم. وقتی یک انگلیسی کتابی درباره تاریخ ایران مینویسد، سر و دست میشکنیم آن را بخوانیم ولی اگر آن کتاب را شما یا یک ایرانی دیگر نوشته باشد، علاقهای به خواندنش نداریم. چرا؟ چون مدل خارجی اش بهتر است!
ادامه دارد...