خبرگزاری تسنیم - یاسر یگانه
نام خانوادگیِ شجریان و پورناظری با موسیقی ایران گره خورده است. محمدرضا شجریان و کیخسرو پورناظری هیچگاه همکاریِ عمیقی با هم نداشتند. اما پیوندِ فرزندانشان مسیری متفاوت در موسیقی ایران ایجاد کرده است. وقتی همایون، سهراب و تهمورس به هم رسیدند، حاصلش آثاری شد که رکورددار بیشترین مخاطب در تاریخ موسیقی ایران شد. آلبومهایی مانند «نه فرشتهام نه شیطان»، «رگ خواب»، «خداوندان اسرار» و «آرایش غلیظ» هر کدامشان شنیده شد و آهنگهایشان را بسیاری از ایرانیان شنیدهاند.
کنسرت – نمایش «سی» با آهنگسازی سهراب پورناظری و حضور همایون شجریان و البته حضور تعدادی از بازیگران مطرح سینمای ایران، به پرمخاطبترین رویدادِ تاریخ موسیقی ایران تبدیل شد. این رویداد طیِ 30 شب، میزبانِ حدود 120 هزار مخاطب بود.
اکنون اما مدتی است که خبری از آثار جدیدِ همایون شجریان و برادران پورناظری به گوش نمیرسد. آخرین آلبوم رسمیشان «ایران من» بود.
روزگار امروز، روزگار تک آهنگهاست. کمتر کسی دیگر همتِ این را دارد که آلبومی منتشر کند؛ آن هم آلبومی منسجم که قطعههایش به هم مرتبط باشند. روزگاری بود که آلبومهای موسیقی آنچنان انسجامی داشت که از ابتدا تا انتهایِ آلبوم، گویی روایتی در کار بود؛ آهنگها به هم ربط داشت و هر کدام برای روایتِ احساسی مشخص و برای هدفی مشترکساخته شده بودند.
اکنون اما ماجرا متفاوت است و تک آهنگها مُد شدهاند.
در این میان اما گاهی آلبومی منتشر میشود که تلاشی برای رسیدن به مفهومِ واقعیِ آلبومِ موسیقی است.
یکی از این آلبومها «ایران من» بود که اواخر سال 1397 منتشر شد. با اینکه برخی از آهنگهای این آلبوم پیشتر در کنسرتها اجرا و البته در فضای مجازی منتشر شده بود، ولی کنار هم قرار گرفتنِ این آهنگها توانست آلبومی منسجم را شکل دهد.
«ایران من» آخرین آلبومی است که از حاصل همکاریِ سهراب پورناظری و همایون شجریان منتشر شده است. با اینکه دو سال از انتشار این آلبوم گذشته است، اما بی شک مروری بر این اثر خالی از لطف نخواهد بود.
مقدمه قلاب
این بخش تِمی اصلی دارد که با دودوک شروع میشود. آنچه به گوش میرسد «دشتی» است. تکنیکهای نوازندهی دودوک ارمنی بودنش را مشخص میکند. سازهای زخمهای هم به میان میآیند. سه تار و دف، کاخن و تنبک هم اضافه میشود. سازها با هم گفت و گو میکنند. سنتور و کمانچه هم میآید. کلارینت هم هست. عود هم نقش مهمی دارد.
در ادامه فضای کار به مُد فریژین نزدیک میشود. تا آخرِ آهنگ هم در همین گام میماند. نقش سازهای کوبهای بسیار زیاد است و تکنیکهای متنوعی را اجرا میکنند.
همان تِم ابتدایی ادامه دارد و همایون هم میآید و آوازش را میخواند. کل این قطعه حدود 13 دقیقه است که چندان تنوع ملودی ندارد اما تنوع آنچه «مقدمه قلاب» را شنیدنی کرده، تنوعِ سازها و گفتوگویشان در قالب تکنوازیهاست.
او میکشد قلاب را...
سنتور، عود، سه تار، کلارینت، کاخن و تقریبا همه سازهایی که در مقدمه قلاب هستند، در تصنیف قلاب هم نقش دارند. در اینجا همان مُدِ فریژین است.
فریژین مُد درجه سومِ گام ماژور است. همان مقام کُرد اعراب است که در موسیقی ترکیه هم زیاد استفاده میشود.
آلتراسیونی در این تصنیف هست که خیلی به آن اشاره میشود؛ یعنی درجه چهارم را مُدام بِمل میکنند(یعنی اگر لای فریژین بزنند، رِ مُدام بِمُل میشود. هم در آواز و هم در سازها این بسیار شنیده میشود.
آلتراسیون به این معناست که نُتی برای لحظهای تغییر موضع میدهد. یعنی بِمُل یا دیز میشود اما این تغییر گذراست و باقی نمیماند.
در کنار ویژگیهای فنیِ این آهنگ، انتخاب شعرش شاید مهمترین ویژگیِ این تصنیف باشد. غزلی عاشقانه از استاد سخن سعدی که حتی اگر صد بار هم آن را خوانده باشید، باز هم شنیدن و خواندنش لذت بخش است.
من کجا باران کجا
هر چقدر در قطعههای پیشین تعداد سازها زیاد است و تنوع وجود دارد، این قطعه آرام است. دیگر خبری از کوبهایها نیست. در این کار از پَدی استفاده شده که نُت ثابتی را میزند. در همین فضا سه تار تکنوازی میکند و همایون هم آوازش را میخواند.
این آواز را همایون شجریان براساس آوازخوانیِ استاد کریمخوانی در «دشتی» طراحی کرده است و شعرش را پوریا سوری سروده است.
این بخش هم پیشتر در پروژهی «سی» اجرا شده بود.
خوب شد
در این آهنگ ریتم را به اصطلاح پر نکردهاند و سرِ میزانها و وسط میزانها شنیده میشود. باز هم فضای کار در «دشتی» است. از گیتار در کنار سه تار استفاده شده است. از دور صدای ویلنها هم شنیده میشود.
اسفند
«اسفند» ویژگیهای مهمی دارد که شاید مهمترینش شروع با «کاوال»باشد. «کاوال»نوعی نی و متفاوت از نی ایرانی است. این ساز در نقاط مختلف وجود دارد و ویژگیهای متفاوتی هم دارد.
کاوال(شمشال) در این قطعه «دشتی» مینوازد و آنچه مینوازد متعلق به موسیقی شرق ترکیه و کردستان ایران است. در واقع این «دشتی» براساس موسیقی سنتی ایران نیست. جملههایی که در این قطعه نواخته میشود متعلق به موسیقی مقامی و محلی است. در میانههای قطعه هم از دُهل و سرنا استفاده شده است.
عود و کمانچه و سه تار هم در این اثر نقش دارند. در پایانِ کار هم «امان امان» میگویند کهکردها و ترکها از این آوا و واژهها بسیار استفاده میکنند.
در کل میتوان گفت که این اثر موسیقی خطه کردستان است.
نوروزخوانی و نوروز
این قطعه کاملا مرتبط با نوروز است. ابتدای قطعه با آوا شروع میشود. دُهل و سرنا هم شنیده میشود. این موسیقی کاملا کردی است. میتوان این موسیقی را متعلق به شرق ترکیه(کردهای ترکیه) و کردستان ایران دانست. فضا کاملا دشتی است. اما «دُرین» است که در ادامه به قطعه نوروز وصل میشود و آنجا کرونها پدیدار می شوند(دورین دشتیِ بدون کرون است؛ به شرطی که جملههای دشتی را در دل خود داشته باشد. در موسیقی جَز دورین زیاد استفاده میشود اما حسِ دشتی ندارد، چون تاکیداتش چیز دیگری است. دورین مُدی است که از درجه دوم یک گام ماژور شروع میشود. اگر بخواهیم این فضا را به دشتی تبدیل کنیم باید روی درجه پنجمش تاکید داشته باشیم.)
وقتی همایون آواز خواندن را شروع میکند، کرونها هم به کار گرفته میشوند.
ریتم قطعه هم دو چهارمِ کردی است و فضا کاملا نوروزی است.
ابربهار
شعری از حافظ. سنتور، سه تار، تنبک و تار به گوش میرسد. از آواز اصفهان شروع میشود و در ادامه مُدلاسیون میکنند و یکی از مشتقات دستگاه «شور» را اجرا میکنند. در آخر باز هم به «اصفهان» بر میگردد و در اصفهان تمام میکنند.
مقدمه مرگ اسفندیار
این قطعه هم «دشتی» است. کمانچه و سنتور و عود و بندیر در این قطعه شنیده میشود. اول این قطعه تکنوازی کمانچه دارد که باز هم گوش شنونده را به سمت موسیقی کردستان میبرد. حتی در آواز هم مایهای از «دشتی» خوانده میشود که متعلق به غرب کشور است.
مرگ اسفندیار
این قطعه هم دشتی است. تمامی دشتیهایی که در این آلبوم هست، شنونده را یاد موسیقی کردستان ترکیه میاندازد.
ایران من
در این قطعه از ارکستر زهی استفاده شده است. همایون در این قطعه در فضای مینور تئوریک(مُدِ اِولیَن) شروع به خواندن میکند.
فرق مینور تئوریک با مینور هارمونیک یا همان اصفهان خودمان چیست؟ تفاوت این دو در سانسیبل است، یعنی نُت مجاور درجه اولش، از «می» میخواند. اگر این «می» به «رِ دیز» تبدیل شود فضای موسیقی به سمت «اصفهان» میرود(البته به شرطی که مشخصات اصفهان را هم داشته باشد). مینور هارمونیک درجه هفتمش دیز میشود.
اما در اینجا نیم پرده نمیگیرند و نُت سانسیبل را، «ر» میگیرند. این کار باعث میشود که فضا به مینور تئوریک تبدیل شود.
همایون وارد میشود و آوازش را میخواند و مُدلاسیون میکند و به نُت سی میرسید. اینجا فضای ماهور را میشنویم یعنی ماژور غربی میشود. ماهور و ماژور غربی از نظر ساختمان یکی هستند. فقط اتفاقاتی که در ماهور میافتد در گام ماژور نمیافتد.
در اینجا آهنگساز یعنی سهراب پورناظری کار را طوری نوشته که اثر وارد «ماهور»(مُدِ ایونین) میشود. در واقع وارد فضای ماژور میشود، اما آن را ماهور فرض میکند و میتواند ویژگیهای ماهور را نشان دهد. به همین دلیل وارد گوشه «شکسته» میشود و «مرغ سحر» را میخواند و به قرچه میرود و برمیگردد. در نهایت به درجه اول ماهور برمیگردد و روی «می» مینورِ تئوریک کار را تمام میکند.
آلبوم «ایران من» با اینکه برخی از قطعههایش در پروژههای دیگر ساخته و اجرا شدهاند، اما باز هم از وحدت رویهای برخوردار است که مخاطب را با آلبومی منسجم مواجه میکند. قطعههای این آلبوم در «دشتی» ساخته شده، به جز نخستن قطعهها که در مُدِ فریژین هستند و البته این مُد هم بسیار به دشتی نزدیک است.
آهنگساز نخواسته گوش شنونده از دشتی خارج شود. به همین دلیل فضایی متحد را برای کلیت اثر ترسیم کرده است. در نگاهی کُلی میتوان گفت که این آلبوم در عینِ حفظِ اصالتهای موسیقی ایرانی، تلاش کرده تا فضاهایی متفاوت و نو را تجربه کند. آهنگساز تلاش کرده تا با بهرهگیری از موسیقی نواحیِ مختلفِ ایرانِ فرهنگی، مجموعهای از نغمههایی را داشته باشد که با آنها بتواند به مفهومِ «ایران من» بیشتر نزدیک شود. در این میان موسیقی منطقه کردستان بیشتر از هر نوع موسیقی دیگری در این آلبوم شنیده میشود.
شنیدن این آلبوم درست مانند این است که در نغمههای مختلف ایران زمین گردشی کرده باشیم.
-------------------------
با سپاس از سعید کرمی - آهنگساز و نوازنده کلارینت که در بخش تحلیل فنیِ این اثر همکاری کرد.
انتهای پیام/