عصر ایران؛ مهرداد خدیر- تکاندهندهترین خبر بهمن سال 1400 در اهواز رخ داد و در شانزدهمین روز یازدهمین ماه که چون بهمن بر افکار عمومی ایرانیان آوار شد در هر جا که شنیدند و احیاناً در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی دیدند. چرا که ویدیوی آن بر خلاف اصول حرفهای منتشر شده بود.
تصویر مردی جوان و خندان که سر بریدۀ همسر 17 سالۀ خود را که ظاهرا با همکاری عضو دیگر خانواده کشته بود، در میدان شهر اهواز میچرخاند و با افتخار می گفت: کشتمش!
مونا (غزل) حیدری قربانی حکم دادگاهی خانوادگی شده بود. همان خانواده که او را در کودکی به عقد پسرعمو در آورده بود حالا غیابی و به اتهام ترک خانه و خانواده و خروج بیاجازه برای او حکم صادر کرد و پدر و عمو به کشور همسایه رفتند و او را بازگرداندند و مشخص نشد آنان نیز قصد مجازاتی چنین داشتند یا میخواستند تحویل کلانتری بدهند اما در میانۀ راه مرد، زن را ربود چون مِلک و مال خود میدانست ربود و به طرفهالعینی سر برید تا غیرت و تعصب خود را نشان دهد.
لابد در دادگاه هم به ماده ای از قانون مجازات اسلامی استناد می کند تا از قصاص برهد تازه اگر خانوادۀ مونا (غزل) قصاص بخواهند و از این منظر هم بحث شد که آیا بهتر آن نیست که حکومت ورود کند و قتل یک شهروند خودرا به دست دیگری ولو شوهر یا پدر (چندان که در ماجرایی دیگر به یاد داریم) برنتابد تا درس عبرتی برای دیگرانی باشد که گمان میبرند در قتلهای ناموسی برای رهیدن از مجازات سه مفر دارند: یکی این که خانوادۀ مقتول تقاضای قصاص نمیکند، دیگر این که قاتل خود ولیّ دم است مثل پدر بابک خرمدین و سوم هم استناد به ماده یا که ثابت کند مهدورالدم بوده است.
یک فعال حقوق زنان در گزارشی در عصر ایران نوشت: «نکتۀ دردناک در این باره، پذیرش اجتماعی قتلهای ناموسی است و اغلب مردم با قاتلان هم دلی نشان میدهند و بر این باورند زنان باید متوجه شرایط عرفی منطقۀ محل زندگی خود باشند حال آن که مرجع رسیدگی به این گونه موارد تنها قانون و قاضی است اما این باور در آنان نهادینه شده که اگر زن مرتکب خطا شود چون پای آبرو در میان است چاره ای جز زدودن ننگ، با خون نیست.»
مادر سجاد (قاتل) هم گفت: «به او انگ بیغیرتی زدند و در هر محله و خیابان آبروریزی غزل را به رخ ما میکشیدند و سجاد هم در همین محلهها سر غزل را چرخاند تا بگوید مثلا آدم بیغیرتی نیستم!»
این سخنان نشان میداد قضیه فراتر از یک قتل فجیع است و زنکُشی نشان از فهم وارونۀ مفاهیمی چون غیرت و تعصب در فرهنگ سنتی دارد و نشریهای در صفحۀ اول نوشت: «اگر در فیلمفارسیها مرد چاقو در دست میگیرد در دفاع از دختر و زن است نه آن که چاقو برداری و به نام ناموس به جان ناموس خودت بیفتی!»
چهرۀ خبرساز دیگر بهمن ماه هم یک جوان بود. مهرشاد البته دست خود را مثل سجاد به خون کسی نیالود بلکه به نام قرارگاه جهادی کاسبی میلیاردی راه انداخته بود!
تخصص اصلی این پسربچه که بیگواهینامه کل ایران را دور زده این بود: سوراخ دعا را پیدا کرده بود!
روزنامۀ فرهیختگان هم یک گزارش 14 هزار کلمهای دربارۀ این پسربچه با نام «مهرشاد سهیلی» منتشر کرد که در آن به خبرنگار این روزنامه گفته ظرف کمتر از دو سال با کار جهادی و فرهنگی 3 تا 6 میلیارد تومان درآمد داشته است. درآمد اصلی او هم از جایی بوده به عنوان « قرارگاه جهادی حصرت مهدی» و به عنوان فرمانده آن در چند جا به عنوان جوانترین فرمانده قرارگاه جهادی از او تجلیل و تکریم شده است!
صحبتهای او ساده اما تکاندهنده است مثلا در جایی میگوید: تازه به تهران آمده بوده و وقتی از کنار برج اداری همراه اول رد میشده تصمیم گرفته به مدیر عامل این مجموعه زنگ بزند و از او کمک بخواهد و ظرف چند ساعت توانسته قرار ملاقاتی بگیرد و حاصل آن نفع قرارگاه از پیامکهای مناسبتی همراه او بوده و بعد از هر مناسبت 200 میلیون تومان «به حسابش مینشسته است!
به خاطر خبر مهم نوروز 1401 که اتفاقات مشهد در حاشیۀ بازی ایران و لبنان و رسوایی بر سر ادعای اجازۀ ورود دختران و زنان به ورزشگاه و ممانعت با فلفل است خالی از لطف نیست در این باره هم گریزی به بهمن بزنیم چون در هفتمین روز ماه یازدهم سال هم باز این بحث درگرفت که زیر فشار فیفا و به خاطر قول و تعهدی که به نهادهای بین المللی فوتبال داده اند آیا به زنان اجازۀ میدهند یا نه و البته در آن روز تدبیرشان گاز فلفل یا بهانۀ کرونا نبود بلکه با چینش و گزینش از این مرحله عبور کردند.
در همین ماه مذاکرات احیای برجام در وین سرعت و شدت گرفت و بر قیمت دلار اثر گذاشت هر چند به توفیق نهایی نرسید.
مهمترین نکتهای که مذاکرهکنندگان و اصولگرایان رعایت میکردند البته این بود که نگویند برجام و از تعبیر«توافق خوب» استفاده میکردند.
کار به جایی رسید که وزیر خارجۀ ایران مذاکرۀ مستقیم را هم محتمل دانست و محمد مهاجری روزنامه نگار نوشت: «حالا دیگر نه رگی بیرون میزند، نه کسی کفن میپوشد، نه شعار "استخر فرح" شنیده میشود، نه صدای امام جمعهای درمیآید، نه از دیوار سفارتی بالا میروند و نه سرمقالۀ خشن مینویسند.»
اتفاق پرحاشیۀ دیگر اولین سفر سید ابراهیم رییسی به مسکو و نوع استقبال ولادیمیر پوتین از رییس جمهوری ایران بود. به گونهای که پشت میز بزرگ 5 متری نشسته بود و به استقبال نیامد و تنها لحظاتی برخاست و هر چند به حساب پروتکلهای سفت و سخت کرملین گذاشته شد اما بشار اسد رییس جمهوری روسیه و آنگلا مرکل صدر اعظم پیشین آلمان هم در شرایط کرونایی به مسکو رفته و با استقبال متفاوتی مواج شده بودند.
به گمان این قلم البته دلیل اصلی این بوده که پوتین آقای رییسی را طرف و همتای خود نمیدیده چرا که وقتی به ایران آمد نیز مستقیما به دیدار رهبری جمهوری اسلامی ایران رفت. با این حال به لحاظ پروتکلی و حقوقی رییس جمهوری ایران همتای سران کشورهای دیگر شناخته میشود کما این که در اجلاس سران سازمان ملل نیز رییس جمهوری ایران شرکت میکند و استوارنامۀ سفیران مأمور در ایران نیز تسلیم رییس جمهوری میشود حال آن که در بریتانیا نزد پادشاه/ملکه میروند.
اندک زمانی بعدتر که پوتین، رییس جمهوری فرانسه را هم پشت همان میز بزرگ نشاند در ایران گفته شد ببینید با امانوئل ماکرون هم مانند ابراهیم رییسی برخورد کرده است اما اتفاقا مشکل همین جا بود چون رابطۀ روسیه با فرانسه بر سر تهدید اوکراین که هنوز عملی هم نشده بود سر بود حال آن که ایران و روسیه روابط گرمی دارند.