اگر امرالله شاه ابراهیمی را میراثبان ساز تنبور ایران بدانیم، ادیب شاه ابراهیمی، میراثدار امروز و فرزند خلف نسل بیبدیل تنبورنوازان ایران است. شاه ابراهیمی جوان که حالا به گفته خودش ۲۲ سال است از مهد موسیقی به شهر موسیقی کوچ دلپذیری داشته، نوه استاد امرالله شاه ابراهیمی تنبورنواز و نخستین آموزگار تنبور است. از خاندانی که نسل به نسل در پاسداری این ساز کوشیدهاند. ادیب میگوید: جد ما در نظامیه بغداد تحصیل کرده بود و پس از رسیدن به درجه استادی، رئیس نظامیه بغداد شد و آنجا حکمت، ریاضی، فلسفه و موسیقی تدریس میکرد.
او با این توضیح اینکه موسیقی در قدیم آمیخته با حکمت و فلسفه بوده، ادامه میدهد: کردها به موسیقی توجه ویژهای داشته و دارند. حتی اگر از نظر اقتصادی در وضعیت مطلوبی نباشند، موسیقی و رزم را به فرزندانشان آموزش میدهند. من نیز از کودکی با پدربزرگم در یک خانه زندگی میکردیم و پدربزرگم مهمانان زیاد و بزم موسیقی داشت. من اغلب از آنها پذیرایی میکردم به همین دلیل او نظر بیشتری به من داشت. این بود که مادرم یک ساز برایم تهیه کرد تا از او موسیقی و تنبور را فرا بگیرم. از آنجایی که آموزش اصیل تنبور بر اساس مقامنوازی است، فراگیری تنبور در کرمانشاه به این صورت بود که علاقهمندان پس از فراگیری مقامها آن را در خانقاه اجرا میکردند و هر که صدای خوبی داشت، متون مذهبی را نیز در همراهی با ساز میخواند. در اصل تنبور به شکل سنتی، خانقاهی بوده ضمن اینکه فضای این ساز به گونهای است که اغلب آدمهایی که درونگرا و عرفانی هستند به آن تمایل پیدا میکنند.
به گفته شاه ابراهیمی، تنبور در ایران دو حوزه اصلی یکی در منطقه صحنه و دیگری گوران کردستان داشته است و اینها هر کدام استادهایی داشتهاند. او میگوید: تا قبل از دهه ۵۰ تنبور بنا به مقامها و کلامهایی که دارد، خانقاهی و تکنوازی مذهبی و آیینی بود. روزی پدر بزرگم که این موسیقی را از نسل قدیمیتر کرمانشاه فراگرفته بود، حال خوبی نداشت و نتوانسته بود در جمع ساز بزند، از دو نفر حضار خواسته بود که این کار را انجام دهد، اما آن دو هیچکدام موفق به نواختن تنبور نشدند. پس پدربزرگم اندیشید که با این حساب ممکن است دو نسل بعد از او دیگر کسی سراغ تنبور نرود. پس دورههای تنبور را برپا کرد و حتی به افرادی که در سنین بالا بودند نیز آموزش داد تا اینکه آرام آرام جوانانی مشتاق به یادگیری شدند. پس پدربزرگم نخستین گروه تنبورنوازی را شکل داد که آن گروه در دهه ۵۰ مقام اول در جشن هنر اصفهان را کسب کرد و در ادامه توسعه یافت. آن دوره اوج تنبور نوازی در صحنه کرمانشاه بوده و منطقه صحنه سهم پررنگی در حفظ تنبور ایفا کرده است، البته اگر شاهابراهیمی بزرگ این آموزش را آغاز نکرده بود، شاید تا صد سال بعد تنبور به شهرهای دیگر معرفی نمیشد و همچنان ناشناخته باقی میماند. این جریان با نسل بعدی که در دامان شاهابراهیمی تنبور را فراگرفتند، افقهای تازه زیر نظر اساتیدی چون پورناظری و عالینژاد توسعه یافت.
او درباره سیر تحول این ساز، توضیح میدهد: تنبور به شکل سنتی از یک قطعه چوب به صورت یک تکه ساخته میشد و ابعاد کوچکی با دو سیم داشت که با سیزده پرده بسته میشد. آن زمان تنبور را در منطقه گوران و صحنه میساختند و شخصی به نام خداوردی که ۱۸۰ سال پیش در یکی از روستاهای صحنه میزیست، ابداع جدیدی در این ساز انجام داد و تنبور پاشنهدار را خلق کرد که ترکیبی از ترکههای خم شده یک تکه چوب بود. این ساز فوقالعادهای بود، اما زیبایی ظاهری نداشت تا اینکه استاد نریمان آن را تکمیل کرد و به کمال رساند. نریمان و یحیی تارساز اصفهانی که هر دو ارمنی هم بودند در سازسازی بسیار قوی و متأثر از سازسازان ایتالیایی عمل میکردند.
به گفته شاهابراهیمی، استاد نورعلیالهی از دیگر اساتید قدیمی تنبور بود که سیم هنگام را به تنبور اضافه و تنبور دو سیم را سهسیم کرد که صدای مطلوبتری داشت. درویش امیرحیاتی، استاد درویش سعدی و سید لطفالله شاهابراهیمی همه از اساتید بزرگ مکتب قدیم تنبور بودند که بر حفظ مقامها بسیار تأکید داشتند.
آنطور که ادیب نقل میکند: وقتی نوازندهای، مقامی را مینوازد ارتباطی با حجم عظمی از انرژی گذشته برقرار میکند و این همان فضای خاص موسیقی تنبور است. به عنوان مثال قاعده مقام سحری این طور است که باید آن را در اول صبح نواخت، چراکه همچون موسیقی هندی لزوم توجه به زمان و مکان در این ساز بسیار اهمیت دارد تا تأثیر عمیق خود را برجا گذارد. اگر مقام سحری در تاریکی و روشنی دم صبح نواخته شود، انرژی فوقالعادهای خلق میکند، اما امروز کسانی که به این هنر وارد شدند به این اصول توجه کمی دارند و تنها تنبور را به دست میگیرند و چند آهنگ ساده مینوازند.
او ادامه میدهد: من تار و سه تار را هم نزد پدربزرگم فرا گرفتم و ساخت ساز را نیز آغاز کردم. استاد من در این زمینه فریدون سیمچی بود که واقعاً در حقم پدری کرد و همه داشتههایش را به من آموخت. دوره سربازی را در منطقه خراسان و تربت جام بودم که آنجا هم اساتید خوبی همچون استاد پورعطایی زندگی میکردند. پس هر فرصتی که دست میداد، خدمتشان میرفتم. آن اساتید قدیمی حال خوبی داشتند. آن غرور و منیتی که در نوازندههای امروز است در وجود آنان هرگز نبود و بسیار راحت و خاکی برخورد میکردند، چراکه موسیقی در وجودشان نهادینه شده بود. البته باید گفت آدمهای قدیم اینطور بودند که موسیقی جزو زندگی روزمرهشان محسوب میشد، درست برخلاف امروزیها که موسیقی را شیءواره نگاه میکنند، آنها موسیقی را در خودشان مییافتند.
و به زعم شاهابراهیمی این اصلیترین دلیلی است که ما امروز همچون گذشته نغمات خوبی نمیشنویم. ادیب شاه ابراهیمی سپس به شکل جدیتر به کار ساز سازی مشغول شده است. دراینباره میگوید: چون به یک کار قانع نبودم ساخت چند ساز را آغاز کردم. ضمن اینکه دانشگاه اصفهان هم قبول شدم پس از کرمانشاه به این شهر کوچ کردم. من موسیقی را در کرمانشاه که مهد موسیقی بود فراگرفتم، اما در اصفهان پرورش یافتم چراکه اصفهان بیش از هر شهری فرصت برای رشد مهیا بود.
ادیب طی این سالها سازهای مختلفی ابداع کرده، اما به گفته خودش کار سازسازی بیشتر جنبه امرار معاش برایش داشته و او در عوض تلاش کرده تا میراثی از تنبور که نسل به نسل به او رسیده را همچون پدربزرگش حفظ کند که توضیح میدهد: من با موسیقی حال خوبی دارم، اما اگر بهعنوان کار از آن استفاده کنم، دیگر این حس خوب ماندنی نیست، چراکه آن وقت میشود کار و پول. پس فکر کردم شاید بهتر است به هنرجویانم حتی بدون دریافت هزینه، تنبور اصیل را که با تکیه بر مقامنوازی است آموزش و اشاعه دهم و این حس خوب را برای خودم و دیگرانی که طالب یادگیری هستند، زنده نگه دارم.
او البته در این راه به آموختههای پیشین خود اکتفا نکرده و سعی داشته افقهای نو را هم کشف کند که دربارهاش بیان میکند: من به جز اینکه به شکل تجربی وارد کار سازسازی و موسیقی شدم همواره معتقد بودم اگر قرار است آدمی وارد کاری شود، باید این کار را به بهترین نحو انجام دهد. از این رو برای پیشبرد موسیقی خودم، کتابهایی ترجمه کردم و در سازسازی شاگرد یک استاد ایتالیایی که در سیسیل ایتالیا زندگی میکند، شدم. او با جان و دل به من آموزش میدهد. استادم نیز از جمله کسانی است که اعتقاد دارد باید دانشی که داریم را از خود بهیادگار بگذاریم.
آنطور که ادیب روایت میکند، سازسازی در ایتالیا خیلی پیشرفته است، چراکه آنها دیدشان به هنر شکل خاص و ملموس با زندگی دارد. پس توضیح میدهد: ما دو سبک سازسازی داریم؛ یکی ایتالیایی و دیگری فرانسوی. سبک فرانسوی خیلی ساده است و اغلب در ایران از این سبک پیروی میشود. ایتالیاییها اما نسبت به ساز بسیار عمیق و متعصب هستند و ساز فرانسوی را قبول ندارند. آنان فرمولهای خاصی در رنگ زدن و فرم ساز دارند.
به گفته این موسیقیدان، ساخت ساز از اصلی خاص تبعیت میکند: اینکه شما باید فواصل و جنس چوب را بشناسید و بعد با استفاده از متریال، مهارت و تجربه ساز خوبی بسازید. همین استاد ایتالیایی، تکنیکی از ساخت ویولن به من آموخت که آن را در تار نیز اجرا کردم که بسیار خوب جواب داد. تا پیش از این تصورم این بود که در کار سازسازی استادم، اما ساز من تنها وسعت صدا داشت و عمق نداشت که استاد ایتالیایی کمک کرد تا ساز من در عمق و وسعت به تعادل برسد.
سبک سازسازی ادیب شاه ابراهیمی تا مدتها شبیه استاد نریمان بوده است، اما با تغییراتی که در کار ایجاد کرده و برای نخستین بار سازهای بزرگتری نیز به نام تنبور رستم ساخته است. آنطور که خودش توضیح میدهد دلیل انتخاب نام رستم بر این ساز اشاره به داستان خان سوم رستم دارد که او با تنبور به این خان وارد شده بوده است. ادیب حالا اغلب برای ساخت ساز با شکلدهی به چوبهای اضافه تلاش میکند کاری تازه و حتی غیرمتعارف روی ساز انجام دهد تا صدای خاصی به وجود آورد که این یک ابداع محسوب میشود: او در اینباره میگوید: بیشتر این ابداعات برای کار خودم و اجراهای گروهی است، چراکه من به دنبال فضاهای خاصی هستم که از این فضا صدای خاصی خلق شود.
به گفته سرپرست گروه کابوک، تنبورنوازی از جمله هنرهایی است که امروز از اصل خود دور شده است. پس یادآور میشود: تنبور یک ساز محلی است و متعلق به کردها و از آنجایی که هماهنگی عجیبی بین جسم و روح برقرار میکند در خانقاه نواخته میشده و اگر این هماهنگی به حد بالایی برسد، آن حال خوب را به مخاطب و نوازنده منتقل خواهد کرد. اما ما باید این واقعیت را بپذیریم که در زمان و شرایط حاضر رسیدن به امر متعالی و قدسی با هنر امکانپذیر نیست، چراکه اغلب دنبالکنندگان موسیقی خواهان حال موقت هستند. از سویی گروهینوازهای تنبور نیز همه اصالت کار را حفظ نمیکنند. موسیقی با صوت سرو کار دارد، اما موسیقی امروز بیشتر جنبه نمایشی یافته و پیروان آن برای اینکه نقص نوازندگی را برطرف کنند، سبک رفتاری را به کار افزودند تا در ظاهر مدعی برتری و تفاوت شوند در حالی که در گروهی نوازی تنبور، صدا بسیار حائز اهمیت است و این پرسش مطرح است که آیا نغمهها درست اجرا میشود؟ و آیا گروه به قدری تمرین کرده که هماهنگ باشد و درست بنوازد؟ یا طبق روال موسیقی امروز قصد دارد تنها مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد؟ من و امثال من اما حداقل تلاشمان این است که مقامها از بین نرود. موسیقی یک منطقه تاثیر گرفته از آداب و رسوم، جغرافیا، حتی گویش، سبک زندگی و دیدگاه مردمانش است، پس در آموزش هم دنبال هنرجویی هستم که بتوانند این بار را حفظ کنند.
به روایت این نوازنده تنبور، کار موسیقی گرچه در کرمانشاه که مهد این ساز است ویژگیهایی دارد، اما ضعفها و محدودیتهایی هم است که دراینباره یادآور میشود: آنجا همه تنبور نوازند، البته پس از درگذشت امرالله شاهابراهیمی، درویش امیر و استاد عالینژاد خلاء بسیار شدیدی برای نوازندههای تنبور ایجاد شد. این بود که هر کسی قد علم کرد و شروع به پیشینهسازی کرد که باعث شد در آموزش و اجرا تحریفاتی به وجود آید. اما اصفهان برای من شهری بود که در آن امکان رشد را یافتم، چراکه توجه به هنر در ذات مردم این شهر وجود داشته و دارد، درست مانند کرمانشاه که موسیقی با روح مردمشان عجین است. من در کرمانشاه موسیقی را آموختم، اما اصفهان برای من فرصت تحصیل، شکلگیری تفکر و نوعی دیگر از مواجهه با هنر و موسیقی را فراهم کرد. حتی آدمهای این شهر بر من تأثیر گذاشتند. اینجا انجمنهایی گوناگون ادبی و هنری برپا بود که سالها هنرجوهایم را برای اجرا به آن میبردم و حس خوبی به من منتقل میکرد. از سویی شوق موسیقی در جوانان این شهر مثالزدنی بود. حتی مذهبیها در این دو دهه به کلاسهای من میآمدند و موسیقی را حتی به شکل محدود فرا میگرفتند. معتقدم در ذات آدمهای این شهر علاقه به پروراندن هنر وجود دارد و این بهترین زمینه است که با وجود تمام شرایط نامطلوب میتوان هنوز به آن امید داشت.
شیما خزدوز
انتهای پیام