به گزارش خبرگزاری فارس از خوزستان- حنان سالمی: راه میرفتند. آرام، ساده و به شوق سلام به امام رئوفی که درِ خانهاش آمده بودند. بچهها میدویدند. بزرگترها از ذوق زیارت میخندیدند و پیرترها تسبیح میگرداندند.
حرم، سراسر نجوای «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» شده بود. بازگرد. بازگرد. بازگرد شیخ. به سوی پروردگار بازگرد در حالی که هم تو از او خوشنودی و هم او از تو خشنود است. چشمهای شیخ از این بشارت رو به گنبد طلا درخشید. و آه از نفسهای شیطان رانده شده که تاب توبهی آدم را نیاورد و ناگهان خودش را توی حرم بالا کشید.
مردم عقب کشیدند. نفسها تندتر شد. آنقدر تند که شوم، دور سه روحانی پیچید و آنها را به خون پیچیده به کام کشید. افتادند روی زمین. توی خانهی مولا. زیر نگاه آسمان. و کسی چه میداند در آن آخرین استغاثه چند بار با لبهای تشنه «یا حسین» گفتند.
مگر جز آنست که امیرمومنان (ع) گفت «محبوبترین راه به سوی خدا، قطرهی خونیست که در راهش ریخته شود»؟ پس این حرم و این قطرههای سرخ خون؛ بدنهای ما به مرگِ در بستر عادت نکردهاند و ما در شهادت است که زندهتر میشویم.
جرم؟ از جرمشان میپرسید؟ لباسشان عطر پیامبر (ص) میداد. عطر علی (ع). عطر عطوفت. عطر انسانیت. عطر شبانه توی کوچههای محرومیت چرخیدن تا لبخند را روی لبهای لرزانِ از فقر نشاندن.
براستی که در این شهادت سرّی است پر معنا. یک عمر خطبهی زینب (س) میخواند و برای شهید کربلا بر سینه میکوبید و ساده میمُرد؟ توی بستر؟ نه این مرگ سزاوار مردان خدا نیست. باید با روحی خونآلود، مظلومانه از بدن عروج میکرد و «شهید» به دیدار خدا میشتافت تا پس از او، زینبها اینگونه در گوش تاریخ، جاودانه خطبه بخوانند که: «فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ الله لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا وَ لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَا» که این راه تا ابد از سرخی خون مردانی از جنس خدا سبز خواهد ماند و تمام زمینها کربلا و تمام روزها، عاشورا خواهد بود.
انتهای پیام/م