بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند، تیرهبختتر از آن ملتی که علاقهمند به دانستن تاریخ خود نباشد، شوربختتر از همه ملتی است که تاریخ خود را به ریشخند گیرد؛ پس تاریخ، چراغی برای راه آینده است که توجه و شناخت آن میتواند بسیاری از مسائل پیشروی این سرزمین کهن را حل کند یا اینکه بتوانیم با آنها به گونهای مناسب برخورد کنیم. پس نگاه به تاریخ و تمدن ایرانزمین باید در اولویت قرار بگیرد.
«مقصودعلی صادقی» عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس در گفتوگو با پژوهشگر ایرنا در خصوص نگاه به تاریخ تمدن و فرهنگ ایران میگوید: تاریخ ایران به لحاظ گستره، زمان، جغرافیا و ... تقسیمات و فراز و فرودهای مختلفی دارد اما موضوعی که در دوره اخیر رواج یافته، این است که تاریخ و تمدن ایران را در چارچوبهای مختلفی تعریف میکنند. گاهی از ایران سیاسی صحبت میشود؛ یعنی آن جایی که دولت ایرانی حکومت میکند. ایران سیاسی در دورههای مختلف گاه گسترده و زمانی کوچک میشود. برای نمونه در دوره هخامنشیان مرزهای ایران به یونان، مصر و...گسترش مییابد و در دورههایی مثل «طاهریان»، «صفاریان» و ... ایران سیاسی آنقدر کوچک میشد که به بعضی از ایالتهای محدود بود. به همین دلیل برای اینکه این ایران سیاسی مخاطب را دچار کجفهمی نکند به ایران تاریخی و ایران فرهنگی توجه میشود.
ایرانشهر همان ایران تاریخی است
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، ایران تاریخی را مجموعه این کوچک و بزرگ شدن مرزهای ایران سیاسی که در طول تاریخ اتفاق افتاده است، میداند و عنوان میکند: ما اگر میانگینی از ایران در وسیعترین شرایط با ایران در کوچکترین شرایط در نظر بگیریم آن را ایران تاریخی میگویند. پس این ایران تاریخی به تدریج شکل گرفته و در جایی تثبیت شده است و ما امروز به آن ایران تاریخی میگوییم. چنان که گذشتگان ما نیز آن را، افزون بر ایران، «ایرانزمین»، «ایرانشهر» و شکل دیگر همین ترکیب، «شهرِ ایران» نیز مینامیدند. با این که هخامنشیان را باید بنیانگذاران چنین قلمروی بدانیم، اما تثبیت مرزهای واقعی ایرانزمین در روزگار اشکانی و ساسانی اتفاق افتاد.
دورههای تاریخی شکلگیری ایران
صادقی در خصوص دورههای تاریخی شکلگیری ایران اظهار میدارد: از دوره «هخامنشیان» ما شاهد انتقال قدرت از بخش ماد به پارس ایران بودیم و پارس به گونهای به کلیت قلمرو ایران و حتی قلمرو بیرون ایران بسط و گسترش یافت و در این دوره ایران در حال شکل گرفتن است. البته نمیخواهیم ایرانیت را انکار کنیم بلکه در دوره هخامنشیان و مادها گام بزرگی برای شکلگیری ایران برداشته شده است چراکه پیش از آن، حکومتها محلی و ملوکالطوایفی بودند و نخستین بار در دوره هخامنشیان یک حکومت فراگیر با دین، زبان و فرهنگ مشخص شکل گرفت. به همین دلیل هم فارغ از افراط و تفریطها شخصیتهایی مانند «کوروش و داریوش» در تاریخ ایران کلیدی به حساب میآیند.
استاد گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس در ادامه میافزاید: کوروش که بنیانگذار اصلی هخامنشیان است به نوعی بنیانگذار ایران تاریخی هم محسوب میشود و افراد و حکومتهای بعدی بر همان چارچوبی که کوروش بنا گذاشت، حکومت کردند. پس هخامنشیان به نوعی بنیانگذاران ایران زمین هستند. حتی ساسانیان وقتی میخواهند به گذشته ارجاع دهند، خود را به هخامنشیان منسوب میکنند. زیرا آنها را مهمترین سلسله حکومتگر پیش از خود بر ایرانزمین میدانند. اما باید در نظر داشت که قلمرو ایران زمین در زمان هخامنشیان در حالتی اولیه و تثبیت نشده بود.
اصولا هخامنشیان را امروز در مباحث جهانیسازی و جهانیشدن، بنیانگذاران جهانیسازی میدانند. گرچه آنان به اداره قلمروهایی بزرگتر از ایران زمین چشم داشتند و از این رو تا اروپا و شمال آفریقا نیز سامان فرمانروایی خود را گستراندند. از این رو قلمرو آنان چیزی فراتر از ایران زمینِ بعدی بود. اما قلب این قلمرو همان ایران زمین است که در عصر اشکانی و ساسانی تثبیت شد و جالب این که بیگانگانی چون اروپاییان و عربها، این قلمرو را با نام قبیله و ایالت خاستگاه هخامنشیان، پارس با نامهایی همچون «پِرس، پرسیا، پرشیا، فُرس و فارس» نامگذاری کردند. در حالی که این، نام یک قبیله ایرانی و سپس یک ایالت در جنوب ایران بود و ایرانیان، کشور خود را ایران مینامیدند. البته این تفاوت در نامگذاری یک کشور در زبانهای مختلف طبیعی است و اختصاص به ایران ندارد.
امروزه هم در جهان کشورهایی فراوان داریم که باشندگانش آن را به نامی میخوانند و بیگانگان به نام یا نامهای دیگر. به عنوان مثال ایرانیها لهستان را به این نام میخوانند اما انگلیسیها آن را پولند(Poland) و خود لهستانیها پولسکا(Polska) میگویند یا یونان در زبان فارسی به گویش اروپاییها گریس(Greece) و خود یونانیها هلاس(Hellas) مینامند. از این نمونهها به فراوانی میتوان مثال زد که در این مجال نمیگنجد.
این چندگانگی نامگذاریها در حقیقت اشکالی هم ندارد و نوعی رنگارنگی در میراث تاریخی بشر است. اما درست یا نادرست، در عصر رضاخان تصمیم گرفته شد که به این چندگانگی نام ایران پایان داده شود و از این رو دولت ایران از همه کشورهای جهان خواست تا نامهایی مانند پرسیا، فارس و غیره را با نامی که خود ایرانیان در طول هزارهها و تا روزگار معاصر به طور مستمر برای سرزمین خود به کار میبردند، یعنی ایران، جایگزین کنند. بنابراین این موضوع، احیای نام یا نامگذاری جدید نبود، بلکه تسری کاربرد داخلی نام ایران به سطح جهانی بود.
واژه ایران پیش از هخامنشیان وجود دارد
صادقی نام ایران را دارای قدمتی حتی پیشتر از روزگار نخستین حکومتهای ایران باستان میداند. چه در اوستا که پیشینهای کهنتر از عصر هخامنشی دارد و همچنین دیگر متون مذهبی به خصوص زرتشتی، به شکل «ایران ویج» وجود دارد. البته ایران ویج گویا به طور دقیق همه گستره ایران زمین بعدی نبوده است و دیدگاههای مختلفی در مورد آن وجود دارد. عدهای آن را «خوارزم» میدانند و شماری دیگر آن را در نواحی ایرانی فرارود یا به اصطلاح امروزی آسیای میانه، یعنی مسکن اولیه ایرانیان میشمارند. به هر صورت ایرانیان وطنی به نام ایران دارند که از زمان اشکانیان و ساسانیان تا قاجاریه که آخرین حکومت سنتی ایران است، سرزمین خودشان را ایران، ایرانزمین و ایرانشهر میدانستند که همان ایران تاریخی است. پس ایران تاریخی آن چیزی است که فرمانروایی ایرانیان بر آن جاری بود و مردمان ایرانی در آنجاها سکونت داشتهاند.
صادقی: ایرانیان وطنی به نام ایران دارند که از زمان اشکانیان و ساسانیان تا قاجاریه که آخرین حکومت سنتی ایران است که سرزمین خودشان را ایران، ایرانزمین و ایرانشهر میدانستند که همان ایران تاریخی است.البته مردمان ایرانی شامل همه افرادی میشود که در این قلمرو حضور داشتهاند و به نوعی ایرانی هستند. اگرچه ممکن بود بسیاری از اینها حتی ریشه پیش از آریایی داشته یا بسیار پس از آریاییها به این قلمرو آمده باشند. ایران ترکیبی از مجموعه این مردمان بوده و همچنان خواهد ماند. مرزهای تاریخی ایران از غرب رودخانه فرات، از شرق رودخانه سند، از شمال شرق رود سیردریا یا سیحون (آمودریا یا جیحون)، در شمال دریای مازندران، در شمال غرب کوههای قفقاز و درجنوب خلیج فارس و دریای عمان بوده است.
نمیتوان یک تعریف نژادی از تاریخ ایران به دست داد
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس تاریخ ایران را انباشتی از همه کوششها و تجربههایی میداند که مردمان ساکن این سرزمین انجام دادند و در این باره میگوید: بسیاری از اقوامی که یا به صورت بومی پیش از آریاییها در ایران بودند یا بعد از آن وارد ایران شدند، به نوعی هم تاثیر گذاشتند و هم تاثیر پذیرفتند اما در قلمرو ایرانزمین مستحیل شدند.
وی در این ارتباط یادآور میشود: یکی از اینها مردمان بومی ایرانزمین بودند که در این قلمرو زندگی میکردند. آنها تا اندازهای در فرهنگ و تمدن آریاییهایی که وارد ایران شدند تاثیر گذاشتند اما تاثیر هم پذیرفتند و سرانجام مستحیل شدند. پس اگر بخواهیم مردمان بومی قبل از آریاییها را نادیده بگیریم در واقع پارهای مهم از تاریخ خودمان را نادیده میگیریم. در کنار اینها باید همواره به این نکته هم توجه داشت که شکلدهندگان اصلی ایران تاریخی مردمان آریایی بودند و همینها بودند که نام خود را بر این سرزمین گذاشتند. اینها بزرگترین گروههای مهاجر به این سرزمین بودند و شاکله اصلی کشور و ملت را تشکیل دادند. به همین دلیل نباید هیچ یک از این ۲ بخش وجودی ایران را نادیده گرفت یا انکار کرد.
صادقی در ادامه میافزاید: نمیتوان یک تعریف نژادی یگانه از تاریخ ایران به دست داد. هخامنشیان و مادها به طور حتم و آنگونه که تاریخ نشان میدهد از «عیلامیها»، «اورارتوییها» و ... تاثیر پذیرفتهاند و تمدن خود را با تاثیرپذیری از آنها پایهگذاری کردهاند و این تاثیر هم بخشی از هویت ما است که باید مورد مطالعه قرار بگیرد و میبایست همه ریشههای موجود در تمدنهای قبلی که به دوره ماد و هخامنشی منتقل و ماندگار شد، در تاریخ ردیابی شود. این کار باعث میشود تا مقداری از افراط و تفریطهای امروزی کمتر شود و آریاییگرایی مفرطی که در برخی از گروهها و افراد وجود دارد، کمتر شود.
کشور ما دارای ملتی است که هم قبل از آریاییها در اینجا بودند و هم بعد از آریاییها در آن ساکن بودند و همچنین بعد از استقرار آنها در ایران، مردمان و اقوام دیگری به ایران مهاجرت کردهاند و در این سرزمین تاثیر گذاشتهاند و نباید آنها را در پژوهشهای تاریخی نادیده گرفت. چراکه اگر این اقوام به جنگ یا مسالمت وارد ایران شدند، در کنار آریاییان در شکلگیری فرهنگ و تمدن ایرانی موثر بودند. حتی یونانیها را که در زمان حمله اسکندر و با هجوم وارد ایران شدند، نباید نادیده گرفت.
ما در دورهای تاثیرگذاری فرهنگ یونانی را بر فرهنگ ایرانی داریم که قابل انکار نیست. این تأثیر اگرچه کم رنگ شده و چندان دیده نمیشود اما به طور حتم در جای خودش تاثیرگذار بوده است. زیرا چند سده بخشی از ایرانیان با یونانیمآبی روبرو بودهاند و حکومت تا اواسط دوره «اشکانی» خودش را «یوناندوست» مینامید. طبیعی است که این اثر گذاشته و این را نمیتوان انکار کرد. پس ما باید در ایران تاریخی به این نکته توجه کنیم که اقوام مختلف آمدهاند و یک فرهنگ ساختهاند که همان فرهنگ ایرانی است که وجه مشترک آن ایرانی بودن، است؛ یعنی در سرزمین ایران و میان مردمان ایرانی ساخته شده است اگرچه از جاهای مختلف تاثیر پذیرفته و مردمان مختلفی هم وارد این سرزمین شده باشند.
صادقی: نمیتوان یک تعریف نژادی یگانه از تاریخ ایران به دست داد. هخامنشیان و مادها به طور حتم و آنگونه که تاریخ نشان میدهد از «عیلامیها»، «اورارتوییها» و ... تاثیر پذیرفتهاند و تمدن خود را با تاثیرپذیری از آنها پایهگذاری کردهاند و این تاثیر هم بخشی از هویت ما است که باید مورد مطالعه قرار بگیرد.اعراب مسلمان هم به عنوان یکی دیگر از اقوام وارد ایران شدند و ما از آنها تاثیر پذیرفتیم. یک وجه آن تاثیر پذیرفتن از مردمانی به نام عرب بود و یک وجه آن هم تاثیر پذیرفتن از دین اسلام بود که بسیار مهمتر از تاثیر از عرب است. پس نمیتوان این ۲ را یکی دانست و اسلام را مساوی عرب و عرب را مساوی اسلام تلقی کنیم و ما نباید در این دام بیافتیم. ما هم از عرب و هم از اسلام تاثیر پذیرفتهایم.
ترکان در ایران تاریخی، حکومتهایی بر مبنای ارزشهای ایرانی تشکیل دادند
استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس در خصوص دیگر اقوامی که به ایران وارد شدند و تاثیر و تاثرهای آنها اظهار میدارد: بعد از اعراب، ترکان وارد ایران شدند. آنان در این سرزمین خودشان را ایرانی به حساب میآوردند و در کنار ایرانیان هستند و خودشان را وابسته به جهان ترکستان تلقی نمیکنند. به همین دلیل هم میبایست ترکان را در این مجموعه به حساب آورد نه اینکه آنها را در برابر ایرانیان بدانیم. آنها حکومتهایی بر مبنای ارزشهای ایرانی تشکیل میدهند و عموم کارکردها و رفتارهای آنها به سرعت کارکردها و رفتارهای ایرانی میشود. شاهد این امر اینکه بزرگترین نظریهپرداز حکومت ایرانی «خواجه نظامالملک طوسی» است که در حاکمیت خاندان ترک سلجوقی چنین نظریهای را ساخته و پرداخته کرد.
صادقی ادامه میدهد: البته وقتی گفته میشود حکومت ترکان بدین معنی نیست که همه ساختار ترک است بلکه به این مفهوم است که خاندان سلطنتی ترک بود. وگرنه بسیاری از عناصر دیگر همچون دیوانسالاران و اهل فرهنگ و هنر ایرانی هستند. افزون بر آن ساختار حکومت بیشتر ایرانی است. بنابراین نوعی آمیختگی به وجود میآید که غلبه با فرهنگ و تمدن ایرانی است.
ترکان به عنوان بزرگترین گسترشدهندگان زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در جهان شناخته میشوند
مدیر گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس معتقد است که حکومتهای ترک از «قراخانیان» تا «قاجارها» هیچگاه در ایران سر ستیز با فرهنگ ایرانی نداشتهاند و در این باره میگوید: آنها سازوکارهای این فرهنگ را در سیاست و فرهنگ و تمدن پذیرفتهاند. البته تاثیر و تاثر هم وجود داشته و آنها هم تاثیر پذیرفتهاند و هم تاثیرگذار بودهاند. برای نمونه شیوههای کوچنشینی و ارزشهای آن در ایران و در دورههایی در ساختار حکومت هم گسترش پیدا کرد. البته این تاثیر آنچنان عمده نبود. اما فرهنگ ایرانی برای آنها ارزش داشت که علت آن جذابیت و درخشش فرهنگ ایرانی بود و همچنین آنان میخواستند بر ایران زمین حکومت کنند، پس چارهای جز پذیرش فرهنگ آن را نداشتند. به همین دلیل هم آنها به عنوان بزرگترین گسترشدهندگان زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در جهان شناخته میشوند. «سلاجقه روم» و بعد هم «عثمانیها» در قسمت غرب، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را در «آناتولی» و حتی تا «اروپای شرقی» گسترش دادند. اینها حکومتهای ترک بیرون از ایران بودند، که در گذر از ایران به آناتولی، فرهنگ ایرانی را پذیرفته بودند و زبان فارسی برای آنها زبان فرهنگ و تشکیلات دیوانی بود.
در بخش شرقی نیز حکومتهای ترکی بودند که زبان فارسی را تا «هندوستان» گسترش دادند. درست است که ایرانیان هم همراه آنها بودند اما قدرت حاکم در دست خاندانهای ترک بود. بنابراین ترکان با فرهنگ ایرانی همزیستی یافتند و سعی نداشتند که فرهنگ خود را غالب کنند. به همین دلیل بود که توانستند حدود ۹۰۰ سال بر ایران حکومت کنند. اگر جز این بود، روند تاریخ ایران به طور حتم به گونهای دیگر رقم میخورد.