روزنامه ایران - نداسیجانی: «پیشاز اینکه موسیقی بخوانم سینما در زندگی من جریان داشت و جزیی از زندگی بود که در درون اندیشه همه ما تزریق میشد.» صاحب این سخن حسین علیزاده است، نوازنده و آهنگساز نام آشنا و توانمند موسیقی ایران. کارنامه پربار او در بیش از 50 سال فعالیت در این عرصه، نام حسین علیزاده را در دنیای موسیقی به ثبت رسانده است.
علاقه حسین علیزاده به سینما به دوران کودکی او بر میگردد و این موضوع سبب میشود دورههای آکادمی را هم بگذراند و البته درکنار آن دیدن فیلم بخشی از زندگی اوست که آرام آرام این استعداد را در درون او متبلور میکند.«دلشدگان»، «گبه»،«زشت و زیبا»، «زمانی برای مستی اسبها»، «آواز گنجشکها»، «ملکه» و... از آثار موسیقی فیلمهای اوست که هرکدام بیانگر نغمههای زیبای موسیقی ایرانی و موسیقی بومی ایران است که توانسته در کنار برگزیدههای جشنوارههای سینمایی، بهعنوان بهترین موسیقی فیلم انتخاب شود.
به انگیزه تولد او که یکم شهریور ماه است میزگردی با حضور آقایان محمدعلی نجفی، فیلمنامهنویس و کارگردان و فردین خلعتبری موسیقیدان و آهنگساز برگزار کردیم که به بررسی آثار موسیقی فیلم حسین علیزاده پرداخته شده است و درادامه میخوانید:
ساخت موسیقی فیلم ازآثارشاخص و بارز حسین علیزاده است و طی سالها فعالیت در این زمینه، کارهای بسیارارزشمند و ماندگاری را آهنگسازی کرده که هر کدام رنگ و طعمی متفاوت دارند.ارزیابی و دیدگاه شما از جهان بینی حسین علیزاده در موسیقی فیلم چیست؟
محمدعلی نجفی: ابتدا بهتراست ازآشنایی خود با استاد حسین علیزاده بگویم. به یاد دارم اوایل سال 60 بود آن زمان پیش تولید سریال«سربداران» بهطورجدی آغاز شد وآقای علی ژکان دستیارمن دراین سریال بود- که البته امروز یکی ازکارگردانان مطرح سینمای ایران است- و از طریق خواهرش که موزیسین بود با آقای علیزاده آشنایی وارتباط داشتند. پیشنهاد من برای ساخت موسیقی فیلم «سربداران» آقای مرتضی حنانه بود والبته صحبتهایی هم دراین زمینه انجام گرفت اما احساس کردم دیدگاه و سلیقهمان کمی متفاوت است بنابراین به پیشنهاد آقای ژکان، تصمیم برآن شد با آقای علیزاده صحبت کنم و وعده این دیدار انجام گرفت.
ساخت موسیقی این سریال برایم بسیار اهمیت داشت و زمانی که موضوع تاریخی این کاررا با آقای علیزاده مطرح کردم پاسخ داد کارمن نیست و به پیشنهاد او قرارشد با استاد فرهاد فخرالدینی صحبت کنم. این برخورد آقای علیزاده را هیچگاه فراموش نمیکنم و از خاطرم پاک نمیشود چرا که تأثیر بسیار مثبت و عجیبی در من ایجاد کرد... بعد این صحبتها ازآقای فخرالدینی وقت دیدار گرفت تا در اینباره صحبت کنیم و این موضوع سرآغاز آشنایی من با آقای علیزاده بود...
اوایل دهه 70 همسرم بهعنوان مدیرهنرستان موسیقی دختران انتخاب شد وآقای علیزاده درآن هنرستان تدریس میکرد و البته همزمان مدیریت هنرستان موسیقی پسران را هم برعهده داشت. این ارتباط موجب دوستی و آشنایی بیشترما شد و رفت و آمدهای خانوادگی شکل گرفت تا آنکه سال 77 فیلم «عشق طاهر» را ساختم و ازآقای علیزاده خواهش کردم موسیقی این فیلم را برعهده بگیرد.
ناگفته نماند قبلتر با نحوه خلاقیت آثارموسیقایی آقای علیزاده آشنایی داشتم و البته جای خرسندی و سعادت است که طی سالها فعالیت توانستهام با موزیسینهای بزرگ افتخار همکاری داشته باشم از جمله آقای فرهاد فخرالدینی که ازاین همکاری بسیار لذت بردم چرا که این آهنگسازان بزرگ علاوه بر دریافت درک بسیار بالا در تبادل نظر و همکاری، تأثیربسیارشگرفی در من ایجاد کردند.
بهعنوان مثال در«عشق طاهر» هدفم این بود موسیقی، یک اغتشاش را به تصویر بکشد چرا که موضوع فیلم درباره لمپنیزم بود و احساس من به تصویرکشیدن این موضوع و هشدار به مردم که مواظب لمپنها باشید تا درجامعه قدعلم نکنند و سرانجام گفتوگو با آقای علیزاده انعکاس خوب موسیقی این فیلم بود و این ارتباط بیشتر و بیشتر شد تا دهه 80 و همچنان رفت و آمدها ادامه داشت. البته درحال حاضر مدتی است که ازایشان بیخبرم و از طریق رسانهها پیگیرکارهایشان هستم.
ساخت موسیقی «عشق طاهر» بواسطه آشنایی با آقای علیزاده بود یا شناخت قبلی که ازکارهایشان داشتید؟
نجفی: صادقانه باید بگویم تقریباً هردو موضوع زمینه این همکاری شد. به یاد دارم اکران فیلم «لیلی با من است» بود و من جزو مشاوران این کار بودم، به آقای علیزاده پیشنهاد کردم این فیلم را با هم ببینیم- البته این فیلم قبل از«عشق طاهر» ساخته شد- دراین رفت و آمدها دیالوگهایی بین ما رد و بدل گردید که تفکر و اندیشههایمان را نزدیک ترکرد.
البته ناگفته نماند پیشتر با موسیقی فیلم «دلشدگان» مرحوم علی حاتمی آشنایی داشتم و بسیارتحت تأثیراین کار قرارگرفتم. موسیقی زیبا با صدای آقای شجریان که بهنظر من یک ایده بکر بود اما با تمام این تفاسیراز دیدگاه من مجموعه کارهای کم نظیر آقای علیزاده در فیلم «گبه» خلاصه میشود. «گبه» دومشخصه بزرگ دارد نخست موسیقی آقای حسین علیزاده ودوم تصویربرداری آقای محمود کلاری و همه این عوامل مقدمهای برهمکاری من با آقای علیزاده بود.
از دیدگاه من موسیقی «عشق طاهر» متفاوت با دیگرکارهای آقای علیزاده درهمکاری با علی حاتمی و مخملباف است. البته این تجربه را در همکاری با آقای فخرالدینی هم داشتهام بهعنوان مثال فیلم «گزارش یک قتل» یا «پرستار شب» کاری بسیار متفاوت با فضاسازی «سربداران» و«بوعلی سینا» است وجهان دیگری را مطرح میکند.
فردین خلعتبری: اساساً استاد حسین علیزاده بهدنبال تاریخ گفتن ازخود نبوده و نیست و خود را با آثارش بیان میکند و آن تاریخ ایجاد میشود. زمانی که «عشق طاهر» آقای نجفی ساخته شد آقای علیزاده به موسیقی دراماتیک روی آورده بود و کمک به این جریان بود و پیش از صحبت شما دونفر(علیزاده و نجفی) درباره ساخت موسیقی «سربداران» آقای علیزاده تجربه درخشانی در تئاتر بهدست آورده بود و در یک بازه زمانی با استاد بهرام بیضایی همکاری داشت. آن زمان موسیقیهای صحنهای با نگرش دراماتیک اجرا میشد. جالب است گفتید گرایش قبلی شما درساخت موسیقی «سربداران»آقای حنانه است چرا که او هم درزمینه موسیقی ارکسترال فعالیت داشته وکارهای او این قابلیت هنری را دارد که در کنار فیلمهای درام بنشیند.
اما سؤال من از شما این است درتجربه کاری آقای علیزاده با آقای فخرالدینی به چه نسبتی رسیدید؟ درواقع اگر کار «سربداران» را آقای علیزاده انجام میداد به نظر شما چه نوع موسیقی ساخته میشد؟
نجفی: یکی ازآثارماندگارآقای علیزاده «نینوا» است و میتوان گفت فضای موسیقایی«نینوا» نسبت نزدیکی با «سربداران» دارد اما اینکه خود ایشان آقای فخرالدینی را معرفی میکند نمیدانم نام آن را باید عرفان نهاد یا معرفت! دراینجا نگاه مادی وجود ندارد و یک نوع اندیشه مرید و مرادی است و این موضوع درمن بسیاراثرگذاراست. ازدیدگاه من استاد فخرالدینی با ساخت «سربداران» موسیقی را نهادینه کرد و دیگرنمی توانیم به موسیقی «سربداران» بگوییم آهنگهای انقلابی بلکه این کاربه نظر من بسیار بسیار ارزشمند است.
خلعتبری: سابقه آشنایی من با استاد علیزاده بیشترازآقای نجفی است البته نه به لحاظ سن و سال؛ به خاطر تأثیری که ازحسین علیزاده گرفتهام. زمانی که نوجوان بودم کارهایشان را درجشن هنرشیراز، جریان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و ماجرایی که بعدها به «چاووش» منتهی شد دنبال میکردم؛ آن زمان فعالیتم در زمینه موسیقی پاپ بود اما با شنیدن آن نوع موسیقی متوجه شدم در موسیقی چیزی دیگری هم اتفاق افتاده و گویا حسین علیزاده قراراست درهر زمان جریان جدیدی را به آدمها یادآوری کند ودراین سالها بسیار تحت تأثیرنگاه و آثارشان قرار گرفتم.
زمانی که اولین کار دراماتیک با سازهای ایرانی را انجام دادم متوجه شدم آقای علیزاده در مجله فیلم، نامی از من بردهاند و این کارشان بیانگر آن است علیزاده نه تنهااحترام به بزرگتر و استادش آقای فخرالدینی را فراموش نمیکند بلکه به شاگردانش هم توجه دارد. البته من هیچ وقت محصل مستقیم آقای علیزاده نبودهام ولی شاگرد بالفعل و بالقوه ایشان بوده و هستم.
نجفی: دخترم سارا فارغالتحصیل رشته آهنگسازی است و در مقوله تار و آهنگسازی شاگرد مستقیم آقای علیزاده بوده. البته به طور مشخص با سه استاد فرهاد فخرالدینی، کامبیز روشن روان و حسین علیزاده کار کرده اما از آقای علیزاده تأثیر بسیاری گرفته و یکی از مشوقان سارا و دوستانش برای ادامه تحصیل در رشته آهنگسازی بوده است. درواقع تأثیر مستقیم استاد علیزاده بر هنرجویانش را دیده ام.
صادقانه بگویم شرایط امروز به گونهای است که احترام شاگرد و استادی کم رنگ شده این درحالی است که در رشته موسیقی شما همیشه شاگرد هستید و مرید؛ مانند آقای علیزاده که همچنان با احترام و عزت از استاد خود علی اکبرخان شهنازی یاد میکند. من نیز به اساتید خود احترام میگذارم و این رابطه مرید و مرادی در تمامی رشتههای هنری دیده میشود.
خلعتبری: آقای علیزاده احترام قلبی بسیاری هم به استاد هوشنگ ظریف دارند و آنچنان متعصب از استاد خود سخن می گوید که کاملاً قابل احساس بود.
نجفی: اگرآقای علیزاده با متانت و ادب از استاد خود سخن میگوید نشانه بزرگواری اوست در حالی که در رشته موسیقی حتی به ابداع ساز رسیده و امثال او در طول تاریخ موسیقی ایران بسیار است. بطور مثال مانند حافظ در کشور ما کم نیستند اما حافظ شیرازی یک نفر است و قرنها بعد هنرمند برجستهای چون عباس کیارستمی با توانایی بسیار بر روی اشعار سعدی و حافظ آثار زیبایی خلق میکند و این اتفاق ساده ای نیست. صادقانه بگویم اخلاق و منش آقای علیزاده و تأثیری که از رفتارشان گرفتم موجب شد حس و ارتباط عاطفی و قلبی خاص به او داشته باشم.
از دیدگاه شما جنس موسیقی آثار مستقل حسین علیزاده با موسیقی فیلمهایی که ساخته است چه قرابت یا تفاوتی دارد؟
خلعتبری: به باورمن هنرمند هیچ گاه غیرمستقل نبوده و نیست حتی در سینما. صحبت و تأکیدی که همیشه با دوستان کارگردان مطرح کردم این است تا زمانی که موسیقی روی فیلم قرار نگیرد و میکس نشود آن فیلم تمام نشده و آماده نمایش نیست و هرگاه با برخی دیگر از دوستان کارگردان که احساس صمیمیت بیشتری داریم صحبت از ساخت موسیقی فیلم است میگویم این فیلمی که ساخته شده تنها فیلم تو نیست فیلم من هم هست و نسبت به آن مسئول هستم. یعنی هنر موقعیت تکثیر سلولی پیدا میکند.
مانند «نینوا» که در این اثر میبینید موتیفها، جملهها و تمها چگونه از همدیگر متولد میشوند، این کار برخاسته از ردیف موسیقی ایرانی است و از دیدگاه من ردیف را از انواع موسیقی مجزا میکند ورشد سلولی موتیف است که در دل خود منتزع میشود مانند هنر معماری و اگر آهنگسازی این دیدگاه را نمیپسندد به این دلیل است که نتوانسته هسته اصلی موسیقی را بارور کند.
آهنگسازانی هستند که ملودیهای مشابهشان را به فیلم تزریق میکنند؛ آهنگهای زیبایی که میتوانند پیشتر وجود داشته باشند و خیلی هم متأثر از فضای دراماتیک فیلم نباشند اما حضور احساسی در فیلم پیدا کنند. احساساتی عمدتاً سطحی که اغلب نشان از سطحی بودن فیلم دارد.
در مقابل، فیلمهایی که عمیقترند نیاز به موسیقی عمیقتر دارند و همراهی مخاطب از جنس عقل و عاطفه توأمان میشود در اینجا موزیسین باید اثری خلق کند که هم تازه باشد و هم نتیجه تأثیر فلسفی - حسی از فیلم دیده شود. این توانایی درک نه فقط حسی، نیاز به مقدمهای دارد که از جنس موسیقی عامیانه نیست. البته مهم این است که باز آنچه میشنویم لطیف، آشنای روح و زیبا باشد. مثل موسیقی فیلم «گبه» مخملباف. در«گبه» کارگردان میتوانست از موسیقیهای آماده و مستند عشایر استفاده کند ولی نگاه گاهی سوررئالیستی فیلم چیز جدیدی را میطلبید که مرتبط با سنت و در ضمن نوشدن است.
حسین علیزاده به دلیل اینکه تمرکز اصلیاش روی آهنگسازی غیر فیلم بوده، در سینما گزینشهای خوبی داشته است و فیلمسازانی که سراغ او رفتهاند، چیزی در موسیقی او یافتهاند که ما به ازای فکرشان بوده است و موسیقی زمانهشان را در او یافتهاند.
موسیقی زمانه در این دوره کم است. موسیقی زمانه باید هم نو باشد و هم با گذشته و حال مرتبط. من فعالیت ابتدایی خود را با موسیقی فیلم آغاز کردم و سالها بعد در کنار موسیقی فیلم به دنبال کارهای دیگری در موسیقی بودم و در این مدت زمان فیلمهایی مطرح شد که از جنس موسیقی من نبود اما تلاش کردم بتوانم دراین زمینه هم اثری تولید کنم ولی آقای علیزاده این کار را هرگز انجام نمیدهد و بی تردید به همین دلیل است که آثارش متمایز از دیگر آهنگسازان بوده و هست و این تفاوت در کارهای که با آقای بهمن قبادی انجام گرفته یا حتی در همکاری با آقای باشه آهنگر و دیگر کارگردانان کاملاً محسوس است.
نکته دیگر آشنایی حسین علیزاده با موسیقی چند صدایی برروی آثار شرقی است مانند بارتوک. استفاده از آکردهای مناسب برای نمایش تمهای شرقی. او این تجربه را هم در ارکستر سازهای شرقی دارد و هم در ارکستر سمفونیک و در هر دو گرایش زایش موسیقی وجه شاعرانه و روان خود را از دست نداده است. مانند موسیقی «نینوا» در مقایسه با «آوای مهر». در هر دو گونه علیزاده احساس بداهه نوازی را هم القا میکند.
بداهه پردازی از نوعی که شاعران انجام میدهند. او زمانش را با زبانش یکی میکند. در واقع خودش را باز میآفریند. خود همزمان تأثیرگذار و تأثیرپذیرنده و در این خویش عریانی مدعی هم نیست. یک عرفان شخصی و راضی کننده و از اینجا به بعد بررسی و تحلیل موسیقی او وظیفه فیلسوفان ایرانی است. موسیقی مرتبط به زمانهمان موجود است و اگر فلسفه به آن نقد نداشته باشد میتوان به فیلسوف خرده گرفت.
نجفی: با نظر شما موافق هستم در دنیای هنر یک تعداد از چهرهها تاریخ ساز و متفاوت هستند و حسین علیزاده از آن دسته هنرمندانی است که کار متفاوت خلق کرده و همچنان این مسیر را ادامه میدهد. من علاقمند و شنونده موسیقی هستم و صلاحیت و کارشناسی در امر موسیقی ندارم اما میخواهم بگویم با شنیدن موسیقیهای حسین علیزاده دچار تخیل میشوم. بهتر است این گونه مثال بزنم وقتی صحبت از فلسفه پیش میآید یعنی نه علم است و نه هنر اما دچار تخیل میشویم و موسیقی یکی از ستونهای فلسفه است چرا که ذهنیترین هنر است.
درواقع همه هنرها تلاششان این است که به موسیقی نزدیک شوند و این تداعی معانی به موسیقی نزدیک شود یعنی به آن جهان فلسفه نزدیک شوند و جهان انتزاع در شخص من یعنی شنیدن موسیقی حسین علیزاده. البته باز هم تأکید میکنم ادعایی ندارم که موسیقیدانم یا موسیقی را بخوبی میشناسم اما نسبت به موسیقی بی تفاوت نیستم و برایم مهم است و لحظههایی که به موسیقی گوش میدهم، مانند لحظههایی است که رمان میخوانم. یعنی گوش دادن موسیقی برای من خلوت ایجاد میکند و این یکی از مشخصات انسان مدرن است. انسان سنتی با اجداد و اطرافیانش تعریف میشود اما انسان مدرن با خود تعریف میشود و حسین علیزاده انسان مدرن است چرا که با موسیقی خود تعریف میشود...
آقای خلعتبری به نکتهای درباره سینما و ارتباط با موسیقی فیلم اشاره کرد که برایم بسیار جالب بود و گریمور و دکوراتور یک فیلم هم شاید همین نظر را داشته باشد و بگوید این فیلم برای من هم هست درواقع وقتی میگوییم سینما باید همه این ویژگیها را داشته باشید.
باید بگویم سینما تنها هنری است که مولود مدرنیته است، یعنی هنر متکثر. یک موزیسین میتواند آهنگ بسازد و در آن کار بنوازند یا یک شاعر و نقاش و حتی یک بازیگر تئاتر، اما در سینما اینگونه نیست چرا که در آنجا ابزار کاربرد دارد.
خلعتبری: شما گفتید وقتی رمان میخوانید دچار خیال میشوید و در موسیقی هم همینطور. با توجه به معنیگرایی ادبی و معناگریزی موسیقی، پس وجه تشابه این دو همانا خیالانگیزی هنر است. وجه خیالی خلق و خیال مخلوق از یک دستاند و شاعری همهاش اعتبار بخشیدن به این خیال است و واقعیت به ساز و طنیناش و زیر و بم و حقیقت با خیالی است که اینها را به صدا میرساند.
صدا، تنها صوت نیست. مخلوقی است که با تن میآمیزد و جاندار میشود. زمانی که دو نفر درباره یک موضوع واحد حرف میزنند، هر دو با آن موضوع یکی میشوند. زمان و مکانشان یکی میشود و موضوع در روانشان جاری و یکی. هنرمند خود هنرش است و اگر نباشد یا هنرمند نیست و یا هنر نیست. جهان منکسر اینها را از هم جدا میکند.
نجفی: تخیلم، مرا به حرکت درمیآورد و وارد جهان دیگری میشوم. برای من موسیقی همان شعر سعدی است که میگوید من در میان جمعم و دلم جای دیگر است و برایم خلوت ایجاد میکند...
برخی کارگردانان بر این نظرند آثار موسیقی فیلم حسین علیزاده دارای تصویر است و این درک تصویر در موسیقی او کاملاً محسوس است و این همان تفاوت علیزاده با دیگر آهنگسازان است. از دیدگاه شما این تصویر در «عشق طاهر» چگونه خلق شد؟
نجفی: یک زمان وقتی فیلمی میبینید احساس میکنید موسیقی مجزا از فیلم است مانند اکثریت فیلمفارسیهای قبل از انقلاب. البته فیلم «سه قاپ» به کارگردانی زکریا هاشمی که پیش از انقلاب ساخته شد و موسیقی فیلم آن برعهده آقای مرتضی حنانه بود موسیقی آن جدای از فیلم نبود و به شما کمک میکرد تصویر را بهتر ببینید و درک کنید. اما حُسن کار آقای علیزاده این است که تصویر را برای مخاطب کاملتر و شفافتر میکند و آن موسیقی را جدای از سینما نمیشنوید.
بهطور مثال در فیلم «قیصر» میتوان موسیقی را جدا از فیلم شنید و با خود زمزمه کرد اما در «گبه» ممکن نیست این حالت برای مخاطب بهوجود آید. یعنی موسیقی و فیلم مانند خود «گبه» در تار و پود هم تنیده شدهاند. یعنی ساخت موسیقی باید به گونهای باشد که از فیلم خارج نشود. این موضوع در کارهای تارکوفسکی هم قابل مشاهده است.
خلعتبری: به اعتقاد من همه رفتارهای بشر به نوعی عکسالعمل است و بدون عمل قابل تصور نیست. نکته مهمی که در کارهای آقای علیزاده دیده میشود ارتباط زندگی شخصیاش با هنر است و از دیدگاه من هنرمند کسی است که زندگی و کارش در ارتباط با هنر بوده و هست. برخی افراد هم هستند که کارهای هنری انجام میدهند اما هنرمند تلقی نمیشوند و هنر برای آنها فقط یک ابزار است.
جریان موسیقی علیزاده به نوعی تأثیرپذیری از محیط اطراف خودش است، حال میتواند سینما باشد یا یک قصه و اولین کاری که انجام میدهد عکسالعمل در مقابل آن اتفاق است و خود رفلکس همان ماجرا است و آن تصویر و قصه و ماجرا را به صدا تبدیل میکند و به همین علت است که به دنبال صدای نو و حتی ساز نو میگردد....
جهان حوزه اندیشه است. حوزه امکان اندیشیدن است. حتی اگر فکری نباشد، امکان آن هست. هنرمند از این امکان استفاده و چیزی را خلق میکند که نبوده ولی موقعیت بودن داشته است. بداهه گفتن و پرداختن یعنی همین. وقوف پیش از اجرا، امر ذهنی است که در حوزه فیزیک عیان میشود، چیزی که پنهان بوده است. علیزاده برای بداههنوازی هیچ قراری از پیش ندارد و همهاش با اکنونش یکی میشود و قراری با بعد ندارد و گذشته و حال و آیندهاش یکی است. مستی افتاده در زمان و مکان. حالش را اول خودش میداند و بعد ما بخشی از آن را ادراک میکنیم و گاهی میتوانیم از آن فراتر برویم. چون از حوزه شناختی به حوزه ادراک میرسیم.
حسین علیزاده در یک دوره «عصیان» را پیش از انقلاب منتشر میکند که کار بسیار عجیبی است و بعد آن «نینوا» و در یک دوره دیگر «نوبانگ کهن» و «آوای مهر» که اگر بخواهیم این دو کار را بررسی کنیم، باید بگویم دیگر مدرن نیستند (مدرن یعنی از دهه پنجاه تا اواخر قرن 20) و پُستمدرن اطلاق میشود یعنی یک جریان موسیقی کلاسیک و رمانتیک نو را دنبال میکند و «نوبانگ کهن» اتفاق بزرگی در موسیقی ما بوده و همانطور که در نام نوبانگ کهن عیان است، این گرایش مختص با مشرق زمین متحول شده است و انقلاب مشروطه در ایران، زمینه این بازنگری به سنت را فراهم کرد و ضربهای که ژاپن در جنگ جهانی دوم خورد، زمینه ارجاع به درون و سنتهایش شد و بعدها یعنی در این دهه آخر، آن نوع موسیقی در خیلی از جاها مد شد. اما علیزاده شروعکننده آن در ایران است. من در موسیقی ویدئو کلیپ نوایی و چند موسیقی فیلم دیگر مثل «کولی» (علی شاه حاتمی) و «هامون و دریا» (ابراهیم فروزش) بشدت تحت تأثیر او بودهام.
این تحولات البته بیتأثیر از مغرب زمین نیست، ولی نماینده شرق امروز است. ایران در تمام شرق از این لحاظ متمایز است و دلیلش هم منابع تفکری در این سرزمین است. ایرانی متفکر بهدنبال نو شدن از درون است و نه بیرون.
از دیدگاه من حسین علیزاده به دو دلیل توانسته متمایز و موفقتر از دیگران عمل کند؛ نخست توانایی در اجرای آثار کلاسیک ایرانی و تبحر در نوازندگی تار است. در واقع اگر علیزاده خیلی خوب ساز نمینواخت طبیعتاً نمیتوانست چندان مولود کارهای دیگر باشد و دیگر اصالت ایرانی بودنش است.
هنوز هم وقتی با علیزاده صحبت میکنم از همان تهران قدیم و کوچه پسکوچهها و بازار سخن میگوید. نکته دیگر اینکه خوشبختانه تعریف دیگران هم روی او تأثیری ندارد، خصوصاً خارجیها. در واقع دو موضوع ایرانی بودن و توانایی موجب شده آثاری را بهوجود آورد که بدون شک برتر از تمام آهنگسازان بوده است. به این دلیل میگویم برتر چرا که آهنگسازان بسیاری چون آقایان مهران روحانی و احمد پژمان در این زمینه کار کردهاند که البته آقای پژمان استاد من و آقای علیزاده هستند اما توانایی نوازندگی تار آقای علیزاده را نداشتند و این همان تفاوت است.
من به عنوان یک آهنگساز وقتی با یک نوازنده ایرانی مواجه میشوم، باید به او بگویم این نت را به موسیقی تبدیل کن به این علت که موسیقی ایرانی و مقامی ظرافت و لهجههای مختلفی دارد که نمیتوانم با نت منتقل کنم اما علیزاده آن را اجرا میکند و جالب است کسانی که با او همکاری میکنند، باید به مکتب علیزاده نزدیک شده باشند وگرنه این همکاری ادامه نخواهد داشت و این همان اتفاق بزرگی است که علیزاده را مجزا میکند. علیزاده کسی است که بموقع به فرنگ میرود؛ یعنی زمانی که موسیقی ایرانی را بهطور کامل آموخته و در آنجا به دنبال پیدا کردن چیز دیگری نیست چرا که خود پیدا کردهاش را به فرنگ میبرد؛ اتفاق بدی که در زمینه هنرمندان ما بسیار به چشم میخورد که خود گمکردهشان را در فرنگ پیدا کنند.
اما علیزاده چیزهایی که باید دریافت میکند و زمانی که برمیگردد نه آن تأثیرپذیری را انکار میکند و نه وابستهاش میشود. به همین علت است که به دنبال جایزهای از جای دیگری نبوده و نیست و من احساس میکنم خود او یک تندیس است. علیزاده انسان گذشته، حال و مهمتر از همه آینده است و هر بار که با او صحبت میکنم، میگویم منتظرم اتفاق دیگری خلق کنید و هرگز قانع نمیشوم.
اشاره داشتید به تأکید اصالت ایرانی بودن در نگاه استاد علیزاده و این نگاه ایرانی بودن در موسیقی فیلمهای او بهخوبی منعکس شده و اتفاقاً از موضوعاتی که علیزاده همیشه به آن تأکید داشته و دارد استفاده از تمهای ایرانی و بویژه موسیقی بومی در فیلمهای ایرانی است که چندان مورد توجه آهنگسازان و بویژه کارگردانان نبوده. حالا این موضوع به خاطر عدم شناخت و آگاهی است یا دلیل دیگری میتواند داشته باشد؟
نجفی: زمانی که یک کارگردان فیلمی را میسازد، باید بداند چه چیزی در تخیل و اندیشه دارد و به دنبال چیست. اگر آن کارگردان به این مقوله که اشاره کردید اندیشیده باشد، طبیعتاً ادامه کارش همان دیالوگی است که با علیزاده خواهد داشت و اگر فکر نکرده باشد ممکن است کسانی مانند علیزاده مزاحم کارش باشند و مخالف با سلیقه او. منظورم این است که موزیسین و کارگردان در ادامه کار هم قرار میگیرند و از آن لحظه که کارگردان به بافت فیلم میاندیشد موسیقی فیلم را هم میبیند و میشنود، حتی لحظاتی که موسیقی در فیلم قرار ندارد به نظر او این صحنه قابل موسیقی است و آن کارگردان موسیقی را میشنود.
باز هم تأکید میکنم وقتی خلعتبری اشاره میکند این فیلم من هم هست، شاید یک جمله ساده باشد اما بدان معنا است که این موزیسین یا فیلمبردار یا طراح صحنه با این فیلم عجین شده و ارتباط برقرار کرده است این موضوع را نباید فراموش کنیم. همیشه در مصاحبههایم گفتهام اگر معمار و شهرساز نبودم امکان نداشت بتوانم «سربداران» را بسازم و این نگاه من در فضای سربداران دیده میشود، حتی زمانی که صحنه فیلم را دکوپاژ میکنم، موسیقی آن را میشنوم اما موزیسین نیستم که بتوانم حسم را انتقال بدهم.
یعنی پیش از انتخاب آهنگساز موسیقی فیلم را بخوبی حس میکنید یا از دیدگاه آهنگساز این موضوع را دنبال میکنید؟
نجفی: تا به حال به این موضوع فکر نکردهام و این تقسیمبندی را نداشتم. وقتی آهنگسازم را انتخاب میکنم- که در بسیاری از مواقع همکاری با موزیسینهای بزرگ را شانس خود میدانم- فکر میکنم که من همه اعتمادم را به او منتقل میکنم و در صلاحیت اوست.
خلعتبری: آقای نجفی اشاره به فیلم «گبه» داشت اثری بسیار متفاوت از دیگر کارهای علیزاده. تا پیش از ساخت موسیقی این فیلم، خط کشیهایی در ساخت موسیقی ایرانی وجود داشت چرا که عدهای از دوستان بر این نظر بودند که سازهای سنتی یا سازهای موسیقی ایرانی نمیتوانند در کنار فیلمهای درام قرار بگیرند و نیاز به سازهای ارکستر سمفونیک و... است اما با موسیقی «گبه» این خط کشیها پایان یافت و نقطه آغازی برای موسیقیهای ایرانی در کنار کارهای دراماتیک بود، بدون آنکه حالتهای تصنیف گونه داشته باشد مانند اثر ماندگار «دلشدگان». در واقع لایت موتیفهای مستقل غیرتصنیفی به موسیقی تبدیل شدند و در کنار آن استفاده درخشان از سازهای کوبهای که از سازهای بومی بودند و فکر میکنم ساخت این آثار در سینمای دنیا هم بیتأثیر نبوده است.
نکته دیگر موضوع زمان مناسب برای ارائه اثر هم هست. هنر تاریخ و سلیقه و عادت ایجاد میکند. الان به خیلی از کارهای علیزاده عادت هم کردهایم ولی در شروع کار نو، مقاومت در پذیرش هم هست. به عنوان مثال اگر آقای علیزاده موسیقی فیلم «گبه» را برای «عروسی خوبان» میساخت، شاید از این نوع موسیقی جواب نمیگرفت اما به هر صورت موسیقی که کار میکنیم برای حال امروز هم باید باشد و نسبتی با تجربیات امروز دارد. البته کار نو کردن همیشه همراه با ریسک بوده است. آقای علیزاده انسان اخلاقگرا و بشدت عاطفی است اینقدر عاطفی که روی آدمها تأثیر میگذارد.
ما نیازمند هنر هستیم نیازمند هنر موسیقی دوره خودمان و آن موسیقی باید بوجود آید نه اینکه از پیش وجود داشته باشد. جامعه رو به رشد جامعهای است که آدمها بیشتر دنبال سفارش هستند و درآن جامعه مدیا تعیین کننده سلیقه مردم نیست. موسیقی حسین علیزاده، موسیقی سفارش روزگارش به اوست. روزگاری که شامل متفکرین و مردم و احوالاتشان میشود.
نکته بارز و قابل تأمل از نگاه حسین علیزاده که دغدغه او بوده، توجه به مسائل پیرامون جامعه و مردم است و این نگاه در کارهای او نمود پیدا کرده و اغلب با فیلمنامههایی همراه میشود که مضامین اجتماعی را مد نظر داشته و بی شک با روحیات او سازگار است، مانند موسیقی سریال «زیر تیغ». از دیدگاه شما این نگاه برخاسته از چیست؟
نجفی: با شناخت ازحسین علیزاده به این موضوع میرسید که او به لحاظ تفکر دارای کاراکتر و جهانبینی دیگری است در واقع جهانبینی او جمعی است نه فردی و مسائل را در ارتباط با موضوعات جمعی میبیند و زیربنای فکری او غیر اشرافی است. درواقع منافع خود را همراه و در منافع جمع میبیند این نوع جهانبینی از دیدگاه من بطور مشخص در «نینوا» و در «عشق طاهر» بخوبی دیده میشود و مسائل اجتماعی و مردم برای او بسیار مهم هستند.
تصور من این است آقای علیزاده هیچ گاه کار سفارشی قبول نمیکند و همان طور که یک فیلم از صافی ذهن یک کارگردان عبور میکند از صافی ذهن او هم میگذرد و این همان چیزی است که حتماً در مخاطب تأثیر میگذارد. آقای علیزاده از آن دست آهنگسازانی است که توسط کارگردانها انتخاب میشود و در رابطه این همکاری انتخاب میکند که خواهد بود یا خیر و همین موضوع سبب ماندگاری کارهای او در اذهان مردم است.
خلعتبری: علیزاده در چند سال گذشته کار بزرگی انجام داده است که یک بخش آن حس کنجکاوی و سر کشیدن به نقاط مختلف ایران بوده و یک بخش آن توانایی بالای او در بداهه نوازی. او به دور ایران سفر میکند و بداهه نوازی انجام میدهد، آن هم در دورهای که سلایق مردم متفاوت شده است. به شهرستانهای بسیار کوچک مانند سیاهکل سفر کرده و کنسرت برگزار میکند و سالنها پر از جمعیت است و مردم علاقهمند به موسیقی او. یعنی آنقدر به کار خود مؤمن است که در موقعیتی که مردم بیشتر به موسیقی پاپیولار (عامه پسند) روی آوردهاند، موسیقی بداهه را عرضه میکند و این سفرها درس بسیار بزرگی برای دیگران است تا بدانند مردم را نه دست کم بگیرید و نه فراموش کنید.
درواقع علی رغم انتقادی که به مردم داریم نمیتوانیم همه را در یک صف قرار بدهیم، مردم یک گروه نیستند مردم با فردیتشان همراهند و این سفرها آن فردیت را به مردم نشان داد. او به ما یاد داد اگر مؤمنانه رفتار کنیم، میتوانیم اجتماعات را به وجود آوریم کم هستند استادانی که به دنبال آینده باشند، آیندهای که رجوع به گذشته دارد و در آنجا است که میگوییم سریال «زیر تیغ» یک گرایش مردمی است که تبدیل به یک اثر متفاوت میشود و هر بار که ایشان کنسرت میگذارد، منتظر یک اتفاق و حال دوباره هستیم.
به عقیده من نباید در همه جا و به زور سنت را نگاه داریم و این نگاه گاهی اوقات میتواند خطرناک هم باشد و هر موضوعی که در یک روند اتفاق بیفتد قابل پذیرشتر از این است که با یک انقلاب آن موضوع را بالاجبار بپذیریم یا حاکم کنیم. مشکل بزرگ ما عوامل بیرونی هستند که این روند را مخدوش کرده و مانند یک سونامی تخریب میکند و روی همه چیز تأثیر میگذارد. حسین علیزاده در موسیقی انقلابی نکرده بلکه در روند آن تحول و تغییر ایجاد کرده است.
حتی همکاران بسیاری داشت که هر آینه اگر کسی از سنت عبور میکرد بخاطر نگاه متعصبانهشان به سنت آن فرد را تخطئه کردند اما حسین علیزاده این کار را انجام نداد به علاوه اینکه اصراری ندارد همه مثل او باشند حتی زمانی که مدیر هنرستان موسیقی بود. به گفته آقای نجفی او انتخاب شد و خودش را تحمیل نکرد. در مقابل افکار شبیه آقای علیزاده آهنگسازی مانند آقای علیرضا مشایخی است که نگاهش به موسیقی بسیار مدرن است و تحت تأثیر مدرنیستهای اواسط قرن بیستم است و البته گاهی به موسیقیهای سازهای ایرانی هم گرایش دارد اما جنس کارش با علیزاده متفاوت است.
به عنوان سؤال آخر در یک جمله تعریف شما از حسین علیزاده چیست؟
نجفی: یک ایرانی مردمی و جستجوگر همچون آب روان که نمیخواهد بایستد تا به منجلاب تبدیل شود و تنها راه، رفتن و حرکت کردن است. جهان ما در حال حرکت است و علیزاده تجسم چنین انسان هنرمندی است. علیزاده انتخاب کرده که حرکت کند و تغییر را باور دارد. موضوعی که هنوز هم باور آن برای خیلی از ماها سخت است و شاید تنها ژست آن را داشته باشیم اما باور نداریم.
خلعتبری: تعریف از علیزاده نام و کار اوست یعنی حسین علیزاده.