آقای «سعد الله زارعی» در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار سرویس بین الملل خبرگزاری صدا و سیما صحنه گردانی آمریکا در فتنه اخیر علیه ایران در افغانستان را مطابق با سند ۲۰۳۰ دانست که چشم انداز افغانستان را تا هشت سال آینده؛ کشوری ورشکسته و فاقد دولت ترسیم و تبدیل کرده است.
بخش اول این مصاحبه به این شرح است:
چرا آمریکا برغم خروج نیروهایش از افغانستان پس از ۲۰ سال حضور نظامی در این کشور، همچنان دست از سر این ملت برنمی دارد؟
برای پاسخ به این پرسش باید به اسناد رسمی و قطعیای که خود امریکاییها درباره افغانستان نوشتند و در معرض دید قرار دادند مراجعه کنیم. آنان سندی موسوم به سند ۲۰۳۰ دارند که در آن، چهره افغانستان را برای حدود هشت سال آینده به تصویر کشیدند کما این که در آن جا تصویری از عراق، پاکستان و ایران هست.
در تصویری که امریکاییها ۱۵ سال پیش ترسیم کردند و طبق آن چشم انداز، سیاستهای شان را مشخص کردند افغانستان در سال ۲۰۳۰ کشوری ورشکسته، فاقد دولت، به هم ریخته، مرکز تاخت و تاز جریانهای مختلف امنیتی و به شدت نیازمند قدرت آمره است و منظورشان از این قدرت آمره، امریکاست با این ادعا که مثلا در آن جا، امنیت برقرار کنند.
طبعا طبق این چشم انداز، افغانستان نباید امنیت، دولت قوی، روابط مطلوب با همسایگان و ساختار مردم سالار داشته باشد و بر اساس این هدفگذاری با هر اقدامی که در این کشور ایجاد قدرت کند مخالفت میکنند.
جمهوری اسلامی ایران در دوره اشرف غنی، بارها با دولتمردان آن کشور وارد صحبت شد و گفت " مگر ارتش و نظام امنیتی نمیخواهید؟ ارتش، تجهیزات میخواهد؛ کو تجهیزات شما؟ "، اما امریکاییها اجازه ندادند که دولت غنی، چنین ارتباطی با ایران یا روسیه داشته باشد و تسلیحاتش را تامین کند و خودشان هم هیچ کمکی به تسلیح ارتش افغانستان نکردند.
نتیجه این شد که وقتی نیروهای ارتش امریکا از یک " در " رفتند؛ حکومت از " در " دیگر ساقط شد و فاصله خروج امریکا تا سقوط دولت در کابل، کمتر از یک روز بود و این یعنی هیچ چیز برای ملت افغانستان باقی نگذاشتند.بر این اساس اگر امریکاییها در افغانستان ثبات و استقرار میخواستند ابتدا باید خودشان کاری میکردند، زیرا به عنوان قدرت اشغالگر، موظف بودند و باید مثل " دولت مسئول " عمل میکردند، اما نکردند.در غیر این صورت باید اجازه میدادند که دولتی قوی در افغانستان تشکیل شود، اما اجازه این کار را هم ندادند بنابراین خیلی تعجب آور نیست که امریکا سیاست برهم زننده و بی ثبات کننده را درباره افغانستان در پیش گیرند.
در خبرها آمده است که انگلیسیها برای ناامن سازی در شمال افغانستان، سرمایه گذاری کلانی کردند و حتی برخی عناصر سیاسی - نظامی افغانستانی را نیز برای اجرای طرح شان به خدمت گرفتند. ارزیابی تان از اهداف و نقش انگلیس در این باره چیست؟
در یک مقطع تاریخی طولانی؛ کل شبه قاره تحت سیطره انگلیس و کمپانی هند شرقی بود و در دهه دوم یا سوم قرن بیستم ناگزیر شدند از این منطقه بروند و حضور امنیتی و نظامی شان حذف شد و از وقتی که قدرت به دست امریکاییها افتاد، انگلیسیها به عنوان عنصر مکمل عمل میکردند یعنی در پشت صحنه تصمیم سازیها در کل منطقه غرب آسیا به ویژه افغانستان حضور داشتند، اما در صحنه اجرا، ادامه امریکا محسوب میشدند. بعد که وضع امریکاییها به سستی گرایید این ذهنیت در انگلیسیها پدید آمد که آیا میشود قدرت گذشته را احیا کنند؟
بر اساس چنین ذهنیتی به این سمت رفتند که وضعی مستقل از امریکا هم برای خودشان تدارک ببیند و به تدریج در منطقه ما به ویژه در افغانستان، پاکستان، عمان و امارات، فعال شدند.اکنون انگلیسیها در پشت صحنه تحریکاتی هستند که مبنایش شکل دهی به دولتی انلگیس است که یک وجه آن وابستگی به لندن و در عین حال، مقداری جنبه قومیتی داشته باشد.
بنابراین شروع به برقراری ارتباط با ازبک ها، پشتون ها، تاجیکها، هزارهها و دیگر قومیتهای افغانستان کردند و با یارگیری از هر یک از این اقوام، افرادی را شناسایی و هماهنگ میکنند، آموزش میدهند و نیروهای مختلف را سری سازی میکنند به گمان این که اوضاع آشفته این کشور استمرار مییابد، خلاء قدرت حسابی پدید میآید و پروژه طالبان هم با شکست مواجه میشود و در چنان شرایطی، نظام جایگزین میآید و حکومت میکند.اما اشتباه میکنند، زیرا " انگلیس " در افغانستان تجربه شده و شکست خورده است آن هم در زمانی که ابرقدرت بودند و کمپانی هند شرقی را داشتند و این افغانستانیها با تعصبات مذهبی و قومی، قطعا زیر بار انگلیسیها نخواهند رفت.شتر در خواب بیند پنبه دانه؛ اینها براساس خواب و خیال، برخی کارها را انجام میدهند.
این مصاحبه تکمیل میشود...