خبرگزاری فارس اصفهان؛ رسالتی که حضرت زینب(س) در پیروی و همراهی در خط نبوت و امامت انجام دادند برای امروز ما بهترین اسوه است؛ در این روزها پیام شهدا این است که شهدا حسینی بودند و کاری حسینی کردند، پس شما باید زینبی باشید و همانند حضرت زینب(س) کار زینبی انجام دهید و در این مسیر چه کسی بهتر از خواهران شهدا؛ آنانی که از زمانی که چشم باز کردند مردانی به غیرتمندی برادرانشان در کنارشان حضور داشتند و از ابتدا زینبی زیستن را به آنها آموختند.
امروز هم به مناسبت اولین سالگرد عروج سردار شهید حاج محمد حجازی به سراغ خواهر او رفتیم؛ خواهری که در این سالها داغ ۴ برادرش را دید اما در این مسیر به پیامآور کربلا اقتدا کرد؛ آنچه که در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی خبرنگار فارس با خانم حجازی خواهر سردار شهید سید محمد حجازی است.
فارس: کمی از فضای خانوادهتان بگویید.
حجازی: در خانواده سطح متوسط و مذهبی متولد شدیم و پدرم پارچه فروش بود؛ از نظر زندگی در رفاه بودیم و پدرم در کارهای خیر از جمله کمک به جبهه و خرید جهاز کمک میکرد و در کنار کمکهای مالی از نظر فکری و مشورتی نیز هر کمکی از دستش برمیآمد انجام میداد اما نکته قابل توجه این است که هیچکدام از برادرانم اهل تشریفات و تجمل نبودند و حتی مراسمهای ازدواجشان را سادهترین شکل ممکن پیش بردند و همسرانشان هم موافق این موضوع بودند در صورتی که توانایی گرفتن مراسم را داشتیم.
در کنار پدرم، مادرم نیز نقش مؤثری داشت و در کنار همراهیاش با اعضای خانواده صبوری زیادی داشته و دارد.
فارس: چند خواهر و برادر بودید؟
حجازی: ۳ برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خودم داشتم؛ برادر بزرگم سید احمد در سال ۱۳۶۰ در جبهه به شهادت رسید، برادر دومم سید محمد بود، برادر سومم در حدود سن ۵ سالگیاش در حادثهای از دنیا میرود و برادر کوچکم سید مجید روحانی و جانباز شیمیایی بود که چند ماه پس از سید محمد، زمانی که با کرونا درگیر شد از دنیا رفت.
سید مجید و سید محمد حجازی
**در دوران خردسالیام نظم سید محمد برایم مشهود بود
فارس: برایمان از کودکی شهید حجازی بگویید؛ در آن روزها کدام ویژگی اخلاقی برادرتان برای شما قابل توجه بود؟
حجازی: سید محمد بزرگتر از من بود و خاطرهای از کودکی او ندارم؛ زمانی که او دبیرستان بود من خردسال بودم اما همیشه نظم او برایم مشهود بود.
از نظر اخلاقی نیز انعطافپذیر بود و در مسائل مختلفی که در مقاطع مختلف زندگیام برایم پیش میآمد سنگ صبور و تکیهگاه خوبی بود و زمانی که از او مشورت میگرفتم، باعث آرامشم بود.
هر چه سن سید محمد بیشتر میشد تکامل رفتاری و عملکردی او مشهود بود و مشخص بود که در حال رشد است.
**خاطراتی که سید محمد با سانسور برای مادرم تعریف میکرد
فارس: شنیدهایم که ۲ برادر شما یعنی سید احمد و سید محمد از مبارزان پیش از انقلاب بودهاند و به همین واسطه تجربه دستگیری توسط ساواک را هم داشتهاند؛ از آن روزها تعریف کنید.
حجازی: زمانی که ساواک برای دستگیری برادرانم به خانهمان آمد من، سید مجید و مادرم را به خانه مادربزرگم فرستادند تا شاهد اقدامات آنها نباشیم. زمانی که دستگیر شدند از بزرگترها میشنیدم که برادرانم را شکنجه میکنند و این مورد برایم سخت و سنگین بود؛ سید احمد و سید محمد از نظر درسی و دیگر موارد در خانه کمک حالم بودند و به یاد دارم اولین روز مدرسهام را با سید محمد رفتم، به همین واسطه نبودشان سخت بود.
تا مدتها بعد نمیدانستیم در زندان چطور شکنجه شدند چون برادرانم و خصوصاً سید محمد اصلا اهل حرف زدن نبودند و تعریف نمیکردند که در زندان چه بلاهایی بر سر آنها آمده و مدتها بعد سید محمد تعریف میکرد که سید احمد را چطور شکنجه میکردند البته که همانها را نیز با سانسور برای مادرم تعریف میکرد تا ناراحت نشود.
فارس: شهید در چه سالی با همسرشان ازدواج کردند؟
حجازی: سید محمد در سال ۱۳۶۰ با همسرش ازدواج کرد و در آن زمان همسرش هم در سپاه مشغول بود؛ زمانی که برای خواستگاری رفتیم و باهم صحبت کردند و از نظر فکری همراه یکدیگر بودند.
فارس: زندگی مشترکشان چگونه بود؟
حجازی: در زندگی، سید محمد با هرسختی که همراه بود همسرش کنار او بود و هیچ وقت کوتاهی نکرد؛ سید محمد پیش از انقلاب در زندان بود، از سال ۱۳۶۰پس از شهادت احمد، دائم در جبهه حضور داشت و همسرش همراه او بود؛ مدتی باهم اهواز بودند، مدتی که جانشین فرمانده سپاه مشهد همراهش بود همچنین مدتی در همدان مامور شد و با همسر و ۲ فرزندش باهم رفتند.
**برای برادرم سختی معنایی نداشت
فارس: همسر شما هم پاسدار هستند؛ در زمان ازدواجتان سردار حجازی با توجه به تجربهای که از این شغل داشتند شما را از این ازدواج منع نکردند؟
حجازی: برای سید محمد سختی معنا نداشت و هیچوقت نمیگفت کاری سخت است و زحمت دارد؛ مادرم همیشه میگوید سید محمد و احمد دنبال سختیها بودند.
پاسداری شغلی است که برخی محدودیتها دارد اما برادرم درباره این موارد با من صحبت نکرد؛ درباره ازدواجم از او مشورت زیادی گرفتم، در این مسیر همراهم بود و راحت با او صحبت میکردم اما به من کوچکترین حرفی نزد که این شغل سختی دارد بلکه تنها در این باره گفت که همسرم را میشناسد و او را از نظر دینی و اخلاقی تایید کرد.
**با یک لحظه حضور خود تمام نبودنهایش را جبران میکرد
فارس: شما بهعنوان خواهر سردار حجازی از روزهای پیش از انقلاب اسلامی تا آخرین لحظات حیاتشان دوریهای زیادی را تحمل کردهاید؛ در زمان حضورشان، نبودنهایشان را چطور جبران میکردند و حضورشان در جمع خانواده چگونه بود؟
حجازی: مدتی که در جبهه حضور داشت او را کمتر میدیدیم اما رفتار او به قدری وقار و ادب داشت که زمانی که میآمد احساس سبکی و عزت به جمع میداد.
زمانی که سید محمد وارد جمع میشد دیگران به قدری مجذوب او میشدند که حتی اگر چند دقیقه کوتاه در جمع حضور داشت برای همه ما ارزش داشت و جبران مدتی که نبود را میکرد حتی زمانی که لبنان بود و به ایران میآمد حتما یک یا ۲ روز را برای مادرم به اصفهان میآمد.
در جمع فامیل هیچکدام از اعضای خانواده از سید محمد گلهای ندارند و همه از مهربانی او صحبت میکنند؛ همه رفتارهای سید محمد بر حساب و کتاب بود و رفتار حساب نشدهای نداشت و در همه موارد مدیریت داشت.
**پیام رهبری درباره سید محمد جامع و کامل بود
فارس: از نظر شما ویژگیهای شاخص رفتاری برادرتان چه مواردی بود؟
حجازی: پیام رهبر معظم انقلاب درباره سید محمد کامل و جامع بود؛ تواضع از ویژگیهای شاخص او بود و با وجود مسؤولیتها و اقداماتی که انجام داده بود (که حتی بسیاری از آنها را الآن متوجه میشویم) ذرهای تکبر نداشت.
کنار تواضع ابهت خاصی داشت که با رحمت جمع شده بود و هر شخصی که او را میدید جذب او میشد و اینگونه نبود که کسی جرئت نکند جلوی او حرفی بزند.
از دیگر ویژگیهای او شیفته خدمت بودن بود و خدمتش در همه بخشها از جمله خانواده، کار و... با عقل همراه بود به همین علت کارهایش حاشیه نداشت.
همچنین عشق او به حضرت آقا در رفتار و صحبتهایش مشهود بود و در کنار آن عشقش به ائمه و خصوصاً حضرت زهرا(س) مثال زدنی بود، در حدی که هرساله برای ایشان روضه برگزار میکرد.
در زمان حیات سید محمد هرچه که در آیات و روایات میدیدیم، او عمل میکرد و در رفتارش مشهود بود که یکی از مصادیق آن «اشدا علی الکفار و رحما بینهم» بود.
فارس: طبیعتاً در طول این سالها خاطرات زیادی از برادرتان دارید؛ یکی از آنها را برایمان تعریف کنید.
حجازی: روزی که قرار بود ماموریت لبنانش را با مادرم مطرح کند، نگران بود که این ماجرا را چگونه درمیان بگذارد؛ مرا در حیاط صدا زد و گفت این چند روز مراقب مادر باش و از او دلجویی کن و بگو که زود به زود میآید. در عین اینکه مشتاق بود کمکی به رهبری، نظام و انقلاب کند نگران مادرم بود که برای رفتنش ناراحت نباشد و نگرانی در چهره او مشخص بود.عاشق شهادت بود اما از همان ابتدا که توسط ساواک دستگیر شد، جلوی مادرم نمیگفت دعا کنید شهید شوم.
انتهای پیام/۶۳۱۲۵/آ/ی