خبرگزاری فارس اصفهان؛ امروز اولین سالگرد شهادت سردار ماجهدی است که مبارزه را قبل از انقلاب در مقابل رژیم طاغوت آغاز کرد و تا آخرین لحظات در مسؤولیت جانشین نیروی قدس سپاه پاسداران دست از مبارزه با دشمن نکشید.
سردار شهید سپاه اسلام سیدمحمد حجازی در طول عمر شریف خود و با حضور در مسرولیتهای مختلف داخلی وبرون مرزی یکپارچه در خدمت نظام و مردم قرار گرفت و ذرهای از کار و تلاش برای مردم دست نکشید. رهبر فرزانه انقلاب با تجلیل از مجاهدت این فرمانده بزرگ فرمودند: «عمری سراپا مجاهدت، فکری پویا، دلی سرشار از ایمان راستین و آکنده از انگیزه و عزم راسخ، و نیروئی یکسره در خدمت اسلام و انقلاب، خلاصهئی از شخصیت این مجاهد فی سبیل الله است. او در مسؤولیتهای بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همه آنها، سربلند و موفق بوده است. فقدان او حقاً مایهی تأسف و اندوه است.»
به مناسبت اولین سالگرد شهادت او به سراغ همسر صبور و همدل او خانم مرضیه سلیمانپور رفتیم تا از ۴ دهه زندگی مشترک با سید محمد حجازی برایمان بگوید.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی خبرنگار فارس با همسر شهید حجازی است.
فارس: لطفا خودتان را معرفی بفرمایید؟
سلیمانپور: مرضیه سلیمانپور متولد سال ۱۳۴۰ در اصفهان هستم؛ در سن ۲۰ سالگی با شهید ازدواج کردم؛ همسرم از ابتدای تشکیل سپاه وارد مجموعه شد و از ابتدای مسیر با او همرزم بودم و امیدوارم خدا بپذیرد. پدر و مادرم مانند خانواده همسرم اهل اصفهان بودند اما با توجه به مسؤولیتهایی که همسرم داشت از زمان پذیرش قطعنامه تا این لحظه ساکن تهران بودیم.
**با شهادت برادر همسرم ازدواجمان ۶ ماه به تأخیر افتاد
فارس: چگونه با همسرتان آشنا شدید؟
سلیمانپور: از ابتدای انقلاب در بسیج خواهران اصفهان مشغول بودم و شهید نیز با تشکیل سپاه در آنجا مشغول بود و در قسمت آموزش مسجد انقلاب فعالیت میکرد؛ توسط یکی از دوستانم که در بسیج خواهران باهم مشغول بودیم و همسر او نیز در سپاه بود به هم معرفی شدیم.
مراحل ابتدایی ازدواجمان انجام شد که برادر همسرم به شهادت رسید به همین دلیل ازدواجمان حدود ۶ ماه به تأخیر افتاد و در ابتدای سال ۱۳۶۱ ازدواج کردیم.
فارس: پس روزهای ابتدای ازدواجتان با دفاع مقدس همزمان بوده است؛ آن روزها را چگونه گذراندید؟
سلیمانپور: حدود ۸ ماه اصفهان زندگی کردیم و پس از آن همسرم برای خدمت در مشهد مأمور شد و اولین دخترم را خدا در مشهد به ما داد و در زمان بارداری دختر دومم از مشهد راهی اهواز شدیم؛ دختر دومم در اصفهان به دنیا آمد اما از نوزادی تا یک سال و نیمیاش را در اهواز گذراند؛ پس از آن به همدان رفتیم و حدود ۲ سال تا زمان پذیرش قطعنامه در آنجا ساکن بودیم و پس از عملیات مرصاد و بازگشت رزمندگان به شهرهای خودشان ما هم به تهران رفیم.
فارس: چند سال در تهران ساکن بودید و شهید آنجا چه مسؤولیتهایی را به عهده داشتند؟
سلیمانپور: شهید در تهران مسؤولیتهای مختلفی داشت و مهمترین آنها اداره بسیج بود و ۱۰ سال در آنجا خدمت کرد؛ در آن زمان فرزندانم کوچک بودند و مشغول اداره زندگی بودم اما همچنان با رفتوآمدهایی که در بسیج خواهران داشتم در جریان فعالیتهای همسرم بود.
**قرار ۱۰ سال زندگی در تهران تبدیل به ۳۰ سال شد
ابتدا قرار بر این بود که این ساکن شدن ۱۰ سال بیشتر طول نکشد اما حدود ۳۰ سال است که در تهران هستیم؛ یکی از ویژگیهای اخلاقی سید محمد این بود که تحت امر رهبری بود و این مورد هم در زمان امام خمینی(ره) و هم در زمان رهبر معظم انقلاب مطرح بود و هیج چیزی مانع این موضوع نمیشد؛ من هم علاقهمند و مطیع ولایت بودم و همیشه بیان میکردم «هرچه آقا بگویند همان».
فارس: فرمودید که در زمان ازدواج در بسیج خواهران مشغول به فعالیت بودید؛ پس از ازدواج همسرتان با این موضوع مخالفت نکرد؟
سلیمانپور: در آن روزها همسرم میگفت همین که خانواده را اداره کنی راضیام و زمانی که به او میگفتم دوست دارم در فعالیتها شرکت داشته باشم پاسخ میداد هیچ اشکالی ندارد و اگر وقت داری فعالیت کن و در بسیج و دیگر قسمتها هرکاری از دستت برمیآید کمک کن اما خودم چون شاهد حضور کم همسرم در خانه بودم احساس میکردم فرزندانم به حضورم در کنارشان نیاز دارند.
فارس: یکی از مهمترین مسؤولیتهای سردار حجازی فرماندهی سپاه لبنان بوده است؛ این مسؤولیت چطور مطرح شد و چگونه با شما در میان گذاشتند؟
سلیمانپور: تهران بودیم که مأموریت لبنان مطرح شد؛ سید محمد از ابتدا مشتاق این موضوع بود و دنبال بود اگر میتواند خدمتی ارائه دهد انجام دهد؛ همیشه از من میپرسید اگر مأموریتی در لبنان پیش بیاید مشکلی نداری؟ و پاسخ میدادم همینجا به قدری کار هست که انجام دهی اما نظرم نظر حضرت آقا است.
سید محمد به محض اینکه متوجه شد نظر رهبری بر رفتن به لبنان است اقدام کرد و در نهایت سردار سلیمانی پیشنهاد مسؤولیت لبنان را دادند و ما عازم آنجا شدیم؛ البته همسرم ابتدای سال ۹۳ به آنجا اعزام شد و من در تابستان به او ملحق شدم و تا سال ۹۸ و شهادت شهید سلیمانی آنجا بودیم.
فارس: چرا و چگونه تصمیم گرفتید که همراه همسرتان راهی لبنان شوید؟
سلیمانپور: از اول ازدواجم به همسرم گفتم سعی میکنم در مسیر زندگی همراه باشم و از خدا هم این مورد را خواسته بودم.
زمانی که برای ازدواج با پدرم مشورت میکردم میگفت خودت تصمیم قطعی را بگیر، در فامیل چند ارتشی داشتیم و میگفت آنها را ببین و اگر میتوانی مانند آنها زندگی کنی این تصمیم را بگیر و من با توجه به شرایط ویژه او همسرش شدم و از خدا خواستم همراهش باشم و این مورد ادامه داشت و امیدوارم نیتم خالص باشد و خدا قبول کند.
فارس: ۵ سالی که در لبنان بودید چگونه دوری فرزندانتان را تحمل میکردید و چند وقت یکبار همدیگر را میدیدید؟
سلیمانپور: بچهها از ابتدا روی پای خودشان بودند و با رفتن ما به لبنان این موضوع تجدید شد؛ در ابتدا فکر میکردیم اذیت شوند چون در تهران کسی را نداشتیم و همه اقوام اصفهان بودند و مجبور بودند در تهران باشند.
در آن زمان ابتدای زندگی ۲ فرزند آخرم بود و نیاز به حضور ما داشتند اما همسرم میگفت همانطور که ما خدا را داریم آنها هم خدا را دارند؛ بخاطر خدا در این راه میرویم و مطمئن با خودش محافظ آنها است.
**شرایط جنگ لبنان مانند دوران دفاع مقدس نبود
زمانی که رفتیم خانواده من، همسرم و بچهها نگرانمان بودند و به همین دلیل زمانی که به لبنان رفتیم از ابتدا به همسرم گفتم برای رفع نگرانی بچهها و مادرانمان چند روز به لبنان بیایند و ببینند در جبهه هستیم اما مانند زمان جنگ نیست که بر سرمان موشک بریزند؛ در آنجا برای همسرم و نیروهای ایرانی خطر بود اما مانند زمان جنگ نبود که بمباران کنند البته خطر به نحوی دیگر مطرح بود و مانند دوران دفاع مقدس محسوس نبود.
بچهها، مادر خودم و مادر همسرم یک هفته به لبنان آمدند و این مورد باعث شد شرایط را راحتتر تحمل کنند و در مقابل همسرم هم میگفت هر زمانی که دلتنگ بچهها شدی و نیاز بود کاری به من نداشته باش و طبق گفته او حدود ۲ ماه یکبار به ایران میآمدم خصوصاً اینکه در آن زمان دوران بارداری ۲ دختر و عروسم بود و نیاز بود که کنارشان حضور داشته باشم و حدود ۲ هفته به ایران میآمدم و تا زمانی که نیاز بود کنارشان میماندم.
در زمان نبودمان همسرم به بچهها تأکید میکرد که به فرمان رهبری اولاد بیاورند و به این صحبت عمل کردند و در کنار فرزند داری به کارهای فرهنگی و هنری مشغول بودند.
در کنار تمام این موارد بچهها دلتنگی میکردند و میگفتند گفته بودید مأموریت ۳ سال طول میکشد اما ۵ سال شد و همسرم میگفت تا زمانی که حضرت آقا فرمان ندهند همینجا هستم و همین اتفاق هم افتاد.
حتی در آن زمان بچهها میگفتند به عمو قاسم بگویید که ۳ سال ۵ سال شده اما پاسخ میداد تا زمانی که حاجی به من چیزی نگوید من چیزی نمیگویم.
فارس: فرمودید که تا زمان شهادت حاج قاسم لبنان بودید؛ چگونه از این خبر مطلع شدید؟
سلیمانپور: زمان شهادت حاج قاسم در بیروت بودیم و خبر را از شبکه المیادین شنیدیم؛ همسرم با شنیدن این خبر به هم ریخت و شروع به تلفن زدن کرد و در نهایت عازم ایران شدیم.
**شهید حجازی: تا وقتی نَفَس هست باید تلاش کرد
فارس: پس از لبنان سردار حجازی مشغول به چه کاری شدند؟
سلیمانپور: زمانی که برای مراسم تشییع حاج قاسم به تهران آمدیم همسرم به من گفت همینجا بمان و خودش هم ۲-۳ هفته یکبار به لبنان میرفت و بازمیگشت تا مسؤولیت جدید مطرح شد که جانشینی فرماندهی نیروی قدس بود؛ با این مسؤولیت تهران مستقر شدیم و در آن یک سال و ۳ ماه فشار زیادی بر او بود و در عین حال توانایی جسمی قبلی را نداشت اما دوست داشت تا زمانی که میتواند کارها را انجام دهد؛ گاهی اوقات به او میگفتم اگر جسمت یاری نمیکند کمی رعایت کن تا بتوانی در خدمت اسلام، نظام و رهبر باشی و پاسخ میداد مشخص نیست نفسمان تا کی یاری کند و باید تا وقتی که هست تلاش کنیم.
وقتش بهطور کامل بود و از ساعت ۶ صبح که از خانه خارج میشد تا ۱۰ و ۱۱ شب به خانه بازمیگشت و فشار زیادی بر او بود تا در نهایت ۲۹ فروردین به شهادت رسید و امیدوارم خدا این لباس را بر او مبارک کند؛ شهادتش باعث افتخارمان بود.
از زمان ازدواجمان میگفت راه من همین است و دوست دارم به شهادت منتهی شود و خودم هم افتخارم این است که همسرم در این راه رفت و خدا را شاکرم فرزندانم هم به گونهای تربیت شدند که از شهادت پدرشان خوشحال هستند البته از این موضوع سوگوارند که به مقداری که باید پدرشان را درک نکردند.
**حضور همسرم در خانه کمرنگ اما مفید بود
فارس: در این سالها همسرتان به مأموریتهای زیادی رفته بودند؛ در زمان بودنشان حضورشان در خانه به چه صورت بود؟
سلیمانپور: حضور همسرم در خانه گرچه کمرنگ اما مفید و مؤثر بود زیرا در امور خانه با تدبیر بود و مدت کوتاهی که کنار بچهها بود کفایت شبانهروز را میکرد و به حدی به آنها آرامش میداد که جبران نبودنهایش را میکرد و این مورد جزء هنرهایش بود.
گاهی اوقات میگفتم بچهها به حضور و مشورتت نیاز دارند؛ زمانی که به خانه میآمد علی کنارش مینشست و در موارد مختلف از او مشورت میگرفت و در شرایط فعلی نیز نبود پدرش برای سنگین است و امیدوارم خدا کمکش کند.
بارها به پسرم گفتهام اگر پدرت در زمان حیاتش شب به شب به خانه میآمد الآن در طول زندگی همراهت است، همه جا پشتیبانت است و در امور زندگی کمکت میکند و هرجایی که به مشکلی برمیخورد از پدرش کمک میگیرد و همه ما حضورش را پس از شهادت پررنگتر حس میکنیم.
در این یک سال حضورش را حس میکنیم و با همین حس خوب زندگی را پیش میبریم در صورتی که نبودش سخت است اما در این مسیر راضی به رضای خدا هستیم و از خدا میخواهیم خون شهید پرثمر باشد؛ آرزوی همسرم این بود که به این مقام قائل شود و در گلستان شهدا دفن شود و خدا را شکر که این توفیق را پیدا کرد.
فارس: در میان صحبتهایتان به این نکته اشاره کردید که مسؤولیت امور خانه و طبیعتاً تربیت فرزندان با شما بود؛ توصیه همسرتان برای تربیت فرزندن چه بود؟
سلیمانپور: همسرم دوست داشت همانطور که خودش پیرو ولایت بود فرزندانمان هم ولایی باشند و در کنار آن استقلال فکری و عملی داشته باشند و همیشه تأکید داشت بچهها را طوری تربیت نکن که وابسته باشند.
**بچههای من باید با مردم باشند
یک مورد آن اینکه منزلمان جایی بود که به مدرسه بچهها دور بود و بعضی اوقات اتفاق میافتاد که برف میآمد و سرویس نمیتوانست دنبالشان بیاید، میگفتم با رانندهای که دنبالتان میآید بچهها را برسانید و پاسخ میداد بچههای دیگران وقتی سرویس ندارند چطور به مدرسه میروند، بچههای من هم همانگونه با تاکسی و اتوبوس به مدرسه بروند؛ بچههای من باید با مردم باشند.
فارس: در پیام رهبر معظم انقلاب برای شهادت همسرتان شاهد بودیم که ایشان بیان کرده بودند «او در مسؤولیتهای بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همهی آنها، سربلند و موفق بوده است.» به نظر شما دلیل موفقیت شهید در این مسؤولیتها چه بود؟
سلیمانپور: همسرم در تمام امور حتی در خانواده با تدبیر کار میکرد و فکر میکنم این مورد به همراه توکلی که به خدا داشت باعث موفقیتش شد؛ هیچ وقت حس نکردم در کارهای خود عجلهای داشته باشد و با توکل به خدا امور را پیش میبرد و این مورد ناشی از ایمانش بود زیرا میدانست کارهایی که انجام میدهد فقط برای خدا است.
گاهی اوقات به او میگفتم همه زندگیات کار شده و پاسخ میداد هرجایی که حس کردی کم گذاشتهام تذکر بده.
اولین اولویتش انجام مسؤولیتهایی بود که به گردنش بود و در این مسیر حس میکردم وقتی به منزل میآید دوست دارد آرامش داشته باشد به همین علت زمانی که به خانه میآمد درباره کار صحبت نمیکردم؛ همچنین تمام تلاشم این بود که در این راه کمکش کنم چون شاهد بودم که با صدق دل بدون رنجاندن شخصی در حال کار است و به همین دلیل مسؤولیتی در خانه به او واگذار نمیکردم؛ گاهی ناخواسته گله و شکایت پیش میآمد اما سعیم این بود در حد توانم کمک کنم.
**بیشتر اخبار مربوط به همسرم را از اطرافیان میشنیدم
فارس: سردار شهید حجازی زندگی و شهادت مظلومانهای داشتند و حتی هنوز پس از گذشت یک سال از شهادتشان هنوز بسیاری از اقدامات ایشان بیان نشده است؛ شما بهعنوان همسر ایشان تا چه حد در جریان اقداماتشان بوده و هستید؟
سلیمانپور: بیشتر اخبار را از اطرافیان میشنیدم و همسرم دوست نداشت در منزل مباحث کاری پیش بیاید. حتی برای مراجعات خصوصاً در زمانی که بسیج بودند میگفت اگر میخواهید نامهای بیاورید اشکالی ندارد اما راضی نبود مشکلات کاری به خانه راه پیدا کند.
گاهی اوقات مباحث سیاسی پیش میآمد و پسرم به پدرش میگفت درباره این مسائل روشنمان کنید که در این شرایط هم کلی صحبت میکرد و وارد جزئیات نمیشد اما در همان صورت هم همه قانع میشدند و تمام خانواده به او اعتماد داشتند و حتی در انتخاباتها نیز با مشورت همسرم انتخاب میکردیم.
فارس: اگر بخواهید چند ویژگی شاخص همسرتان در طول ۴۰ سال زندگی مشترک را بیان کنید، به چه نکاتی اشاره میکنید؟
سلیمانپور: اگر همسرم در طول حیاتش شناخته نشد و مظلومانه و متواضع زندگی کرد در این یکسال خصوصیات اخلاقیاش مطرح شده است.
یکی از ویژگیهای اخلاقیاش صبور بودنش بود؛ برخی مسائل و مشکلات در زندگی همه مطرح است و در زندگی ما هم پیش میآمد که گاهی نظراتمان متفاوت از یکدیگر باشد اما همسرم با صبوری و سکوت این شرایط را میگذراند.
زمانی که بحثی بینمان پیش میآمد سکوت میکرد و میگذاشت من کامل حرفهایم را بزنم، پس از آن میگفت الآن آرام باش و بعد صحبت میکنیم و صحنه را ترک میکرد و مشغول خواندن قرآن، کتاب یا اخبار میشد و پس از آن مشکل برطرف میشد.
**روز تودیعش از مسؤولیت بسیج با شیرینی به خانه آمد
فارس: از پسرخواهر شهید خاطرهای شنیدیم مبنی بر اینکه در روز مراسم تودیعشان از مسؤولیت نیروی مقاومت، با شیرینی به خانه آمدهاند؛ این مورد ناشی از کدام ویژگی اخلاقیشان بود؟
سلیمانپور: برای سید محمد فرقی نداشت که کار کجا باشد و فقط دنبال بود تا خدمت کند و در هر عرصهای که حضور داشت دوست داشت تمام توان و قدرت خود را برای پیشبرد آنجا به کار بگیرد؛ در ۱۰ سالی هم که در بسیج مشغول به فعالیت بود با اینکه کار زیاد بود اما از این خوشحال بود که در خدمت بچههای بسیج بوده و اگر در ایام تعطیلات به مسافرتی میرفتیم، بسیجیها سریع همسرم را میشناختند و دور او را میگرفتند و با این مورد خوشحال میشد.
سید محمد راضی بود و میگفت هرکجا به من مسؤولیتی بدهند حرفی ندارم و زمانی هم که از مسؤولیت بسیج تودیع شد خوشحال بود که در طول ۱۰ سال فعالیتش تمام توان خود را گذاشته و برای عرصهای دیگر آماده خدمت است.
فارس: در تصاویر و خاطراتی که دیده و شنیدهایم، متوجه علاقه زیاد بین رهبر معظم انقلاب و سردار حجازی بودهایم؛ خاطرهای در این باره در ذهنتان دارید؟
سلیمانپور: دیدارهایی که با حضرت آقا داشت از قبل به من اطلاع نمیداد و شب که به خانه میآمد میگفت امروز در خدمت آقا بودیم و پاسخ میدادم خوش به سعادتت و ای کاش از قول ما به ایشان التماس دعا بگویی.
در زمان مسؤولیت همسرم در بسیج به او میگفتم دوست دارم دیداری با آقا داشته باشم؛ در زمان امام هم همیشه میگفتم دوست دارم به جماران بروم و در نهایت روزی که دیدار عمومی بود با ۲ فرزند کوچکم رفتیم و یکی از بچهها دست من و دیگری دست همسرم بود اما به حدی شلوغ بود که تنها چند لحظه صورت امام را به صورت یک تکه نور دیدم.
پس از آن میگفتم دوست دارم آقا را از نزدیک ببینم و در نهایت روزی که آقا دیدار داشتند به ما اعلام کردند که میتوانیم برویم و در مسیری که ایشان برای سخنرانی میرفتند با فرزندانم ایستادیم.
هنگامی که آقا میخواستند رد شوند همسرم و چند نفر از محافظان حضرت آقا پشت سرشان بودند و در فاصله نیم متریام ایستادند و وقتی سلام کردند فقط اشک میریختم؛ ایشان گفتند «سلام علیکم خانم سردار حجازی؛ با نبودن حاجآقا چکار میکنید؟؛ انشاءالله نبودن آقای حجازی را شما برای بچههایتان جبران کنید»، آن روز علی حدود ۷-۸ سال داشت و آقا او را به آغوش گرفتند و بوسیدند و پس از آن عبایشان را بوسیدم.
زمانی که به خانه آمدیم همسرم میگفت چرا گریه میکردی، التماس دعایی به آقا میگفتی و پاسخ دادم زبانم کار نمیکرد و نائب امام زمان(عج) را دیدم، خوش به سعادت شما که در خدمت ایشان هستید و هرکاری از دستتان بر میآید برای ایشان انجتام دهید و گفت زمانی که تا این حد بر ولایت تأکید میکنم همین است.
نکته جالب این دیدار این بود که آقا از حضور کمرنگ همسرم در خانه مطلع بودند و این نکته باعث آرامشم بود؛ پس از شهادت نیز حضرت آقا با پیامشان آرامش زیادی به ما دادند و همسرم را قابل دانستند و مجاهد فی سبیلالله خواندند.
فارس: ۴ ماه بعد از شهادت سردار حجازی، برادرشان نیز فوت کردند؛ حال و هوای مادرشان در آن روزها چگونه بود؟
سلیمانپور: یکی از برادران همسرم در سال ۶۰ به شهادت رسید و او فرزندی داشت که قیومیت او در ابتدا به پدر همسرم و پس از آن به همسرم سپرده شد و در برابر زینب احساس مسؤولیت زیادی میکردند و مانند دختر خودمان دوستش داشت و دلسوز او بود.
یکی دیگر از بردارانش حاجآقا مجید بود که طلبه و ساکن قم بود؛ او پس از شهادت همسرم وصی او و تنها امید خانواده بود که تنها دلگرمی پسر و دخترانم بود.
معتقدم خدا خواست بگوید باید تنها امیدتان به من باشد که ۴ ماه پس از شهادت همسرم او کرونا گرفت و به رحمت خدا رفت؛ در همان زمان مادر همسرم هم درگیر کرونا شد و با پسرشان در یک بیمارستان بستری بودند اما چون سید مجید در بخش CCU بستری بود پزشکان اجازه ندادند این خبر را متوجه شود.
همسرم و برادرش از همه نظر شیبه بودند و در تمام امور باهم مشورت میکردند؛ گاهی اوقات میگویم نتوانستند دوری هم را تحمل کنند و مادرشان برای این موضوع خیلی اذیت نشدند و حتی رفتن سید مجید را باور نمیکردند.
**خبری که پس از ۲۰ روز به مادر داده شد
در ابتدا پزشکان اجازه ندادند این موضوع را با مادرشان در میان بگذاریم و حدود ۲۰ روز پس از دفنشان این موضوع را با او درمیان گذاشتیم اما شاهدیم که او صبر زینبی دارد و الگویی برای ما است؛ در این مسیر راضی به رضای خدا هستیم.
فارس: در پایان اگر نکتهای باقی مانده است بفرمایید.
سلیمانپور: در راه امام شهدا هیچوقت پشیمانی مطرح نیست و زمانی که نیت انسان الهی باشد خداوند پشتیبان او است؛ به این امید زندهایم که تا پایان عمر بر تعهداتمان بمانیم و در نهایت عاقبت بخیر شویم و مورد شفاعت شهدا قرار بگیریم.
امیدوارم خدا خصوصیاتی که شهدا داشتند و ما فراموش کردهایم و به زبان نیاوردهایم را روشن کند تا همه مردم آنها را بشناسند.
انتهای پیام/۶۳۱۲۵/آ/ی