عصر ایران؛ جمشید گیل- ولادیمیر پوتین و سرگئی لاوروف در روزهای اخیر مجدداً تهدید کرده اند احتمال وقوع جنگ هستهای جدی است و اگر این جنگ آغاز شود چنین و چنان خواهد شد چراکه روسیه سلاحهایی دارد که تا به حال کسی نظیرآنها را ندیده است.
مشخصاً لاوروف- وزیر خارجۀ روسیه- مجددا تاکید کرده حملۀ روسیه به اوکراین مطابق برنامه پیش میرود. این ادعا، که پوتین هم یکی دو بار آن را مطرح کرده، در حالی تکرار میشود که 66 روز از حملۀ روسیه به اوکراین میگذرد و روسها پس از ناکامی آشکار در فتح کییف و خارکیف و در هم شکستن ارتش اوکراین، مجبور به عقبنشینی شده و جنگ را به شرق اوکراین محدود کردهاند.
نه فقط روسها، بلکه بسیاری از مردم عادی و حتی تحلیل گران سیاسی مخالف پوتین، در آغاز این جنگ تصور میکردند روسیه ظرف یک هفته کییف را فتح و دولت اوکراین را ساقط میکند.
اما چنین فتحالفتوح فیالفوری صورت نگرفت و اکثر تحلیل گران سیاسی و حتی کارشناسان نظامی به این نتیجه رسیدند که پیشتر دربارۀ توان ارتش روسیه در اشتباه بودند.
در واقع اگر روسیه سلاح اتمی نداشت، هیچ بعید نبود کشورهای اروپایی حتی بدون کمک آمریکا، ارتش روسیه را از اوکراین بیرون کنند. کارایی ارتش روسیه، افسانهای بود برآمده از جنگ جهانی دوم. ارتش بزرگ با ارتش قوی یا کارآمد فرق دارد.
نیمی از تلفات جنگ جهانی دوم متعلق به روسیه بوده. یعنی 25 میلیون نفر از 50 میلیون نفر. در جنگ اوکراین هم تلفات ارتش روسیه فراتر از حد انتظار بوده است. به نظر میرسد این وضع ناشی از فقدان اهمیت "فرد" در فرهنگ نظامی روسیه است.
در جوامع لیبرال " فرد" اهمیت دارد اما در روسیه که شالودۀ فرهنگ سیاسیاش ترکیبی از تزاریسسم و کمونیسم است، فرد اهمیت چندانی ندارد. به همین دلیل در جنگ جهانی دوم، استالین دستور داده بود سربازانی را که پشت به خط مقدم در حال فرار از دست ارتش آلمان به سمت نیروهای خودی بودند، با تیر بزنند (رجوع کنید به کتاب "استالین" اثر رابرت کانکووست).
سربازی که پشت به دشمن میکرد، ولو در حال اضافه شدن به نیروهای خودی در مناطق عقبتر از خط مقدم، به درد کرملین نمیخورد. این نحوۀ رفتار حاکمان شوروی با سربازان شان در جنگ جهانی دوم، به هر حال برآمده از فرهنگی خاص بود و بیمبنا نبود. این فرهنگ، فارغ از اینکه مولفههایش دقیقا چیست، برای " فرد" ارزش چندانی قائل نیست.
افراد در این فرهنگ خاص، چیزی جز چرخدندههای یک ماشین عظیم نیستند. مهم حفظ ماشین است نه حفظ اجزاء قابل تعویض ماشین.
اگرچه دفتر روزگار ورق خورده و آدمیزاد به طور کلی پیشرفت کرده و پوتین هم کپی برابر اصل استالین نیست، ولی تلفات بالای ارتش روسیه در جنگ با اوکراین، نشان میدهد که "حفظ جان هر سرباز خودی"، همچنان جزو اولویتهای استراتژیک مقامات کرملین نیست.
به هر حال هر ناظر منصفی میتواند تایید کند کار جنگ اوکراین مطابق میل پوتین پیش نرفته است. احتمالاً مقامات کرملین برنامۀ مشخصی هم قبل از شروع این جنگ نداشتند و صرفا با اطمینان از برتری نظامی، تصمیم داشتند عملیاتی را در اوکراین شروع کنند و اهداف عملیات را در حین وقوع تعیین کنند.
به همین دلیل تا به حال حرفهای متضادی دربارۀ اهداف جنگ و شرایط خاتمۀ آن مطرح کردهاند. در واقع کسی به درستی نمیداند هدف روسیه از ورود نظامی به اوکراین دقیقا چیست؛ چراکه اقوال او در این زمینه، فاقد سازگاریاند. هم از این رو بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که خود پوتین هم دقیقا نمیداند چه میخواهد.
در اینکه آغاز این جنگ محصول نارضایتی پوتین از برتری سیاسی و نظامی غرب لیبرال در شرق اروپاست، تردیدی نیست؛ اما اینکه پوتین دقیقا چه هدفی از به راه انداختن این جنگ دارد، سوالی است که جوابش حقیقتا روشن نیست. همین که خود پوتین گفته است در صورت ادامۀ مقاومت اوکراین، ممکن است شرایط روسیه برای پایان دادن به درگیری نظامی تغییر کند، به خوبی نشان میدهد که اهداف او سیال است.
هفتۀ قبل یکی از مقامات نظامی عالیرتبۀ روسیه تهدید کرد روسیه به سراغ مولدوای هم خواهد رفت ولی دیروز سرگئی لاوروف گفت مردم مولدوای نگران نباشند. این سخنان متناقض دال بر این است که کرملین برنامۀ مشخصی در جنگ با اوکراین ندارد.
به زبانی خودمانیتر، روسها وارد اوکراین شدهاند تا ببینند چه میشود. آنها احتمالاً با خودشان میگفتند در اوکراین دست بالا را خواهیم داشت و میوۀ این برتری، هر چه بیشتر باشد، بهتر است؛ آن را از درخت تفوقمان میچینیم و شیرینکام میشویم.
اما ترس روسیه از مداخلۀ نظامی غرب، از همان آغاز دلیلی برای تهدید به وقوع جنگ هستهای بوده. اگرچه غرب هم از روسیه میترسد ولی پشت اوکراین را خالی نکرده و همین موجب شده دولت و ارتش اوکراین در برابر بولدوزری به نام ارتش روسیه دوام بیاورند و حتی روسها را به عقبنشینی وادارند.
الان که روسیه به تسخیر شرق اوکراین رضایت داده و قید تصرف کل اوکراین را زده انتظار دارد آمریکا و اتحادیۀ اروپا تقویت نظامی اوکراین را متوقف سازند. ولی اگر سطح کمک نظامی جهان غرب به اوکراین افزایش نیابد، ارتش اوکراین نمیتواند روسها را در منطقۀ دونباس شکست دهد.
ضرورت کمک بیشتر به ارتش اوکراین و تصریح مقامات غربی به اعطای چنین کمکی، دور تازهای از تهدیدات مقامات روسی به وقوع جنگ جهانی هستهای را آغاز کرده است.
هرچند بعید به نظر میرسد دولت روسیه جرأت چنین کاری را داشته باشد، ولی این سؤال هم به شدت قابل تأمل است که اگر توان روسها در جنگ هستهای همانند توان آنها در تسخیر اوکراین باشد، چه بلایی بر سر کشور روسیه در جنگ هستهای میآید؟
اگر روسیه کل اوکراین یا حداقل شهرهای مهم این کشور را فتح کرده بود و به سراغ مولداوی میرفت، صحت هراس جهانی از ارتش روسیه تایید میشد. اما الان به نظر میرسد کلاه ارتش روسیه پشم چندانی ندارد و غرب هم با جسارت بیشتری به اوکراین کمک نظامی میکند.
احتمالا برای خود مقامات سیاسی روسیه هم این دغدغه مطرح است که شاید نتیجۀ جنگ هستهای نیز همانند نتیجۀ حمله به اوکراین از آب درآید. یعنی شاید در عمل معلوم شود توان روسیه برای حملۀ هستهای به ایالات متحده، کمتر از چیزی بوده که خود روسها و حتی آمریکاییها تصور میکردند.
اگر مقامات کرملین دربارۀ نتیجۀ جنگ هستهای نیز دچار خطای محاسباتی فاحش باشند، دیگری روسیهای باقی نخواهد ماند که خطای مقامات کرملین جبران شود. خطای محاسباتی فاحش پوتین در قبال جنگ اوکراین، اگرچه خسارت جانی و مالی چشمگیری به ارتش روسیه زده و اقتصاد این کشور را هم بیش از پیش تضعیف میکند، اما به هر حال خطایی مهلک برای ملت و سرزمین روسیه نیست.
اما خطای محاسباتی در قبال جنگ هستهای، میتواند روسیه را از تاریخ بشریت محو کند. در واقع نکته این است که شاید جنگ هستهای آغاز شود و موشکهای اتمی روسیه از سد سپر دفاعی ارتش آمریکا نگذرند و به خاک ایالات متحده نرسند، ولی موشکهای اتمی آمریکا به خاک روسیه برسند.
چنین احتمالی با عقل جور درنمیآید، ولی در 5 اسفند 1400 که روسیه جنگ با اوکراین را آغاز کرد، احتمال ناکامی روسها در فتح کییف نیز با عقل جور درنمیآمد؛ اما این ناکامی رقم خورد.
بنابراین مقامات کرملین اگر حقیقتا دوستدار روسیه باشند، قطعا به این ناکامی دوم محتمل، یعنی ناکامی در جنگ هستهای، فکر میکنند. به ویژه اینکه آنها همین الآ ن بهتر از هر کسی میدانند که ارتش عریض و طویلشان در اوکراین موفقیت سیاسی چشمگیری برایشان به ارمغان نیاورده است.
همچنین پوتین و لاوروف به خوبی آگاهند که آمریکاییها به "جنگ پیشگیرانه" اعتقاد دارند و ممکن است در صورت افزایش چشمگیر تنش سیاسی بین دو کشور، پیش از آنکه با حملۀ اتمی روسیه مواجه شوند، حملۀ اتمی به روسیه را آغاز کنند.
در یک جنگ هستهای، ممکن است ضربۀ اول چنان سنگین باشد که کشور ضربهخورده توان پاسخ متقابل را از دست بدهد. این هم نکتهای است که احتمالا دولتمردان روسیه به آن توجه دارند.
با توجه به نزدیکی جغرافیایی موشکهای اتمی آمریکا به سرزمین روسیه، در قیاس با فاصلۀ موشکهای اتمی روسیه از ایالات متحده، به نظر میرسد در صورت وقوع جنگ هستهای، ضربۀ اول را روسیه دریافت خواهد کرد.
آمار نشان داده است در فوتبال معمولا تیمی که گل اول را میزند، برندۀ بازی میشود. هیچ بعید نیست در بازی جنگ هستهای نیز اوضاع چنین باشد.
با فرض منتفی بودن حملۀ اتمی یا غیر اتمی روسیه به آمریکا و سایر کشورهای غربی، اکر کرملین بخواهد از یک جنگ طولانی و پرهزینه اجتناب کند، تنها کار خارقالعادهای که از دست روسها برمیآید، حملۀ اتمی به کییف است. ولو حملۀ اتمی تاکتیکی و محدود.
چنین اقدامی با سیاست "ویرانهساختن از اوکراین غربگرا" هم جور درمیآید. اینکه پوتین و اطرافیانش پس از به درازا کشیدنِ نامنتظرِ جنگ اوکراین، تا چه حد توان روحی اتخاذ چنین تصمیم وحشتناکی را دارند، سؤالی است که جوابش را احتمالا خود پوتین و اطرافیانش هم فعلا نمیدانند.
به هر حال چنین اقدامی ممکن است آغازگر حملۀ پیشگیرانۀ غرب به روسیه باشد؛ بنابراین مشمول همۀ ملاحظات پیشگفته میشود. علاوه بر این، حملۀ اتمی به کییف میتواند تأثیر منفی چشمگیری بر مشروعیت پوتین در داخل روسیه داشته باشد.
دولت روسیه نمیتواند اخبار چنین فاجعهای را از اقشار بیخبر روسیه پنهان نگاه دارد و یا این اقدام را به " نازیستهای اوکراینی" نسبت دهد. همچنین حملۀ اتمی به کییف ممکن است سیاست هند و کشورهای عربی خاورمیانه و حتی چین را در قبال روسیۀ درگیر در جنگ اوکراین دچار دگرگونی اساسی کند و در واقع به تتمۀ مشروعیت بینالمللی روسیه، لطمهای جبرانناپذیر وارد سازد.