به گزارش رکنا، دختر 19 ساله ای که برای شکایت از مادرشوهر ش به قانون پناه آورده بود در حالی که ادعا می کرد تهمت ها و دخالت های او زندگی ام را نابود کرده است و اکنون در آستانه جدایی از همسرم قرار دارم به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: تک دختر خانواده ای 6 نفره هستم که از نظرمالی اوضاع خوبی نداشتیم اما زندگی ما در حالی در مسیر سختی و بدبختی قرار گرفت که پدرم در یک سانحه رانندگی قطع نخاع شد و به ناچار روی ویلچر نشست در این شرایط مادرم به کارگری در خانه مردم پرداخت تا هزینه های خانواده را تامین کند من که تک دختر خانواده و عزیز دردانه آن ها بودم اوقاتم را با دختران همسایه می گذراندم و هیچ گاه رنگ تفریح در شهربازی یا پارک ها را ندیدم.
هنوز در سال اول دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه درگیری لفظی مادر و برادرانم شدم و تازه فهمیدم که جوانی به خواستگاری ام آمده است اما برادرانم مخالف ازدواجم بودند با وجود این مشاجره ها قول و قرار عقدکنان گذاشته شد و من پای سفره عقد نشستم. «محمدولی» شاگرد فروشگاه لوازم قنادی بود و به ظاهر جوان ساده و موقری به نظر می رسید.
چند ماه بعد زندگی مشترک ما درحالی آغاز شد که حتی آرزوی پوشیدن لباس عروس در دلم ماند چرا که خانواده محمد ولی هم اوضاع مالی خوبی نداشتند به همین دلیل در یک اتاق 12 متری و در منزل مادرشوهرم ساکن شدیم.
همسرم درآمد اندکی داشت و من مجبور بودم با سختی های روزگار بسازم با وجود این مادرشوهرم به چشم یک کلفت نگاهم می کرد و من باید همه امور منزل آن ها مانند شستن ظروف و لباس ها یا گردگیری و جاروکردن فرش ها را انجام می دادم رفتارها و نیش و کنایه های مادرشوهرم به شدت مرا آزار می داد تا جایی که اگر بیمار می شدم به همسرم اجازه نمی داد مرا نزد پزشک ببرد یا میوه و تنقلات را از دید من پنهان می کرد تا به تنهایی از آن استفاده نکنم.
در همین روزها شغل سرایداری در یکی از شهرهای شمالی کشور به همسرم پیشنهاد شد و بدین ترتیب من و شوهرم به مدت یک سال راهی شمال شدیم اما تنبلی، سهل انگاری و بی مسئولیتی های همسرم موجب شد تا کارفرما ما را از آن جا اخراج کند این درحالی بود که من باردار شده بودم اما محمد ولی از شنیدن خبر بارداری من نه تنها خوشحال نشد بلکه سرزنشم کرد که با این خرج و مخارج سنگین چگونه باید نوزادی را بزرگ کنیم!
خلاصه زمانی دوباره به منزل مادرشوهرم بازگشتیم که این بار با تهمت های زشت و ناروا روبه رو شدم. مادرشوهرم که به هر طریقی سعی می کرد مرا آزار بدهد خیلی بی شرمانه مقابلم ایستاد و مدعی شد باید جنینم را سقط کنم چرا که مدعی بود به ارتباط من با افراد غریبه مشکوک شده است او حتی همسرم را قسم داد که باید بین من و مادرش یکی را انتخاب کند.
دیگر تحمل این رفتارهای زننده و تهمت های ناروا را نداشتم ولی کاری هم از دستم ساخته نبود تا وقتی که همسرم نیز بنا به خواست مادرش مرا تحت فشار گذاشت تا جنینم را سقط کنم می دانستم همه این ماجراها نقشه های زیرکانه مادرشوهرم است که همسرم مو به مو آن ها را اجرا می کند زمانی که در برابر خواسته آن ها مقاومت کردم شوهرم از 20 روز قبل مرا از خانه بیرون انداخت و مدعی شد تا روزی که جنینم را سقط نکرده ام حق بازگشت به خانه آن ها را ندارم و در غیر این صورت طلاقم می دهد اکنون نیز با آن که می دانم زندگی مشترکمان در آستانه نابودی قرار دارد ولی باز هم ناچار شدم تا از مادرشوهرم شکایت کنم .
بررسی های تخصصی و کارشناسی درباره این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری از سوی سرگرد علی امارلو ( رئیس کلانتری شفای مشهد) توسط مشاوران دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی