به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، این کتاب براساس خاطرات دوران کودکی نویسنده کتاب (امیر خیام) تدوین شده و به بازار نشر راه یافته است.
نویسنده کتاب سدنصرالدین خود را از اهالی خیابان خیام تهران، محله سد نصرالدین و بازار تهران معرفی میکند که به علت جدایی مادر و پدر در دوران طفولیت در خانهای به همراه عمه، عموها و پدرش زندگی میکرد.
امیر خیام خانه دوران کودکی خود را پرتناقض اعلام کرد و افزود: عموی بزرگم بازیگر تئاتر، دیگری آشپز، عموی سوم پهلوان زورخانه و پدرم هم غزلخوان و راه انداز ترنا بازی در قهوه خانه بود، اما با وجود این تفاوتها و تفکرات متفاوت همه به صورت مسالمت آمیزی در کنار هم زندگی میکردیم.
وی وجود چنین تفاوتهایی را موجب ایجاد موقعیتهای طنز در خانه دوران کودکیش دانست و گفت: با توجه به رفت و آمد اهالی هنر و ادب به خانه ما موجب شد تا با فضای نویسندگی آشنا شوم و سعی کنم تمام خاطراتم را از دوره کودکی بنویسم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که باید آنها را در قالب یک کتاب شامل داستانهای کوتاه منتشر کنم.
نویسنده کتاب سد نصرالدین گفت: در تنظیم داستانکهای کتاب نه گویشها را دستکاری کردم و نه سعی شد تا طنز موضوعات را بیش از آنچه بوده غلیظ کنم.
وی با اشاره به نمونههایی از داستانکهای این کتاب ادامه داد: طی دوران مدرسه در درس انشا خیلی خوب بودم، اما درس ریاضی ام بسیار ضعیف بود که این نقطه ضعف موجب میشد تا معلم هر روز از من بخواهد برای درس پس دادن پای تخته بروم. یک روز معلم از من خواست پای تخته بایستم و بدون اینکه از من سوالی بپرسد رو به دیگر دانش آموزان گفت؛ میدانید خیام کیست، او یک فیلسوف و ریاضی دان نابغه بود، اما من نمیدانم حکمت نام گذاری این احمق به عنوان خیام چیست.
امیر خیام در ادامه به وجود داستانکهای عاطفی با مضامین عمیق اخلاقی در کتاب سد نصرالدین اشاره کرد و افزود: از جمله داستانکی درباره عطوفت عمه ام که او را عزیز خطاب میکردیم، در کتاب گنجانده ام. سقف خانه دوره کودکی هنگام بارندگی چکه میکرد و ما ظرفی برای جمع کردن این قطرات آب و جلوگیری از خیس نشدن داخل خانه قرار میدادیم عمه ام هم گلدانهای شمدانی حیات را به داخل اتاق آورده بود و از ما میخواست تا این آبهای جمع شده را زیر پای این گلها بریزیم تا هدر نرود.