به گزارش اقتصاد آنلاین، دروغهای که باور میکنیم به حقایقی بدل میشوند که با آنها زندگی میکنیم. ("اولیور هسنکمپ")
بله واقعیت این است که ما نیز هر روز خودمان را گول میزنیم، بنابراین خودمان را از زندگی شایسته محروم کرده و مانع موفقیتهای خود میشویم.
در اینجا برخی از محبوبترین دروغهایی که هر روز به خودمان میگوئیم را برایتان آوردهایم.
همه ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم.
از این رو، همه به عنوان آدمهایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛
پس میتوانیم با شأن برابر با هم گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم.
با این کار، یعنی دیدن دروغهایی که به خود میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر مییابیم.
شنیدن حقیقت از دیگری به معنا ی تسلیم او شدن نیست، بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم شده ایم: حقیقت.
ما در زندگی راههایی را میپیماییم که دروغهایمان مشخص کردهاند و فقط به رنج میانجامند.
وقتی رنجمان طاقت فرسا و جانکاه میشود، نیازمند کسی میشویم که در دیدن دروغهایی که باور کردهایم و دروغهایی که به خودمان میگوییم، ما را یاری دهد.
چون، تنها با دیدن این دروغهاست که با حقایق زندگیمان مواجه میشویم و به راه حقیقت بازمیگردیم؛ و چون، دروغهای ما بیمارمان و مواجهه با حقایق درمانمان میکنند.
این کار مستلزم وجود کسی است که ما را در دیدن آن دروغها و تحمل دردی که پنهان کردهاند، یاری دهد و هنگام فرو افتادن در حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، دستمان را بگیرد.
« من وقتی از خانه بیرون می روم حسابی آرایش می کنم، ولی وقتی خانه هستم نه. به نظرم ضرورتی ندارد. شوهرم من را همینجوری پسندیده، دلیلی ندارد بخواهم کلی هزینه روی دست خانواده ام بگذارم و وسایل آرایش چند ده هزار تومانی را داخل خانه تمام کنم. به علاوه می دانید به نظر من مهم است که غریبه ترها ظاهر برازنده تری از آدم ببینند، این آبروی شوهرم هم هست».
« خانم من حتی برای من هم سعی نمی کند زیباتر جلوه کند. یعنی وقتی برای این کارها ندارد از صبح سر کار است، البته محل کارمان یکی نیست، وقتی هم می رسد به خانه تا نیمه شب به خاطر شستن و پختن و کار خانه سر پاست. البته این یک استدلال خوش بینانه است. راستش من خیلی ناراحتم چون فکر می کنم او از زندگی با من راضی نیست».
نظر شما چیست؟ آیا دلیل رفتار و افکار این خانم و آقای محترم همین است که بیان کرده اند؟ این سوالی است که در هر زمان برای هر یک از ما نیز می تواند محلی از طرح داشته باشد. آیا علت انتخاب لباسهای مارک دار گران قیمت صرفاً زیبایی آنهاست؟ آیا علت به همسری برگزیدن یک زن یا مرد معتاد عشق است؟ اشتباه نشود. ما در این مقاله به دنبال قضاوت کردن درباره دیگران نیستیم. بلکه می-خواهیم با اندکی تأمل بیشتر در علت رفتارهای مان از خودمان، خود خود واقعی مان شناخت بیشتری پیدا کنیم. راحت بگویم، این مقاله فراخوانی عمومی به این موضوع است: «بیایید به خودمان دروغ نگوییم». عنوان این فراخوان نباید به کسی بر بخورد، چرا که ما انسانیم و می دانیم که انسان استاد خودفریبی است و به تجربه موقعیتهایی را در زندگی دریافته ایم که چیزهای غلط را برای خود درست نمایانده و از پذیرش چیزهای درست امتناع کرده ایم.
خود فریبی، دروغ گفتن به خود است و وقتی اتفاق می افتد که ما به جای یک دلیل واقعی یک دلیل دیگر را که در کوتاه مدت کمتر آسیب زاست برای رفتار خود در نظر می گیریم. این پدیده که در طولانی مدت ما را به سمت نابودی می کشاند به صورت ناهشیار اتفاق می افتد یعنی ما بدون اینکه آگاه باشیم به خودمان دروغ می گوییم. با توجه به این مسئله چطور می توانیم بفهمیم که برای مثال همین حالا در مورد یک مسئله ای با خودمان صادق هستیم یا خیر؟
بهترین راه برای تشخیص اینکه آیا داریم به خودمان دروغ می گوییم یا نه خود مشاهده گری است. این به آن معناست که بدون قضاوت، تمام توجه مان را به خودمان معطوف کنیم و با پرسیدن سوالاتی از خود، انگیزه ها و علل درونی رفتارهایمان را شناسایی کنیم. خود مشاهده گری سه حیطه را در بر می گیرد:
گاهی ما سریعاً به رفتارهای دیگران واکنش هیجانی نشان می دهیم آن هم به صورتی که با مختصات آن رفتار و همینطور ویژگیهای شخصیتی عامل آن رفتار تناسبی ندارد. برای مثال در یک مهمانی یکی از آشنایان را می بینیم که به عنوان فردی خوش معاشرت معروف است اما از ما به سادگی می گذرد.
اما ما به همین سادگی از او نمی گذریم بلکه به سر وقتش می رویم و به بیانی تند (که نشانه هیجان خشم است) بی محلی او را تلافی می کنیم. شاید در آن موقع این طور فکر کرده ایم که او آدمی است که همیشه دوست داشته من را تحقیر کند. اما وقتی به کمیت و کیفیت هیجان خود توجه می کنیم می بینیم که این ما هستیم که همیشه وقتی او را می بینیم یا حتی وقتی که می شنویم او هم به مهمانی خواهد آمد احساس بدی پیدا می کنیم.
و وقتی بیشتر به خودمان توجه می کنیم متوجه می شویم که او مثلاً شبیه کسی است که خاطره دردناکی را در گذشته برای مان ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، می فهمیم که ریشه این احساس بد به خودمان و مسائل حل نشده ای که از گذشته با خود حمل می کنیم بر می گردد نه به آن فرد.
با توجه به این واقعیت وقتی ما نسبت به چیزی یا کسی واکنش هیجانی فوری و نامتناسب نشان می دهیم لازم است مکث کنیم و از خودمان بپرسیم: این هیجان چیست؟ آیا این هیجان واقعاً به موقعیت فعلی مربوط است یا اینکه موقعیت فعلی چیزی را در من زنده کرده است که از گذشته حل نشده باقی مانده است؟
ما می خواهیم باور کنیم که افکار ما بازتاب درستی از واقعیت هستند و در نتیجه درباره همه چیز حق با ماست. اما واقعیت برعکس است. متأسفانه بسیاری از افکار ما نادرست هستند. این افکار گاهی بسیار منفی می شوند مانند «من فکر می کنم که همسرم از زندگی با من راضی نیست چون همسر قبلی ام به همین دلیل از من جدا شد».
گاهی هم به شکل افراطی مثبت می-شوند مانند «با اینکه معتاد است اما می تواند شگفت انگیزترین آدمی باشد که در تمام عمر دیده-ام». این افکار نادرست در واقع آینه واقعیتهای تلخی هستند که به طور ناهشیار می خواهیم آنها را ندید بگیریم.
با توجه به این واقعیت وقتی متوجه می شویم که تفکر ما افراطی یا غیر منطقی است، لازم است مکث کنیم و از خودمان بپرسیم: «من در مورد همسرم چطور فکر می کنم؟ بسیار خوب؟ یا بسیار بد؟ آیا افکار من افراطی یا تفریطی نیستند؟ آیا من برای توجیه افکار فعلی ام به تجربه های گذشته خود متوسل شده ام؟»
ما رفتارمان هستیم نه آن چه که تصور یا ادعا می کنیم. اگر به خودمان قبولانده ایم که فرد خوش قولی هستیم اما هر وقت به همسر بیمارمان قول می دهیم که او را در معاینه ماهیانه اش همراهی کنیم فراموش می کنیم یا دیر می رسیم باید بپذیریم که با خودمان صادق نبوده ایم.
بنابراین وقتی متوجه می شویم که رفتارمان با کسی که می خواهیم باشیم یا ادعا می کنیم هستیم سازگار نیست لازم است مکث کنیم و از خود بپرسیم: «چرا من اینطور رفتار می کنم؟ چه چیز رفتار مرا بر می انگیزد؟ من چه چیزی را درباره رفتارم نمی خواهم بپذیرم؟ و چرا؟ »
ما نمی توانیم با دیگران صادق باشیم مگر اینکه در وهله اول با خودمان صادق باشیم. لازمه صداقت داشتن با خود این است که هر روز به هیجانات، افکار و رفتارهای خود بیندیشیم و شجاعانه با برخی واقعیتهای تلخ در مورد خود مواجه شویم و بخواهیم تا بدانیم که واقعاً کیستیم. فقط در این صورت است که می توانیم به خودمان فرصت تغییر بدهیم.