در حال حاضر در شهر اصفهان، مجموعههای خطی متعددی در بعضی از کتابخانههای عمومی، دانشگاهی و مجموعههای خصوصی وجود دارد که تاکنون گزارش جامعی از مجموعه این نسخ ندیدهام، ولی به صورت موردی، هم فهرست این نسخهها منتشر شده و هم در لابهلای مصاحبهها و گزارشها، اطلاعاتی درباره این نسخهها و کتابخانههای مشتمل بر آنها آمده است. بنابراین، ضرورت دارد یک کار میدانی و پژوهش جدی درباره میراث خطی شهر اصفهان بهصورت جامع انجام شود؛ مشتمل بر همه اطلاعاتی که از این کتابها وجود دارد، از تولید در بخشهای خط و صحافی گرفته تا نگهداری این کتابها، آسیبشناسی آنها در ادوار مختلف و وضعیتی که امروز دارند.
بخشی از تاریخ علم به میراث مکتوب برمیگردد و بخشی از میراث مکتوب نیز میراث مخطوط است. اینکه چه تعداد کتاب از ابتدای صفویه در اصفهان تولید شده و امروز چقدر از آنها در این شهر باقی مانده، فکر میکنم کمتر از پنج درصد است. البته این آمار زیاد قابل اتکا نیست، چون اصولاً در ارائه اطلاعات و آمار ضعیف عمل میکنیم.
از زمانی که اصفهان، پایتخت سلسله صفوی قرار گرفت، تعداد قابل توجهی مدرسه از سوی شاه عباس یا امرا و صاحبمنصبان و گاهی نیز از سوی علمای عرب و ایرانی در این شهر بنا شد. تعداد زیادی طلبه نیز از دیگر شهرها مانند یک دانشگاه مرکزی به سمت اصفهان هجوم آوردند و چون مشغول فراگیری علم بودند، به کتاب نیاز داشتند، ولی متأسفانه کتاب چاپی در شهر پیدا نمیشد و سنت چاپ که آن زمان در غرب معمول بود، در ایران شناخته شده نبود. البته طبق نقل شاردن، بعد از بیرون راندن پرتغالیها، چند جعبه کتاب از هرمز به کتابخانه سلطنتی انتقال یافت. بارها کتاب چاپی به شاه عباس تقدیم شد، ولی در هیچ منبعی ذکر نشده است که وی درباره این کتابها پرسشی مطرح کرده باشد. تا پایان دوره صفویه نیز کتابهای چاپی مسیحی از حلب به ایران میآمد که تعدادی از آنها هماکنون نیز موجود است، ولی در مجموع، علم و دانش در اصفهان با کتاب خطی گره خورده بود و مجبور به تولید این کتابها بودند.
ما از چگونگی این نظام تولید بیخبریم و فقط میدانیم که عدهای شغلشان کتابت بوده، یک سری ابزارها برای کتابت به کار میرفته و نسخهها در سطوح مختلفی تولید میشده است، از نسخههای دمدستی بسیار شلوغ گرفته تا نسخههای مُذهّب سلطنتی که در کارگاههای مهم تولید میشد. درباره آمار کاتبها و تعداد نسخههایی که در هر دهه تولید میشده است نیز اطلاعات دقیقی نداریم، ولی میدانیم اصفهان مهمترین مرکز علمی شیعه بود که با دیگر شهرها و نیز سرزمین هند داد و ستد علمی داشت و اینها را میتوان از روی همین نسخ خطی دریافت.
بر اساس نسخههای خطی میتوان تاریخ فرهنگی اصفهان را به نگارش درآورد. مجتبی ایمانیه در سال ۱۳۵۵ با استفاده از فهرستهایی که تا آن زمان چاپ شده بود، نام مدارس قدیمی اصفهان را پیدا کرد. این یک کار بسیار کوچک است و ما هنوز بهصورت حرفهای این کار را انجام نمیدهیم. مثلاً، همین مدرسه صدر ۹۷۰ نسخه خطی دارد که یکی از بهترین مجموعههاست و با استفاده از یادداشتهای پشت نسخهای همین کتب میتوان تاریخ اصفهان را به رشته تحریر درآورد، چنانکه تاریخنگاری مسیحیت با استفاده از یادداشتهای کشیشها در پشت اناجیل نوشته شد، مثل کتاب تاریخ جلفا، ترجمه میناسیان.
تجارت کتابت میتواند موضوع چندین مقاله باشد، ولی لازمه آن این است که از نوشتههای پشت نسخ خطی، اطلاعات کسب کنیم. متأسفانه فهرستنویسهای ما بعضاً بسیار مختصر نوشتهاند. با اطمینان کامل میگویم، تمام نسخههایی که فهرستنویسی شدهاند، باید بازبینی شود. بسیاری از اطلاعات از دست رفته است و کمتر نسخهای میتوان یافت که هنگام مقایسه با فهرستها، اطلاعات اضافهای به دست ندهد. امروز برای تاریخنویسی، به نامههای خصوصی، یادداشتهای شخصی و خاطرات شفاهی رجوع میکنند و اکنون تاریخنویسی همینگونه است. البته گاهی اتفاقهای خوب میافتد. مثلاً راجع به تخت فولاد بسیار خوب کار شده و باید از مجموعه این تلاشها قدردانی کرد، ولی اینها ابتدای کار است و اقدامات عمیقتری میتوان انجام داد.
نسخههایی که در نیمه دوم حکومت صفوی در اصفهان نوشته میشد، دینی بود، حداکثر ادبی و گاهی نیز فلسفی. برای اینکه سطح فرهنگ را در این شهر بسنجیم، باید تعداد این نسخهها را به دست آوریم. در آن دوره، جریان اخباریگری وارد اصفهان شده بود و اقبال زیادی به کتابهای حدیث وجود داشت. نهادهای آموزشی اکثراً دینی بودند و هیچ نهاد آموزشی مستقلی برای طب تا دوران قاجار وجود نداشت. بنابراین، نسخههای طب اندک و همچنین از نظر سطح دانش بسیار نازل است. کتابهای ادبی نیز قوی نبود و به همین دلیل است که طلبههای کنونی نیز از نظر ادبی قوی نیستند.
در خاندان سلطنتی فقط با شاهان روبرو بودیم. به نام طهماسب کتابهای زیادی نوشته شد، همچنین به نام شاه سلیمان در اواخر صفویه. برای شاه سلطان حسین هم نوشته شد، ولی اکثراً کتاب دعا، اوقات صلاة و... مینوشتند. شاه عباس نیز کتابدوست بود و برای بارگاه حضرت عبدالعظیم، بقعه شیخ صفی و آستان قدس کتاب میفرستاد. همچنین کتابخانه سلطنتی ایجاد کرد که بعداً در حمله افغانها از بین رفت و هیچ کس خبر موثقی از سرنوشت کتابهای آن ندارد. تنها گزارشی که از این کتابخانه در دست است، به شاردن و پدر رافائل دومان مربوط میشود. متأسفانه از اسناد دوره صفوی چیز زیادی باقی نماده است، ولی از دوره عثمانی، تمام اسناد باقی مانده و تا سالها میتوان راجع به این اسناد کار کرد.
نمیدانیم کتابخانه سلطنتی صفوی به چه سرنوشتی دچار شد، ولی کتابهای مدرسه چهارباغ که بیش از چند هزار جلد بود، به خانهها منتقل شده است. شاه سلطان حسین در سال ۱۱۲۰ مدرسه چهارباغ را تأسیس کرد. از همان سال دستور داده شد که کتاب استنساخ شود تا کتابخانه مدرسه غنا پیدا کند. شاه سلطان حسین واقعاً برای این کتب هزینه کرد و در اصفهان به جز وی، ظلالسلطان نیز این کار را انجام داد. آغایان در دوره شاه سلیمان و شاه سلطان حسین فعالیت زیادی داشتند و چون اهل کتاب بودند، کتابهایشان تا امروز باقی مانده است.
کتابخانههای خصوصی نیز در اصفهان بسیار زیاد بود. فاضل هندی یکی از بهترین کتابخانههای خصوصی را داشت. ملا ذوالفقار نیز تأمینکننده کتاب برای علامه مجلسی بود و علامه بارها از او نام برده است. از بهترین کتابخانهها میتوان به کتابخانه میرزا عبدالله افندی، صاحب ریاض العلما اشاره کرد که دریایی از کتاب در اختیار وی بود، ولی متأسفانه نیمی از کتاب ریاض العلمای او از بین رفته است و کتابخانههای خصوصی نیز در فتنه افغانها از بین رفت.
در سال ۱۳۹۰، حدود هزار کتاب خطی از خانه مرحوم سیدالعراقین بهدست آمد. تنها کسی که این نسخهها را با دقت بررسی کرده بود، آقای روضاتی بود. وی تمام این کتب را فهرست کرد که تا اواخر عمرش، دو جلد از آنها منتشر شد، ولی جلد سومش باقی ماند. البته این فهرست منحصر به کتب مرحوم سیدالعراقین نیست و آقای روضاتی کتبی را که در خانههای دیگر نیز دیده بود، در این فهرست وارد کرد و شاید کتابهای خودش نیز در این فهرست آمده باشد. سیدالعراقین از سادات خاتونآبادی بود و این کتب از این طریق در اختیار وی قرار گرفت. احتمالاً این کتب در حمله افغانها مخفی شد تا آسیب نبیند. زمانی که خانه سیدالعراقین مخروبه میشود، کتابهای موجود در منزل وی از ترس دزدی و نابودی، به کتابخانه ملی اهدا شد. البته این کار از نظر من اشتباه بود، چون این کتب وقف بودند و دستکم نیاز به اجازه داشت، همچنین بخشی از میراث اصفهان به حساب میآمد.
خاندان روضاتی، خانوادهای نسخهنگهدار و سندنگهدار بودند و آقای روضاتی نامههای زیادی پیش خود نگه داشته بود، از جمله نامه تسلیت مظفرالدین شاه بهمناسبت فوت صاحب روضات. من ۴۰۰ مورد از این نامهها را انتخاب و در کتابی به نام «اسنادی از خاندان روضاتیان» منتشر کردم. خود ایشان کتابی به نام «مجالس المؤمنین» منتشر کرد که اطلاعیههای مربوط به فوت افراد که از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۷۴ در خانه ایشان انداخته شده بود، در آن منتشر شده است. از خاندان روضاتیها حدود هزار و ۷۰۰ نسخه خطی باقی مانده که نمیدانیم چه سرنوشتی پیدا کردهاند. اینها میراث اصفهان است و البته صاحبشان، مالک آنهاست و هر دوی این وجوه باید رعایت شود.
ظلالسطان نیز دارالترجمهای ایجاد کرد که رقیب دارالترجمه پدرش بود و مترجمانی از عثمانی و دیگر مناطق در آن فعالیت میکردند. این افراد صدها کتاب ترجمه کردند که بسیاری از آنها هنوز چاپ نشده است و تعداد زیادی از سفرنامههای فرنگیان از آسیای میانه و همچنین بسیاری از کتب مربوط به تاریخ آفریقا در این مجموعه وجود دارد. در واقع باید گفت، قاجارها برای فرهنگ این سرزمین بسیار زحمت کشیدند، همینطور ظلالسلطان در اصفهان، هر چند انتقادها و ایراداتی به آنها وارد باشد. بیشتر نسخههای خطی که در اختیار داریم، مربوط به دو دوره است؛ دوره اول از ۱۱۰۰ تا ۱۱۴۰ و دوره دوم، از ۱۲۳۰ تا اواخر قاجار که بعد از جنگها، آرامش به وجود آمد و تجارت کمکم رونق گرفت. بنابراین، این دو دوره بسیار حائز اهمیت است.
این شرح حال را بیان کردم تا بدانید نسخههای خطی اصفهان چگونه بهدلیل افت وضعیت فرهنگی و مالی شهر، از دست رفته است. البته این وضعیت ادامه دارد و این اتفاق برای بسیاری از شهرها رخ داده است. وقتی شهری افت میکند، کتابخانههای آن منتقل میشود. امروز نیز اگر در نقل و انتقال میراث یک شهر کوتاهی شود، همین اتفاق رخ میدهد.
* متن سخنرانی در نشست «کتب خطی از دوران صفوی تا امروز» از سلسله نشستهای «شیوه ما مردمان» در موزه عصارخانه شاهی اصفهان که ۱۵ اردیبهشتماه برگزار شد.