به گزارش رکنا، در مورد اسرار ثروتاندوزی و موفقیت بسیار گفتهاند نوشتهاند. در بازار کتابهای زیادی وجود دارد که وعده میدهند شما را در مدتزمانی کوتاه ثروتمند میکنند. این کتابها دستکم نویسنده خود را ثروتمند میکنند و شاید بر زندگی عدهای هم تاثیر مثبت بگذارند. راستش را بخواهید من نمیدانم چطور میشود ثروتمند شد. باور کنید اگر راز ثروت را میدانستم الان بجای نگارش این مقاله، داشتم پولهایم را پارو میکردم. در مقابل من میتوانم به شما راههایی نشان بدهم که به کمک آنها بهسادگی فقیر شوید. تضمین میکنم که این روشها جواب میدهد و بهسادگی میتوانید با استفاده از آنها دست خود را تنگ کنید.
البته تضمینی وجود ندارد که پرهیز از این موارد باعث ثروتمند شدن کسی بشود. اما دستکم با کنار گذاشتن این عادتها میتوانیم از فقر پیشگیری کنیم. میتوانیم بگوییم ثروت مثل یک استخر است. مقدار آب جمع شده در استخر هم به حجم آب ورودی و هم به مقدار آب خروجی بستگی دارد. قطعا مسدود کردن سوراخهای استخر میتواند به زودتر پر شدن آن کمک کند.
داشتن اعتبار و شهرت خوشحسابی تاثیر زیادی بر زندگی مالی شما میگذارد. مواردی پیش میآید که شما نیاز دارید بهسرعت پولی قرض کنید. شاید یک موقعیت تجاری فوقالعاده یا هزینهای پیشبینینشده که باید بهسرعت برای آنها پول تهیه کنید. اگر در بین دوستان و آشنایان خود به فردی بدحساب مشهور شوید، اعتبار خود را از دست خواهید داد. در این صورت مجبور میشوید تمام بار مالی پیشآمده در زندگی خود را بهتنهایی تحمل کنید. این شوکها، فشارها و بارها میتواند شما را از پای در بیاورد و به ورشکستگی برساند.
شاید بر روی کاغذ به نظر برسد قرض گرفتن و پس ندادن تجارتی سودآور است. اما در عمل این روش اوضاع ما را بیاندازه بد خواهد کرد. شاید تصور کنیم که پس ندادن قرض به عزیزان و نزدیکانی مثل مادر، برادر یا همسر اشکالی ندارد و آنها میتوانند بهسادگی ما را ببخشند. اما این کار میتواند تصویر ما را در چشم دوستان و آشنایان مخدوش کند. «کسی که قرض مادرش را پس نداده چطور قرار است پول ما را پس بدهد؟» بهخصوص اگر در زندگی خود کسی را دارید که در حال حاضر بهسادگی میتوانید از او پول قرض بگیرید، با خوشحسابی سعی کنید او را برای خود نگه دارید. بد نیست که قرض خود را زودتر از موقع و اندکی بیشتر از مبلغ اصلی پس بدهید. بگذارید دیگران تجربه خوبی از کمک به شما داشته باشند.
نقل قولی بسیار معروف از ادیسون وجود دارد که میگوید «یکدرصد موفقیت به انگیزش و 99 درصد آن به عرقریختن وابسته است.» اگر کسی برای مدت 50 سال در صنعت «کود حیوانی» فعالیت کند، با کمی خوشفکری و خلاقیت میتواند کسبوکار خود را گسترش دهد و به ثروت برسد. این فرد بیتردید سالهای سخت اولیه را پشت سر گذاشته و حالا به نقطه کنونی رسیده است. اگر تنها 5 سال بهعنوان روزنامهنگار فعالیت کنیم و بعد چند سالی را به تحقیق بگذرانیم و بعد از آن مدتی رستورانداری کنیم و در آخر به ساختوساز روی بیاوریم، تنها سالهای سخت اولیه را خواهیم دید. مثل کسی که زحمت کاشت و نگهداری از یک درخت را به خود میدهد اما قبل از به بار نشستن درخت آن را قطع میکند.
به چند دلیل ما مدام از این شاخه به آن شاخه میپریم. اول آن که مشاغلی را میپذیریم که دوستشان نداریم. کسی که بدون علاقه و تنها برای گذران زندگی به یک حرفه وارد شده باشد در اولین فرصت سعی میکند به شغلی دیگر پناه ببرد. از طرف دیگر ما دوست داریم یکشبه و در همان سال اول کاری خود به ثروت برسیم. در حالی که تمام کسبوکارهای موفق مثل گوگل و فیسبوک سالهایی سخت را پشت سر گذاشتهاند. از طرف دیگر شاید عدم توانایی ما در برقراری ارتباط موثر با همکاران، خیلی زود حال ما را بد کند و دوست داشته باشیم محیط را بهسرعت ترک کنیم. البته ایرادی ندارد که به دنبال ارتقای شغلی از یک شرکت به شرکت دیگر برویم. بهشرط آن که در این شغل جدید بتوانیم از تجربههای قبلی خود استفاده کنیم و «صفرکیلومتر» بهحساب نیاییم.
چطور میتوانیم پولی را خرج کنیم که هنوز نداریم؟ بهسادگی! فرض کنید کسی امروز با من تماس میگیرد و میگوید قصد دارد سفارشی یکمیلیون تومانی بدهد. من یکمیلیون تومان پسانداز دارم. قبل از آن که این فرد سفارش خود را رسمی کند و پول بپردازد میتواند به بازار بروم و پسانداز خود را خرج کنم. با این استدلال که بهمحض آن که پول گرفتم، آن را بجای پساندازم میگذارم و آب از آب تکان نمیخورد. در این وضعت برای خود یک «بدهی ذهنی» درست میکنم که باید به خودم بپردازم. اما این بدهیهای ذهنی یکی از دلایل اصلی فقر و تنگدستی آدمها است.
چه میشود اگر فرد از سفارش خود منصرف شود؟ چه میشود اگر برای یک موقعیت اضطراری مجبور شوم یکمیلیون تومان خرج کنم در حالی که هیچ پساندازی برای خود باقی نگذاشتهام؟ چه میشود اگر به نداشتن پسانداز عادت کنم و وقتی پول به دستم رسید، آن را هم خرج کنم؟ حتی اگر فرد سفارش خود را قطعی کند، ممکن است چند ماه یا یک سال بعد پول را به من بدهد. من امروز یکمیلیون تومان خرج کردهام. به خاطر تورم پولی که یک سال بعد دریافت میکنم کمارزشتر از امروز است. مثلا اگر 870 هزار تومان خرج کنم و سال بعد یکمیلیون جای آن بگذارم، با تورم 15 درصدی پساندازم بدون تغییر میماند. اما با برداشت و واریز 1 میلیون تومان با فاصله یک سال، 130 هزار تومان از دست میدهم. حالا چه میشود اگر در خرج کردن 10 یا 100 میلیون تومان از پولم تعجیل کنم؟
گفتیم که از این شاخه به این شاخه پریدن میتواند یکی از دلایل فقیر شدن ما باشد. اما نشستن بر روی یک شاخه هم ما را به ثروت نمیرساند. این که هر روز صبح سر یک کار ثابت حاضر شویم و حقوقی مشخص بگیریم، بدون آن که به ارتقای شغلی، افزایش مهارتهای حرفهای و توسعه کسبوکار خود فکر کنیم ما را به ثروت نمیرساند. با داشتن فقط یک شغل بدون هیچ برنامهای برای ارتقا، در بهترین حالت میتوانیم از پس مخارج یومیه بر بیاییم. دیر یا زود باید رویاهای خود را فراموش کنیم و سعی کنیم بجای رولزرویس، از اتوبوسی که هر روز سوار میشویم لذت ببریم.
از طرف دیگر داشتن تنها یک تخصص، در یک موقعیت شغلی خاص قدرت چانهزنی ما را برای افزایش دستمزد از بین میبرد. چرا که صاحبکار میداند اگر از این موقعیت شغلی خارج شویم، هیچ جای دیگری برای ما تقاضا وجود ندارد. در مقابل فردی با تواناییهای متنوع، روابط حرفهای مناسب و هوش بالا کارمندی نیست که محکوم باشد که در یک شغل بماند. برای همین او میتواند بهسادگی از رئیس خود امتیازهایی بیشتر طلب کند. بین دو فارغالتحصیل اقتصاد، آن که میتواند ساز بنوازد شانس بیشتری برای موفقیت خواهد داشت. اگر او هنری جدید یاد بگیرید، باز هم شانس خود را چند برابر میکند.
فرض کنید یک کارمند ماهی 2 میلیون حقوق میگیرد. 1 میلیون تومان را برای مخارج ضروری کنار میگذارد و با صرفهجویی فروان تمام پول باقیمانده را پسانداز میکند. او به مهمانی نمیرود. لباس نو نمیخرد. هرگز دوستانش را به غذا یا نوشیدنی دعوت نمیکند. سعی میکند تاجای ممکن از مراجعه به آرایشگاه پرهیز کند و به هر ترتیب پول روی پول بگذارد. چرا این فرد وضع مالی بدی پیدا خواهد کرد؟
او هرگز فرصت نمیکند که با آدمهای جدید آشنا شود. موقعیتهای شغلی پیش روی او محدود خواهند بود. به خاطر ظاهر نامناسب نمیتواند در مصاحبههای شغلی موفق عمل کند. چون با دوستانش مهربان نیست و همیشه سعی میکند بجای «بخشیدن» فقط «بگیرد»، آنها دوست ندارند با او همکار شوند. دوستانش میدانند دیدن او یعنی هزینههای بدون بازگشت. به بیان ساده، خسیس بودن بیشتر از ولخرجی میتواند باعث تنگدستی شود.
بسیاری از مردم فرق پول و سرمایه را نمیدانند. آنها هر ماه مقداری مشخص پول پسانداز میکنند اما هرگز احساس نمیکنند که وضعشان دارد بهتر و بهتر میشود. در سادهترین وضعیت گفتیم که تورم میتواند بخش زیادی از پسانداز ما را ببلعد. ما به پول امروز پسانداز میکنیم اما وقتی از حساب خود پول بر میداریم که ارزش آن کم شده است. پسانداز بهصورت ارز یا داشتن صندوق ذخیره ارزی شخصی شاید گزینه خوبی به نظر برسد اما اولا تورم در آمریکا و اروپا هم صفر نیست، در ثانی برای نقد کردن این پسانداز باید کارمزد خریدوفروش بپردازیم که این عدد به تورم کشور مبدا اضافه میشود.
اما جدای از کارمزد خریدوفروش و تورم، یک هیولای دیگر برای بلعیدن پسانداز ما وجود دارد و آن خود ما هستیم. ما پول جمع میکنیم که دوربین عکاسی، گوشی پرچمدار، تلویزیون 60 اینچ، رینگاسپرت، ساعت لوکس و مبل خارجی بخریم. بعد از مدتی این وسایل که خریدهایم مستهلک میشوند و باید آنها را دور بیندازیم. مشکل اینجا است که ما به پول، تنها به چشم پول نگاه کردهایم. در حالی که پولی که پسانداز میکنیم میتواند به سرمایه تبدیل شود و منبعی باشد برای افزایش درآمد ما. سرمایهگذاری، بورس، توسعه کسبوکار، بهینه کردن ابزارآلات یا راه انداختن کسبوکاری جدید از نگاهی متفاوت به پول حاصل میشود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.