اقتصادنیوز - گروه سیاسی: در گفتگویی متفاوت با عبدالناصر همتی، رییس کل پیشین بانک مرکزی کارنامه حرفه ای او از جامجم تا میرداماد را زیر ذرهبین برده ایم که در چند بخش منتشر خواهد شد.
او در بخش اول از گفتگو با مهدی نوروزیان، سردبیر وب سایت های مجموعه رسانه ای دنیای اقتصاد، از ورودش به دانشگاه اقتصاد روایت کرد تا حضورش در صداوسیما، بیمه و بعدها ورودش به سیستم بانکی کشور.
همتی از حضور 13 ساله اش در صداوسیما روایت کرد تا ماجرای مخالفت آیت الله جنتی با خصوصی سازی بیمه تا ماجرای عزل شدنش با دستور محمود احمدی نژاد.
در ادامه بخش اول از گفتگوی اکوایران با عبدالناصر همتی را بخوانید؛
**************
*آقای همتی! چطور شد که شما به اقتصاد علاقمند شدید و گرایش به تحصیل اقتصادی پیدا کردید؟
آن زمان کنکور به صورت متمرکز نبود یعنی امتحان کنکور متمرکز بود ولی دانشگاهها جداگانه دانشجو می گرفتند. من در سال ۱۳۵۴ برای چند دانشگاه اپلای کردم و رشته فنی در دانشگاه صنعتی شریف و اقتصاد دانشگاه تهران قبول شدم، من مردد بودم که بروم و رشته فنی را بخوانم یا به اقتصاد بیایم، جالب است بدانید کارنامهام را برداشتم و به خیابان ۱۶ آذر رفتم که در دانشگاه تهران ثبت نام کنم، همین جوری گفتم خوب است با چند نفر مشورت کنم، یک آقای جوانی بود که محاسنی هم داشت، جلو رفتم از ایشان پرسیدم به نظر شما من به فنی صنعتی شریف بروم یا در دانشگاه تهران اقتصاد بخوانم، ایشان به من گفت شک نکن و اقتصاد بخوان!
من هم کارنامه را همان موقع به مسئول ثبت نام دادم و گفتم من را برای اقتصاد ثبت نام کند و شروع من از اقتصاد از همین جا بود، ولی بعدا دیدم انتخاب خوبی کردم و همیشه ذکر خیر می کنم از آن کسی که من را راهنمایی کرد تا رشته اقتصاد را بخوانم.
هرچند رشته فنی هم خوب است ولی من فکر می کنم برای من رشته اقتصاد خوب بود و توانستم کارهای مهمی را انجام دهم و انشالله با خدمتی که در کشور طی سالهای گذشته داشتم، با رشته اقتصادی که خوانده بودم توانسته باشم به مردم خدمت کنم.
*بعد از اینکه دوره کارشناسی را در رشته اقتصاد خواندید ظاهرا بعد از انقلاب به جهاد دانشگاهی رفتید، یعنی اولین تجربه جدی شما جهاد دانشگاهی بود؟
بله، من سال ۵۸ فوق لیسانس اقتصاد قبول شدم یعنی شاگرد اول ورودی خودمان بودم و تحصیلاتم را شروع کردم ولی با انقلاب فرهنگی هم زمان شد، یعنی تقریبا یک ترم از دوره فوق لیسانس را خوانده بودیم که با انقلاب فرهنگی رو به رو شدیم و دورهای بود که دانشگاهها تعطیل شدند، در آنجا بچههایی که در دانشگاهها فعال بودند هر کدام مسئولیتی گرفتند و من هم به جهاد دانشگاهی رفتم و در آنجا مسئول کمیته اقتصاد بخش علوم انسانی شدم بعد هم به اتفاق دکتر امیرخلیلی از دانشگاه شهید بهشتی، مسئولیت کمیته اقتصادی را به عهده گرفتیم و مسئول شدیم برای اساتید اقتصاد در این مدتی که تعطیل است برنامه ریزی کنیم و جلساتی را در دانشگاه الزهرا داشتیم که اگر اشتباه نکنم آقای دکتر نمازی رئیس آن دانشگاه بودند.
به اتفاق بعضی از اساتید محترم آنجا نشستیم و داشتیم برنامه ریزی می کردیم که همان موقع به ما گفتند صدا و سیما نیرو نیاز دارد و به آن هم کمک کنید، من هم زمان به صدا و سیما هم رفتم و به تدریج دیدم این کاری که ما داریم برای اساتید می کنیم خیلی کار مهمی نیست و چیز فایده داری از آن بیرون نمی آید، برای همین من به تدریج بیشتر در صدا و سیما درگیر شدم و ۱۳ سال در صدا و سیما بودم و آنجا فعالیت می کردم و بعد از ۱۳ سال از آنجا بیرون آمدم و به بیمه رفتم.
*در صدا و سیما با آقای محمد هاشمی آشنا شدید یا قبل از صدا و سیما با ایشان آشنا بودید؟
ورود من به صدا و سیما با مساعدت آقای عبدالله نوری بود، آن زمان ایشان معاون سیاسی و مدیر کل اطلاعات اخبار بودند، ایشان همراهی خوبی کردند و ما مشغول شدیم، آن زمان آقای علی لاریجانی رئیس واحد مرکزی خبر بود و جنگ هم شروع شده بود . ایشان به من گفتند شما به عنوان دستیار ویژه من در واحد مرکزی خبر کمک کنید و من یک مدت خیلی کوتاهی با ایشان بودم که ایشان رئیس صدا و سیما شد، وقتی ایشان رئیس صدا و سیما شدند از من دعوت کردند که من هم به حوزه سیاسی بروم.
*در مقطع اولی که آقای لاریجانی رئیس صدا و سیما شدند؟
بله که آن هم ۶ ماه بیشتر طول نکشید و در آنجا من مشاور و قائم مقام پخش اخبار شدم و فعالیتم را در خبر به صورت جدی شروع کردم. ۶ ماه بعد که آقای محمد هاشمی به عنوان مدیر عامل صدا و سیما تشریف آوردند تغییراتی را در معاونت سیاسی دادند ولی در بدنه تغییراتی ندادند و ما هم به آن فعالیتمان ادامه دادیم و من تا 12 و نیم سال در خدمت آقای محمد هاشمی بودم.
*بعد از اینکه آقای محمد هاشمی از صدا و سیما رفتند دوباره آقای لاریجانی به صدا و سیما برگشتند ولی شما در صدا و سیما نماندید، چرا؟
اولا آقای لاریجانی به من محبت داشتند، من همان اول خدمت ایشان رفتم و به ایشان گفتم اجازه دهید من از اینجا بروم و ایشان پرسید چرا می خواهید بروید، گفتم چون من می دانم شما نمی توانید حمایت جدی از من داشته باشید، معاون سیاسی باید پشتوانه قوی داشته باشد و آقای محمد هاشمی واقعا از من حمایت می کردند و هر تصمیمی که من می گرفتم ایشان از آن تصمیم پشتیبانی می کرد و در بیرون از سازمان همیشه از مدیرانشان دفاع جدی می کردند.
آقای لاریجانی آن زمان به عنوان نماینده جناح اصولگرا به صدا و سیما آمدند و برای همین من به ایشان گفتم من بعید می دانم شما بتوانید تا آخر از من حمایت کنید پس اجازه دهید من بروم. ایشان به من گفتند به معاونت برون مرزی بروم که گفتم بعد از معاون سیاسی آدم باید رئیس صدا و سیما شود و برون مرزی یک طبقه پایینتر است.
ایشان گفتند من برون مرزی و بین الملل را ادغام می کنم ولی من گفتم اگر اجازه می دهید من از صدا و سیما می روم و بالاخره توافق ایشان را گرفتم و همان زمان آقای حسین محمدی که الان از معاونین دفتر آقا هستند، به عنوان جایگزین من آمد و بلافاصله آقای محمدخان که آن زمان وزیر اقتصاد بودند تا شنیدند من دارم از صدا و سیما بیرون می آیم به من پیشنهاد کردند که بروم و مسئولت بیمه مرکزی را بپذریم، من با مشورت و بررسیهایی که کردم آن را پذیرفتم و از سال ۷۳ فعالیتم را در بیمه مرکزی شروع کردم.
*تا قبل از آن با بیمه آشنا بودید؟
خیر ولی چون رشتهام اقتصاد بود در حدی که ادبیات و فن بیمه و ارتباطات بیمه با اقتصاد را بدانم، می دانستم ولی کار خاص تخصصی بیمه را انجام نداده بودم ولی خیلی سریع خودم را آماده کردم و تقریبا می شود گفت که ۱۳ سال در دور اول رئیس کل بیمه مرکزی بودم و خوشبختانه با همکاری همکارانم در صنعت بیمه توانستیم کارهای مهم و اصلاحات ساختاری مهمی را در صنعت بیمه انجام دهیم که همه دوستان در جریان آن هستند.
*یکی از کارهایی که کردید خصوصی سازی صنعت بیمه بود. به یاد دارم آقای دکتر نیلی می گفتند ما زمانی که برنامه سوم را می نوشتیم واژه خصوصی سازی انقدر واژه ممنوعی بود که ما ناگزیر بودیم به جای واژه خصوصی سازی از واگذاری شرکتهای دولتی به غیر دولتی اسم ببریم یعنی صراحت نداشته باشد.
بله.
*شما چه ترفندی را به کار بردید؟
درست است، آقای نیلی این را در برنامه سوم آوردند ولی بیمه حذف شد، من آن زمان خدمت آقای دکتر نمازی که وزیر اقتصاد بودند رفتم و به ایشان گفتم اگر اجازه دهید ما یک لایحه جداگانهای برای خصوصی سازی بیمه بدهیم، ایشان فرمودند من با خصوصی سازی بیمه مخالف هستم ولی با نظر شما مخالفت نمی کنم، بنابراین من به عنوان وزیر اقتصاد از دولت لایحه نمی دهم، اگر شما می توانید بروید و طرح بیاورید من به عنوان وزیر اقتصاد مخالفتی نخواهم کرد.
ایشان خیلی قاطع و صریح تکلیف ما را روشن کرد و من هم رفتم خودم یک متنی را آماده کردم و به قم رفتم و تک تک اعضای محترم شورای نگهبان را دیدم، مرحوم آیت الله مؤمن، مرحوم آیت الله رضوی، مرحوم آیت الله رضوانی و .. را دیدم و متن را با آنها چک کردم، مثلا آیت الله مؤمن یک نکاتی را تذکر دادند و کلماتی را اصلاح کردند، وقتی فهمیدم فقهای محترم شورای نگهبان مخالفتی ندارند متن را به مجلس بردم و از یکی از فراکسیونها خواهش کردم این را به عنوان طرح مطرح کنند و تصویب آن را گرفتیم و به شورای نگهبان رفت ولی در دوره اول رد شد.
من خیلی تعجب کردم و دوباره از اعضای محترم آن وقت گرفتم و به آنجا رفتم و صحبت کردم و خواهش کردم مجددا آن را مطرح کنند، آنها گفتند برای طرح مجدد آن دو سوم رای را لازم دارند، من آن زمان خیلی تلاش کردم، به یاد دارم آقای عزیزی که الان نماینده مجلس هستند و یک مدتی هم معاونت برنامه ریزی بودند در این زمینه خیلی به من کمک کردند، ایشان آن زمان مسئولیت روابط عمومی شورای نگهبان را به عهده داشتند.
آیت الله جنتی خیلی موافق نبودند که طرح دوباره برگردد و حتی یکبار که من دلیل مخالفت ایشان را پرسیدم گفتند اگر شما بیمه را خصوصی کنید در واقع حاکمیت سرمایه را تقویت می کند، من گفتم اصلا ساختار بیمه خصوصی است و در دنیا بیمه خصوصی است و بیمه دولتی معنا ندارد، به هر حال من آنجا ایستادم تا آن مصوبه را انجام دادند و گفتم خودم می خواهم نامه آن را به مجلس ببرم چون واقعا احساس می کردم تلاش ده سالهام دارد روی هوا می رود.
من ده سال داشتم تلاش می کردم و حتی خیلی از دوستان به من می گفتند شما دارید بیخودی پیگیری می کنید چون این بیمه خصوصی بشو نیست ولی خوشبختانه توانستم مجوز را بگیرم و همان نامه را گرفتم و به دفتر آقای کروبی که آن زمان رئیس مجلس بودند بردم و رسید آن را گرفتم و به شورای نگهبان آوردم تا خیالم را حت شود که این نامه رفته است و بعد از تصویب آن مجوزهای لازم را گرفتیم.
ولی این را هم بگویم که من با یک ایدههایی این خصوصی سازی را انجام دادم و نظارت آن خیلی مهم بود، ولی درست زمانی که فعالیت را شروع کردیم تا نتیجه آن را ببینیم من دیگر از بیمه به دلیل آمدن دولت آقای احمدی نژاد کنار رفتم، بنابراین به نظر من نظارت آن مقداری ضعیف شد و آن هدفی که من از خصوصی سازی بیمه داشتم محقق نشد و مشکلاتی برای بیمهها ایجاد شد که هنوز هم بعضی از آنها مشکلات ساختاری دارند و اینها ناشی از نظارت ضعیف است. در بخش خصوصی نظارت باید خیلی قوی باشد، اگر نظارت ضعیف باشد خصوصی خیلی نمی تواند برای جامعه مفید باشد ولی به هر حال اشتغال فراوان، حجم وسیعی از حق بیمه و بالا رفتن ضریب نفوذ بیمه از نتیجه خصوصی سازی بیمه بود که به نظر من برای کل کشور اقدام مفیدی بود. اگر همین الان هم با قدرت بیشتری روی بیمه نظارت کنند حتما بیمهها می توانند منشا خدمات خوبی برای جامعه باشند.
*آقای هاشمی در خاطراتشان در اسفند سال ۷۶ می نویسند که شما با ایشان دیداری داشتید و در آن دیدار از وضعیت بیمهها و ضعف بیمهها با وجود همه اقداماتی که شده بود گلایههایی داشتید و از ایشان خواسته بودید برای خصوصی سازی صنعت بیمه کمک کنند. در کنار آن می گویند آقای همتی با من مشورت کردند که در همین پستی که دارم بمانم یا به معاونت بروم، آن معاونتی که به شما پیشنهاد داده شده بود چی بود که ظاهرا نتیجه این شده بود که شما در بیمه بمانید.
بحث این بود که من به معاونت کل وزارت اقتصاد بروم یا در همین بیمه مرکزی بمانم، یک چنین بحثی آن زمان مطرح بود که در فرصتی که پیش آمده بود و من نزد ایشان رفته بودم از ایشان هم مشورت گرفتم و ایشان نظرشان این بود که همان بیمه بمانم و برای همین هم من در بیمه ماندم و ادامه دادم، من از سال ۷۶ تا ۸۵ در بیمه بودم و آنجا فعالیت کردم.
*و بعد از حدود ۱۳ سال از بیمه رفتید، چرا؟
من یک نکاتی با آقای احمدی نژاد داشتم، ایشان رئیس جمهور بودند و انتظاراتی از بیمه داشتند و از بیمه کمک مالی برای برخی از نهادها می خواستند که من مخالف بودم و می گفتم بیمه مرکزی نمی تواند این کمکها را بکند و حتی آقای دانش جعفری چندین بار به من زنگ زدند و گفتند شما این را قبول کنید و انجام دهید و من قبول نکردم و بعد پیغام دادند که آقای همتی باهوش است، خود ایشان یک راهکاری پیدا کند که این را بدهد ولی من گفتم چون همتی باهوش است از این کارها نمی کند، من کار خلاف ضابطه انجام نمی دهم.
*آقای احمدی نژاد پیغام داده بودند؟
اینجور به من گفتند(من نقل قول کردم). فردای آن روز آقای دانش جعفری گفت من می خواهم شما را ببینم و بعد گفتند ما مجبور هستیم شما را تغییر دهیم و من گفتم خیلی کار خوبی می کنید، چهار روز دیگر مانده که دوره ۴ ساله من تمام شود، اگر می توانید چهار روز صبر کنید واگر نمی توانید همین الان من را عزل کنید و آقای دانش جعفری گفت که ما صبر می کنیم تا دوره شما تمام شود و من هم بعد از پایان دوره ۴ سالهام خداحافظی کردم، جالب است که آقای دانش جعفری در مراسم تودیع من آمدند و خیلی از عملکرد من تعریف کردند و برخی از دوستان گفتند شما که اینهمه تعریف می کنید پس چرا ایشان را عوض کردید. یک نکته دیگر هم بگویم، آقای پالیزدار که معروف به پیگیری فساد هستند..
*عباس پالیزدار افشاگر که بازداشت هم شدند.
بله، من از بیمه که رفتم، بانک سینا را پایه گذاری کردم، ایشان یک روز آمد و به من گفت آقای احمدی نژاد به من ماموریت داده که برویم و بازرسی کنیم و ببینیم تخلفات شما چه بوده است و ما آمدیم و تقریبا ۳ ماه تمام اسناد را بررسی کردیم و هیچی پیدا نکردیم و خدمت آقای احمدی نژاد گزارش دادیم و به ایشان گفتیم شما اشتباه کردید که آقای همتی را عوض کردید، بهتر بود که ایشان آنجا می ماند و آقای احمدی نژاد فرموده بودند که اینها به شما ربطی ندارد و پرونده را بسته بودند. می خواهم بگویم من هرجا که رفتم و کار کردم تلاش کردم که حرفهای کار کنم و خیلی به حواشی نپردازم.
*اشاره کردید یک انتظاری از بیمهها بود که به برخی از نهادها کمکهای مالی کنند، من در گذشته این را شنیده بودم که قبل از دوره آقای احمدی نژاد هم این انتظار بوده است، داستان چه بود که انقدر می خواستند از بیمهها پول بگیرند؟
چون بیمهها پول داشتند، بیمهها ذخایر داشتند و این ذخایر را در بانکها به عنوان سپرده نگه می دارند که اغوا گر است و هر دولتی احساس می کند به آن نیاز دارد، ولی من اینجا این توضیح را بدهم که وقتی می گویم آقای احمدی نژاد گفتند برای چه می خواستند، ایشان برای نیروی انتظامی می خواست و استدلالشان این بود که من بررسی کردم، عمده تصادفها در نزدیکی شهرها اتفاق میافتد(مثلا در ۳۰ کیلومتری) و شما کمک می کنید که نیروی انتظامی تقویت شود تا کنترل بیشتری کنند و این تصادفها از بین برود و به حداقل برسد، یعنی بر اساس این ایده می خواستند که بیمه کمک کند و فکر نکنید که ایشان می خواستند از بیمه پول بگیرد و به یک جای خاصی بدهد و من می گفتم ما اصلا چنین قانونی نداریم، اگر شما این را قانون کنید من این پول را می دهم و ایشان می گفت مصوبه هیئت دولت کافی است و شما بر اساس این مصوبه پول را بدهید که من زیر بار نرفتم و گفتم از نظر من مصوبه دولت قانونی نیست و من نمی توانم ذخایر بیمهها که متعلق به مردم است را در اختیار این نهادها قرار دهم، بعدها رفتند قانون گرفتند و الان هرسال بیمه مرکزی و بیمهها به نیروی انتظامی کمک می کنند.
*در دوره آقای احمدی نژاد بیمههای خصوصی شکل گرفته بودند و صنعت بیمه تقریبا صنعت پول سازی شده بود ولی من شنیدم حتی در دوره آقای هاشمی و ابتدای دولت آقای خاتمی که صنعت بیمه ضعیف بود هم این توقعات وجود داشته است.
بله توقعات وجود داشت ولی ما از این کارها نمی کردیم یعنی شاید مشکل من همین است که معمولا از کارهایی که خارج از ماموریت اصلی سازمانها است خیلی به این طرف و آن طرف از این پولها پرداخت نمی کنم.
*ولی همیشه توقع هست که پول پرداخت کنید.
بله، یکی از دلایل چالش من که گاهی وقتها مجبور می شویم مسئولیت را ترک کنیم همین است.
*شما از یک ضلع بازار مالی به یک ضلع بازار دیگر آمدید، شما از بیمه به بانک آمدید و مسئول مؤسسه مالی و اعتباری بنیاد شدید و ...
همان روز که مطرح شد قرار است از بیمه مرکزی بیرون بیایم، جناب آقای فروزنده آن زمان رئیس بنیاد مستضعفان بودند به من زنگ زدند و به من گفتند بیایید و به من کمک کنید، یا به عنوان معاون اقتصادی من بیایید که معاون اقتصادی من تصمیم ساز است و تصمیم گیر نیست یا می توانید به مؤسسه اعتباری بیایید و آنجا به ما کمک کنید که تصمیم گیر هم هست و من گفتم تصمیم سازی شاید خیلی به اخلاق من نخورد، بنابراین اگر شما فکر می کنید من می توانم کمک کنم به مؤسسه می آیم و آنجا به شما کمک می کنم ولی به آنها گفتم اجازه دهید ما این را به بانک تبدیل کنیم و بتوانیم یک بانک خوب خصوصی درست کنیم و ایشان هم پذیرفتند و انصافا هم حمایت کردند، آقای دکتر مخبر هم آن زمان معاون ایشان بودند و ایشان هم خیلی به ما کمک کردند و خلاصه اینکه ما این بانک را به یک بانک بسیار خوب و مدرن و مجهزی تبدیل کردیم و الان هم فکر می کنم جزء بانکهای خیلی خوب غیر دولتی ما باشد و حتی وقتی اتحادیه اروپا این بانک را تحریم کرد ما به اتحادیه اروپا و به دادگاه بروکسل رفتیم و دفاع کردیم و گفتیم که این بانک خیلی مستقل است و هیچ شائبهای در مورد آن وجود ندارد و هرچه سود داشته آن را به افزایش سرمایه تبدیل کردهایم و با توضیحاتی که دادیم رای بر لغو تحریم بانک سینا و تحریم خود من دادند و من واقعا آنجا احساس کردم قاضی شجاع و مستقل می تواند خیلی تعیین کننده باشد.
یعنی علی رغم اینکه نماینده اتحادیه اروپا آنجا خیلی سر و صدا کرد که ما حدس می زنیم اینها در کارهای تروریستی و هستهای کار می کنند قاضی که یک خانم لهستانی بود خیلی محکم گفت ما نمی توانیم بر اساس حدس و گمان کسی را محکوم کنیم و فکتهایی که ایشان داده نشان می دهد حرفهای شما، حرفهای بیهودهای است و بلافاصله تحریم بانک سینا و خود بنده را لغو کردند و این جزء خاطراتی است که برای من مانده است که اگر واقعا دادگاه و قاضی مستقل باشد خیلیها می توانند به آن پناه ببرند و از حق خودشان دفاع کنند.
*یک عارضهای که در نظام بانکداری ما این روزها وجود دارد این است که بانکهایی که یک سهام دار عمدهای داشتند به قلک آن سهام دار بزرگ تبدیل می شدند. سهام دار بانک سینا بنیاد مستضعفان بود، آن دوره در کنار آن ویژگیهایی که شما در مورد نوع مدیریتیتان می گویید، آیا شرایط نظارتی به گونهای بود که اجازه ندهد این اتفاق نیفتد یا خیر؟
اگر بخواهیم شرایط نظارتی را از نظر بانک مرکزی بگوییم خیر متاسفانه شکل گیری و روند آنها به گونهای بوده که عملا بانک مرکزی را کنار گذاشته بودند و ما هم در دورهای که در بانک مرکزی بودیم خیلی تلاش کردیم ولی واقعیت این است که آنهایی که این بانکها را تاسیس کردند قدرت زیادی دارند و فشارهایی می آورند و عملا نمی شود کاری کرد ولی بانک سینا انصافا این گونه نبود، من به خودم اجازه دخالت نمی دادم و شرطم هم از اول با مسئولین بنیاد این بود که اینجا را مستقل اداره کنیم و خارج از فشارهای سهام دار عمده باشد.
ممکن است گاهی وقتها انتظاراتی را سهامداران داشته باشند که در چهار چوب ضوابط بشود برآوردهاش کرد ولی ما خارج از ضوابط کاری برای بنیاد نکردیم و با اینکه دوستان دیگر من بعد از من مدیر عامل آنجا شدند من همیشه به شوخی می گویم ما یک بانکی درست کردیم که با اینکه دو سه نفر تلاش کردند آن را خراب کنند هنوز نتوانستند آن را خراب کنند یعنی وقتی ساختار خوب درست شود و یک بانکی ضابطهمند باشد این ضابطه و ساختار خوب می تواند جواب دهد و می تواند یک بانک مثبتی برای جامعه باشد.پ
*بعد از بانک سینا انتخابات سال 92 انجام شد و آقای روحانی پیروز انتخابات شد، جنابعالی آن زمان به بانک ملی آمدید و از بانک خصوصی به یکی از بزرگترین بانکهای دولتی کشور آمدید. آیا تنها پیشنهاد شما همین بانک ملی بود یا پیشنهادهای دیگری هم داشتید؟
چیزی که دکتر طیب نیا به من گفتند این بود که نام شما جزء دو الی سه نفری بود که برای بانک مرکزی مطرح شده بود و حتی گفتند مقدمتر از بقیه بود ولی آقای روحانی در سال 92 نپذیرفته بودند و جالب است بدانید که من دوبار خدمت مرحوم آیت الله هاشمی رفتم و ایشان به من گفتند من یکی دوبار به آقای روحانی سفارش کردهام که اصلح این است که آقای همتی به بانک مرکزی برود چون ایشان میتواند مفیدتر باشد ولی آقای روحانی نپذیرفتند، بالاخره ایشان رئیس جمهور هستند و تشخیص می دهند و ما اعتراضی به این کار ایشان نداشتیم ولی از آقای دکتر طیب نیا شنیدم که ایشان مخالفت کردهاند و جناب سیف رئیس بانک مرکزی شدند و ایشان هم از افراد تلاشگر و زحمت کش جامعه ما بودند و در بانک مرکزی زحمت کشیدند، به هر حال من در این موضوع ورود نکردم ولی بعد از آن آقای دکتر طیب نیا اصرار کردند که شما بیایید و یا به عنوان معاون کل در وزارت اقتصاد کمک کنید و یا در بانک ملی به ما کمک کنید و من گفتم حالا که به رده بانک آمدهام اگر واقعا فکر می کنید من می توانم کمک کنم در بانک ملی به شما کمک می کنم و برای همین حدود ۳ سال در بانک ملی خدمت ایشان بودم و آنجا هم تلاش کردیم یکسری اصلاحات ساختاری انجام دهیم و جالب است بدانید برای اولین بار بعد از سالها ما در سال ۹۳ گزارش سالانه بانک ملی را منتشر کردیم و چاپ شد و الان در دسترس است و شروع به اصلاح شاخصهای آن کردیم، همانطور که می دانید زمانی که من به آنجا رفتم اسپرد بانک ملی (اختلاف سودی که از مردم می گیرند و سودی که به مردم می دهند) چیزی حدود منفی ۹ درصد بود و این خیلی خطرناک بود یعنی انقدر درآمد ناشی از سپردهها کاهش پیدا کرده بود.
*درآمد ناشی از تسهیلات؟
بله تسهیلات و درآمدی، یعنی نرخ درآمدها را تقسیم به منابع کنید، با هزینههایی که تقسیم بر منابع می کنید اختلافش چیزی حدود منفی ۹ درصد بود، در واقع این اسپرد باید مثبت باشد ولی آن زمان منفی بود و ما توانستیم این را به منفی ۳ برسانیم و این واقعا کار سنگینی بود ولی به قضیه حقوقهای نجومی خورد و تقریبا دنبال کسی بودند چون سرمایه صنعت بیمه آسیب دیده بود.
*بانک ملی یکی از قدیمیترین و بزرگترین بانکها است، آیا در آن زمان شما متوجه شدید که چرا یک چنین بانکی وقتی سپرده می گیرد و وام می دهد نمی تواند از محل وامها سود سپردههایش را پوشش دهد؟ دلیل آن چه بود؟
دلیل آن این بود که اولا هزینههای نیروی انسانی خیلی بالا است، شرکت دارایی خیلی بالایی دارد، شرکتهایی که همه آنها سودآوری ندارند و زیان ده هستند و اگر سودی دارند سود کمی دارند، تسهیلات وحشتناک تکلیفی وجود دارد، زمانی که من آمدم اتاق رو به روی مدیر عامل یک اتاقی بود که به آن اتاق نمایندگان مجلس می گفتند یعنی روزی ۱۰ الی 20 نماینده آنجا بودند و کاغذ به دست بودند که قرض الحسنه بگیرند یا سفارش کنند که من تقریبا تمام اینها را بستم و معکوس کردم و گفتم برای من سودآوری شعبه مهم است، برای همین اگر شعبهای سود آور نباشد و منابعش بالا برود از نظر من ارزشی ندارد، مثلا شما منابع ۱۸ درصدی می گرفتید و یکجور دیگر وام می دادید؛ از طرفی دیگر دولت بدهیاش را به بانک تقبل نمی کرد و سودش را قبول نمی کرد و پرداخت نمی کرد، سازمان حسابرسی که مسئول تعیین سود بود می گفت نمی توانید وجه التزام بگیرد و هزار و یک مسئله مختلف داشتند، بنابراین همه اینها باعث شده بود که درآمد بانک کاهش پیدا کند، تسهیلات معوق، مشکوک الوصول بانک هم خیلی زیاد شده بود.
*معوقه و مشکوک الوصولها آدمهای عادی بودند یا شرکتها و بخشهای دولتی؟
همه نوعی بودند. مثلا آمده بودند وامهای زیادی در دهه ۸۰ به کارخانه سیمان داده بودند، بانک ملی به تنهایی به 32 الی 33 شرکت سیمان برای تاسیس وام داده بود، بدون توجه به اینکه آیا اصلا سیمان در کشور ما کشش دارد یا ندارد یا اصلا آیا ما می توانیم صادرات کنیم و اینکه آیا تقاضای داخلی اجازه صادرات می دهد، بعد همه آمده بودند و منابع ارزی یا ریالی گرفته بودند و شروع کرده بود ولی وقتی به تحریم خوردیم دیگر آنها نتوانستند ادامه دهند و همه اینها معوق شد، بعد می گفتند پول دهید تا ادامه دهیم، قیمت دلار هم از هزار تومان ۳ هزار تومان شده بود یعنی هزینهها ۳ برابر شده بود و همه اینها برای بانک ملی معضل شده بود و بقیه بانکهای دولتی هم همین مشکل را داشتند.
پروژههایی را بدون بررسی، فقط با دستورات اداری دولت و مجلس محترم شروع کرده بود و همه اینها تکلیف بانکهای دولتی شده بود، من می گویم این بانکهای به صورت مدیریت فنی اداره نمی شوند بلکه به صورت مدیریت اداری اداره می شوند یعنی خیلیها اینها را به عنوان بخش اداری از دولت می دانند بنابراین می گفتند سریع وام دهید، شب عید پول دهید، می خواهیم شب عید میوه و کالا بخریم و توزیع کنیم و .. و این پول را بعدا پس نمی دادند، همه این کارها را باید بانک ملی و بانکهایی مثل بانک ملی مثل سپه و تجارت و .. انجام می داد. بنابراین به نظر من ساختار بانکهایمان را اینها خراب کردند وگرنه بانکهای ما بانکهای خوبی بودند و هنوز هم دیر نشده است.
من همیشه صحبت از حکمرانی اقتصادی می کنم، حکمرانی اقتصادی یعنی باید هیئت مدیره بانک مسئول باشد و شما نمی توانید به هیئت مدیره دستور دهید فلان کار را انجام دهد، درست است که دولتی است اما سهام دار آن دولتی است یعنی سهم دولت از بانک ملی در مجموع منابع در دسترس بانک ملی ۵ درصد هم نیست، پس چگونه این ۵ درصد می تواند قدرت داشته باشد که در مورد منابع دستور دهد و برای ۹۵ درصد منابع مردم تصمیم بگیرد؟ این بزرگترین اشکال حکمرانی بانکی ما است و ناترازی بانکی ما از همین جاها به وجود آمده است ولی گوش کسی بدهکار نیست، بالاخره دوستانی که به مجلس می آیند می خواهند برای حوزه انتخابیهشان یک کارهایی بکنند یا به افرادی که دوست دارند وام داده شود و دولت هم دلش می خواهد کارش روزمره بگذرد و وقتی بودجهاش کم می آورد به بانکها مراجعه می کند و این چرخهای است که هنوز هم ادامه دارد و خیلی هم امید ندارم در آینده درست شود.