به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آیتالله سید عبدالله فاطمی نیا صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت. این استاد اخلاق از بهمن 1397 درگیر بیماری سرطان بود و فروردین امسال در بخش مراقبتهای ویژه بستری شد. ایشان در سال 1325 در تبریز چشم به جهان گشود. وی از کودکی تحت تربیت دینی و علمی پدر خود (میر اسماعیل) ــ که از جمله علمای اهل عرفان بود ــ قرار گرفت. سپس نزدیک به 30 سال نزد حسن مصطفوی از شاگردان سید علی قاضی تحصیل کرد و تحت تعلیم و تربیت وی قرار داشت و همزمان تحصیلات حوزوی خویش را هم دنبال میکرد. پس از مصطفوی، او از علمایی چون علامه طباطبایی، سید محمدحسن الهی طباطبایی برادر کوچکتر علامه طباطبایی، محمدتقی آملی، سید رضا بهاءالدینی، محمد تقی بهجت، علامه جعفری و… که بیشترشان شاگردان قاضی بزرگ بودند، در علوم اسلامی و عرفان استفاده کرد.
آیتالله فاطمینیا فعالیتها و مهارتهای علمی زیادی دارد و در علم رجال، عرفان نظری و عملی کمنظیر بود، اما بیشتر به خطابه در منابر عمومی میپرداخت. از این عالم بزرگوار تألیفاتی برجا مانده است، از جمله کتاب «شرح و تفسیر زیارت جامعه کبیره»، دوره سه جلدی کتاب «نکتهها از گفتهها» (گزیدهای از سخنرانیهای استاد) و فرهنگ انتظار. آیت الله فاطمینیا اثری با عنوان «فرجام عشق» نگاشته که شرح غزلی معروف از امام خمینی است.
حجتالاسلام واعظ موسوی از سخنرانان و وعاظ مذهبی در گفتوگو با ما با اشاره به برخی شاخصههای علمی و اخلاقی آیت الله فاطمینیا گفت: خاطرم است که از اوایل دهه هفتاد با ایشان آشنا شدم. نکتهای که در همان جلسات اول برایم جلب توجه کرد، اطلاعات بالای علمی ایشان و معنویت آن مرحوم بود. بسیار جذاب، متقن و علمی و از طرفی هم بسیار دلنشین سخنرانی میکردند و سخنانشان به جان مینشست و در نفسها نفوذ میکرد. این مسئله ادامه داشت تا اینکه سال 75 در یک سفری که برای سخنرانی به مشهد تشریف آوردند، از آن بزرگوار دعوت کردم تا ناهار به منزلمان بیاید. ایشان هم قدمرنجه کردند و تشریف آوردند. در همان ملاقاتی که در منزلمان داشتند، استفادههای خوبی کردم. ایشان را بسیار مطلع و محقق یافتم. حرفی را بدون استناد نمیزدند. یک نکتهای که در شخصیتشان بارز بود، این مسئله بود که در عرصههای فرهنگی و مذهبی مثل یک کارآگاه عمل میکرد؛ مثلاً از وهابیونی که متون حدیثی و تاریخی را تحریف و یا کم و زیاد میکردند، مچگیری میکرد. ایشان نسخههای اولیه را مییافت و به استناد آنها اثبات میکرد در چاپهای بعدی آن اثر سرقت شده است.
وی افزود: سالهای 70 تا 73 که در تهران زندگی میکردم، مسافتهای بسیار طولانی از شمال غرب تا شرق تهران را میرفتم و خودم را به جلسات ایشان میرساندم. در حالی که خودم واعظ بودم. این قدر که آیت الله فاطمینیا برای من و امثال من جذاب بود، مثال نداشت. معمولاً کسی که خودش سخنور است، کمتر سخنرانی دیگران برایش جذاب خواهد بود، اما به قدری متقن و دلنشین صحبت میکردند که امثال ما را جذب میکرد. این مسئله یک مهارت و تسلطی را میطلبید؛ در واقع مرحوم فاطمینیا واعظی محقق و اندیشمند بود.
واعظ موسوی با اشاره به اینکه شخصیتهایی مثل آیت الله فاطمی نیا سطح منبر را از حالت عوامانه بالا بردند، گفت: برخی از منبریها و نیز اهل وعظ و خطابه گاهی حرفهای سبک و سستی میزنند و هیجانمدارانه صحبت میکنند. با سخنان سبک و بیپایه، مردم را هیجانی میکنند. اینها به منبر جفا میکنند و در نهایت مورد تمسخر دشمنان قرار میگیریم. برای ایشان کسر شأن هم نبود که در کسوت یک محقق پا به عرصه منبر بگذارد. برخی اندیشمندان وقتی مقام محقق به ایشان اعطا میشود، کسر شأنشان میدانند که در کسوت وعظ و خطابه ظاهر شوند. ایشان منبر را جایگاه بسیار مهمی میدانست و لذا هیچ وقت آن را ترک نکرد. این مسئله، گویای خلوص ایشان است. به قضاوت دیگران کاری نداشت. با درد مادی و معنوی و انحرافات فرهنگی و عقیدتی هم آشنا بود.
این سخنران مذهبی با تصریح بر اینکه آیت الله فاطمینیا واعظی محقق و مطلع بود، افزود: ایشان واعظی بود که به متون اولیه دسترسی داشت و بسیار مستند صحبت میکرد. از متون دسته چندم استفاده نمیکرد. بنابراین در یک نگاه کلی، ایشان ذو وجوه بود؛ یعنی در عین اینکه محقق، مورخ و حدیثشناس بود، با قرآن هم بیگانه نبود. سخن بلیغی داشت. فصیح و بلیغ سخن میگفت و از طرفی نفس پاکی داشت و لذا حرفش به دل مینشست. با مقدسبازیها و تحریفها مبارزه میکرد. در مقام عرفان نظری و عملی بیبهره نبود. از بزرگانی همچون آیت الله بهاءالدینی و طباطبایی و بهجت بهره برده بود.
حجتالاسلام واعظ موسوی افزود: به نظرم برای اهل منبر و فضلا و محققین یک الگو بود. برخی کنج عزلت میگزینند و به تحقیق خود میپردازند و با مردم بیگانه هستند، اما آیت الله فاطمینیا به عرصه اجتماع و تلویزیون میآمد. به هیئتهای مذهبی میرفت. با جوانان حشر و نشر داشت. بر خلاف اینکه زبان اهل فلسفه و عرفان را فقط شاگردان خودشان میفهمند، زبان ایشان همهفهم و ساده بود. این شگرد را امام داشتند؛ مثلاً امام خمینی میفرمود عالم محضر خداست و در محضر خدا گناه نکنید. اما یک عارف میگفت این محضریت برای فلان منزلگاه عرفانی است. پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمود با مردم به حد عقولشان صحبت کنید؛ از این جهت منبریهای ایشان از تمام اقشار یعنی دکتر و مهندس و استاد حوزه و دانشگاه و مردم عادی بودند.
انتهایپیام/