به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبری توانا، قاسم رفیعا، شاعر طنزپرداز خراسانی در برنامه جشن واژه غرفه بانک صادرات ایران که در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد، با اشاره به اینکه امسال نمایشگاه کتاب با شور و هیجان برگزار شد، گفت: وقتی از نمایشگاه بازدید کردم، از بالا بودن قیمت کتاب ناراحت شدم و در دل گفتم که کاش قیمت کتاب آنقدر پایین بود که هر کتابی دوست داشتیم، میتوانستیم بخریم.
وی با بیان اینکه ناشران در افزایش قیمت کتاب بیتقصیر هستند، افزود: این گرانی کاغذ موجب بالا رفتن قیمت کتاب شده است. البته شاهد هستیم که ناشران کتابی که قبلا چاپ کرده بودند، به همان قیمت قبل عرضه میکنند که این نشانگر اخلاقمداری ناشران است.
رفیعا با اشاره به نحوه انتخاب سوژهها در اشعارش، تصریح کرد: من پنج سال در طرقبه نامهرسان بودم که سال ۸۰ کتاب «خاطرات پستی» را چاپ کردم. در این کتاب بخشی از خاطراتی که در ارسال نامه و کتاب به شهرها و روستاها داشتم را نوشتم. در دورانی که نامهرسان بودم، روی موتور چندین بار شعر سرودم.حتی گاهی از روی موتور برای نوشتن شعر افتادم و آسیب دیدم.
این شاعر طنزپرداز به سختیهای سرودن شعرهایش اشاره کرد و افزود: به نظر من نمیتوان برای سرودن شعر زمانی مشخص کرد. من در نوجوانی وقتی شعری به ذهنم میرسید، به خاطر اینکه در خانه خاموشی زده شده بود و کسی اجازه روشن کردن برق را نداشت، در همان تاریکی برگهای در میآوردم آن را مینوشتم.
وی در ادامه به بیان خاطراتی از دوران تحصیل پرداخت و گفت: در آن زمان به دنبال رشتههایی میرفتم که متقاضی نداشته باشد تا بتوانم رتبه بیاورم. یک سال در رشته شعر شرکت کردم و وقتی اول شدم، بسیار تعجب کردم و گفتم چطور ممکن است که رتبه آوردم؟ گفتند که هیچ کسی در این رشته شرکت نکرده و فقط خودت بودی!
رفیعا با اشاره به اینکه من در جوانی بسیاری از اشعارم را برای نقد به کانون شعرا ارسال کردم، خاطر نشان کرد: هر هفته اشعارم را میفرستادم و این نقدها باعث شد، اشکالاتم را متوجه شوم و با قدرت بیشتری به سرودن شعر بپردازم. شاید همین نقدها پایه اصلی کتاب «روزنه» نوشته محمدکاظم کاظمی شد که بهترین کتاب در حوزه آموزش شعر به شمار میرود.
شاعر بچه محله امام رضایُم با بیان اینکه در دوران تحصیل یک بار معلم به خاطر شعرخوانی از کلاس بیرونم کرد، گفت: معلمم آن زمان به من میگفت که تو «قصهنویس خوبی میشوی، به شعر نمیآیی». بعدها متوجه شدم که درشت گفته است، چرا که هرچه شعر بگویم، باز هم قصهنویس هستم و اشعار مهم از قصه نشأت میگیرد.
رفیعا با اشاره به شیوایی گویش مشهدی برای غیر خراسانیها، ادامه داد: ظرفیت گویش خراسان طوری است که برای غیرخراسانیها جذابیت دارد. اما بسیاری از جوانان مشهدی از این امر غافل هستند. یک بار در خیابانهای تهران رد میشدم و خواستم تهرانی صحبت کنم، اما مغازهدار به من گفت: کتاب را سر جایش بگذار، شما مشهدیها کتاب نمیخرید!
وی درباره اهمیت صداقت در رفتار و گفتار، گفت: من بلد نیستم طوری دیگر باشم و نقاب بگذارم. در مدرسه به عنوان معلم پرورشی مشغول خدمت هستم. اما در کلاس به بچهها میگویم که تخصصی در زمینه قرآن یا خوشنویسی ندارم. اما برخی هستند که با وجود ناآگاهی،خود را برتر از دیگران میدانند و مدعی هستند که من به هیچ عنوان نمیتوانم چنین عمل کنم.
رفیعا با بیان اینکه افرادی که در زمینه طنز فعالیت دارند، شاید همیشه لبخند به لب داشته باشند اما بیمشکل نیستند، خاطر نشان کرد: آدمی که بدهی دارد، حقوقش را نریختند و میرود قلک فرزندش را میشکند، نمیتواند طنز بگوید. من گاهی با وجود همه مشکلات سعی میکنم با همسرم روحیه طنز را داشته باشم. در ایام شهادت ائمه اطهار علیهم السلام سعی میکنم پنهان شوم، چون برخی مرا میبینند به یاد طنز میافتند.
وی با اشاره به اینکه به نظر من کسی که مردم را به خنده میآورد، به راحتی میتواند مردم را هم به گریه وا دارد، افزود: من در زندگی لحظات غم و اندوه زیادی را تجربه کردم. بعد از ۴۰ سال خاطرات غمگینی که داشتم، برایم طنز شده است. در جوانی بیشتر از ۱۰ دقیقه نمیتوانستم در اتوبوس بمانم، چرا که حالم بهم میخورد. به خاطر این مشکل، بارها اتوبوسها را شستم!
رفیعا به بیان خاطرات طنزی از دوران جوانی خود پرداخت و گفت: یک بار با برادرم به سینما آفریقا رفتم. سینما ۲ طبقه بود که یک طبقه برای مجردها و طبقه دیگر برای متأهلین. ما در طبقه متأهلین نشسته بودیم اما به یکباره مأمور سالن بلند گفت که متأهلها از سالن خارج شوند و به سمت ما آمد. همان لحظه یکی از ما سریع برادر کوچکترم را در آغوش گرفت و مأمور سالن فکر کرد که ما یک خانواده هستیم. تا دیروز فکر میکردم او ما را نجات داده است، اما حالا به این فکر میکنم شاید ما او را نجات دادهایم.
این شاعر طنزپرداز با اشاره به اینکه تراژدی وقتی به اوج میرسد، طنز شروع میشود، ادامه داد: الان وقت طنز گفتن است. خوراک ما هم اشتباهات دیگران است. مملکتی که مدیران در آن اشتباه نکنند، ما از گرسنگی میمیریم. در ادارهای کاریکاتور میکشیدم و همه تشویق میکردند. مدیر جدید آمد و میگفت من با دوچرخه آمدم و کسی را تغییر نمیدهم. از فردا همه افراد جدید یکی یکی به مجموعه اضافه شدند. همان زمان کاریکاتور کشیدم که یکی با دوچرخه آمد و ۳۰ نفر رکاب میزدند. فردایش مدیر به من گفت که این کاریکاتورهایت مسخره شدند و بعد از مدتی هم عذرم را خواست.
وی به خاطرات شعری که در محضر مقام معظم رهبری خوانده بود، اشاره کرد و افزود: پس از آن شعرم که درباره غذای حضرتی بود، آستان قدس مرا دعوت کرد و گفت ما ۴ تا ژتون به شما میدهیم تا دیگر اینقدرنگویی بعد از سالها غذا حضرتی نخوردهام. وقتی وارد مهمانسرا شدم مادر و دختر مشهدی گفتند این همان نیست که گفته بود، ۳۰ سال غذای حضرتی نخورده است!
رفیعا در پایان از بانک صادرات ایران برای سرمایهگذاری در حوزه فرهنگ و ادب تقدیر کرد و گفت: تنها چیزی که شاید در ظاهر منفعت ندارد، کتاب است.اما از بانک صادرات که در این حوزه سرمایهگذاری کرده است، قدردانی میکنم که با وجود این حجم از کار اقتصادی در کشور و در این برهه حساس، در حوزه کتاب سرمایهگذاری میکند. امیدوارم این مجموعه اقتصادی از فعالیت در عرصه کتاب خوانی ناامید نشود و نتیجه کار را با تربیت فرزندان اهل دانش در ایران زمین ببیند.
انتهای پیام/