به گزارش رکنا، سارقان مسلح بعد از اینکه مرد طلافروش را به شدت مجروح کردند موفق شدند، طلاهای او را سرقت کنند. متهمان بعد از دستگیری با قرار وثیقه آزاد شدند و برای جلب رضایت طلافروش وی را به مرگ تهدید کردند. درگیری بین طلافروش و سارقان سرانجام به قتل یکی از همراهان سارقان منجر شد، بنابراین شاکی این بار به اتهام قتل بازداشت و به قصاص محکوم شد. او در مدت ۹سالی که در زندان به سر میبرد، برای جلب رضایت اولیایدم تلاش کرده و در حالی که توانسته رضایت چند نفر از آنها را جلب کند، برای جلب رضایت بقیه ناکام مانده و در زندان بلاتکلیف است.
پاییز سال۹۲ به مأموران پلیس تهران خبر رسید سارقان با حمله به مردی طلافروش وی را زخمی و از محل گریختهاند. مرد طلافروش که رضا نام داشت و به علت شدت جراحت در بیمارستان بستری بود به پلیس گفت: «امشب از مغازه به خانه برمیگشتم و در حالیکه مقداری طلا همراهم بود، چند سارق به من حمله کردند. آنها مرا با ضربات قمه زخمی کردند و بعد از سرقت طلاهایم گریختند.»
آن مرد بعد از طرح این شکایت تحت درمان قرار گرفت و بعد از بهبود نسبی برای چهره نگاری به اداره آگاهی رفت، اما نتوانست چهره سارقان را شناسایی کند. تحقیقات برای شناسایی سارقان ادامه داشت تا اینکه چند ماه بعد آنها در سرقت دیگری دستگیر شدند و در روند بازجوییها به سرقت از صاحب طلافروشی نیز اعتراف کردند، سپس با قرار وثیقه آزاد شدند.
پرونده در جریان بود که خبر رسید سارقان بعد از آزادی از زندان برای جلب رضایت طلافروش به سراغ وی رفته و با او درگیر شدهاند و در جریان درگیری یکی از سارقان جان باخته است. این بار رضا تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: «بعد از اینکه سارقان مرا زخمی کردند، راهی بیمارستان شدم و حدود ۱۴میلیون تومان هزینه کردم. آنها بعد از اینکه با قرار وثیقه آزاد شدند، سراغم آمدند تا رضایت بگیرند، اما قبول نکردم. چند باری به مغازه و خانهام آمدند تا آخرین بار برایشان شرط گذاشتم، اگر مبلغی که هزینه درمانم شده است را پرداخت کنند رضایت میدهم.»
متهم ادامه داد و گفت: «سارقان شرطم را قبول نکردند و گفتند همین که طلاهایم را پس دادهاند، کافی است. بالاخره این کش و قوسها ادامه پیدا کرد تا قرار شد روزی همدیگر را ببینیم و آخرین صحبتها را با هم داشته باشیم. روز حادثه از ترس یک اسلحه همراهم بردم، چون آنها آدمهای خشنی بودند و میترسیدم به من آسیبی برسانند. همین هم شد سر قرار آنها با من درگیر شدند و به طرفم حمله کردند. چارهای نداشتم جز اینکه یک تیر هوایی شلیک کنم، ولی تیر کمانه کرد و به یکی از آنها برخورد کرد. آن پسر جوان در سرقت نقشی نداشت، اما آن روز همراه سارقان سر قرار آمده بود که متأسفانه زخمی شد و بعد هم فوت کرد.»
متهم با اقرار به جرمش راهی زندان شد و پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. متهم چند بار در شعبه دوم دادگاه محاکمه و سرانجام با درخواست اولیایدم به قصاص محکوم شد. بعد از صدور این رأی پدر و مادر مقتول فوت کردند و بعد از فوت آنها بود که خانواده متهم توانستند رضایت چند نفر از خواهر و برادرهای مقتول را جلب کنند. به این ترتیب متهم با نوشتن نامهای درخواست تعیین تکلیفی کرد.
با این درخواست متهم بار دیگر مقابل هیئت قضایی شعبه دوم به ریاست قاضی زالی قرار گرفت. با اعلام رسمیت جلسه متهم به جایگاه رفت و گفت: «با فوت پدر و مادر مقتول، خانوادهام توانستند با پرداخت دیه رضایت پنجنفر از اولیایدم را جلب کنند، اما سه نفر از خواهر و برادرهای مقتول راضی به گذشت نیستند. ۹ سال است در زندانم و درخواست دارم هر چه زودتر تکلیفم مشخص شود. در این مدت خیلی سختی کشیدهام و تنبیه شدهام حالا درخواست کمک دارم.»
بعد از اعلام ختم جلسه، هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.