رسیدگی به این پرونده از 21 اسفندماه سال 98 و بهدنبال شکایت زنی درخصوص ناپدید شدن همسرش آغاز شد. زن جوان در تحقیقات گفت: شوهرم طلافروشی دارد و ظهرها برای ناهار به خانه میآید، اما امروز به خانه نیامد و هر چه با او تماس گرفتم، تلفن را پاسخ نداد و بعد از یک ساعت تلفن همراهش خاموش شد. نگران شدم و به مغازهاش رفتم که کرکره مغازهاش پایین بود و داخل مغازه هم کسی نبود.
با شکایت زن جوان تحقیقات آغاز و در بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته محل زندگی و کار این مرد مشخص شد زمانی که وی در حال بستن مغازهاش بود، 2 مرد با یک خودرو که آرم اورژانس اجتماعی داشت به سراغش آمده و او را سوار خودرو کرده و از محل رفتهاند. دقایقی بعد نیز آن 2 مرد به مغازه برگشته و پس از بازکردن مغازه به داخل رفته و بعد از مدتی با 2 کیسه طلا خارج شده و در مغازه را دوباره بسته و رفتهاند.
در ادامه مأموران شماره پلاک خودرو را استعلام کردند و معلوم شد که پلاک متعلق به یک خودروی پراید سرقتی بوده است.
چند روز بعد جسد مرد طلافروش که به قتل رسیده بود، پیدا شد و تیم جنایی یکی از آشنایان مقتول بهنام حمید را دستگیر کرد. وی خیلی زود به ربودن مرد طلافروش اعتراف کرد و گفت: ما قصد کشتن او را نداشتیم فقط میخواستیم طلاهایش را سرقت کنیم. قرار بود من جای طلافروشی را به همدستانم نشان دهم و آنها سرقت کنند. روز حادثه دوستانم مقابل طلافروشی رفته و خودشان را مأمور اورژانس اجتماعی معرفی کردند و گفتند درباره همسر سابقش چند سؤال دارند. او هم بدون اینکه مقاومت کند سوار خودرو شد اما وقتی متوجه شد دروغ گفته ایم و قصد سرقت داریم شروع به داد و فریاد کرد که در همان لحظه همدستم آمپول بیهوشی به او تزریق کرد و بعد هم دوست دیگرمان کلید مغازه را از جیبش برداشت و سرقت را انجام دادیم بعد هم متوجه شدیم مرد طلافروش مرده که او را بیرون شهر رها کردیم. با تکمیل پرونده، متهمان در شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفتند و عامل اصلی قتل به قصاص محکوم شد، با تأیید این حکم در دیوانعالی کشور، مرد جوان به درخواست اولیای دم در زندان رجاییشهر به دار مجازات آویخته شد.