تعداد دیگری از اجساد در میان اوارهای متروپل کشف و شناسایی شده است. جست و جو و اواربرداری در طبقه زیرهمکف ساختمان متروپل ادامه دارد.به گفته امدادگران حاضر در صحنه آوار، احتمال میرود اجساد دیگری نیز به زودی در این محل کشف شوند.
عکس مبهوت زن در حالی که دو دست را روی سر گذاشته است و در سرخی و سیاهی هوای غبارآلود شامگاه فاجعه، زل زده به تل خاک و ویرانه، در ابعاد گسترده در رسانههای اجتماعی و خبرگزاریها منتشر شد؛ زنی به نام «فوزیه جلیلیان» که چشم انتظار شش نفر از خانواده و نزدیکانش مانده بود تا از زیر آوار به معجزهای بیرون بیایند.
فوزیه جلیلیان عضو کادر درمان است. او را تقریبا همه در آبادان میشناسند.
یکی از دوستانش میگوید: «مقابل ساختمان که دیدمش، باورم نشد این زن همان فرشته سفیدپوش امیدوار است که در دوران اوج شیوع ویروس کرونا به داد همه ما رسیده بود و حالا ما چهقدر عاجزیم برای یاری دادنش.»
شهروند دیگری که با خانواده جلیلیان آشنا است، میگوید: «من از پدر و مادرم همیشه ماجرای سینما رکس را میشنیدم و با خودم فکر میکردم آبادان از آن روز سیاهتر به خودش ندیده اما بیپناهی شهرم امروز از آوار متروپل سنگینتر است. آدمها با چنگ و دندان، در شرایط ناایمن، بدون تخصص و امکانات رها شدهاند. رویم سیاه که بگویم بوی عجیبی پیچیده است در اطراف این ویرانه. باید کاری کرد اما ما خیلی تنهاییم.»
«آرین جلیلیان»، ۲۰ ساله، یکی از جانباختگان آوارمتروپل است
خانواده جلیلیان یک مغازه آبمیوه فروشی در زیرزمین متروپل داشتند. همسرش ، دو پسر جوان و نوجوانش «عرفان» و «آرین» و «حمید» فرزند برادر شوهرش همراه دو دختر ۱۰ و ۱۴ ساله به نامهای «صبا صالحیان» و «ملیکا صالحیان» که در لحظه فرو ریختن متروپل مشتریهای این مغازه بودند، زیر آوار ماندند.
«صبا صالحیان» و «ملیکا صالحیان» ۱۰ و ۱۴ ساله در لحظه فروریختن متروپل مشتری آبمیوه فروشی فوزی بودند
روز سوم آوار برداری خبرهایی مبنی بر دستور مقامات برای تخریب باقیمانده ساختمان در رسانهها منتشر شد. در ویدیویی مادر حمید جلیلیان با صدایی که از فرط فریاد و گریه شنیده نمیشود، التماس میکند ساختمان را تخریب نکنید: «ما تا ساعت شش صبح صدای حمیدم را، صدای نالهاش را میشنیدیم که از ما کمک میخواستند. امدادگرها هم شنیده بودند. اگر ساختمان را خراب کنند، زنده و مرده همه چیز تمام میشود.»
ویدیوی کودک غرق در خون که در آغوش پدرش در همان ساعت نخست آوار برداری از زیر خاک بیرون آورده شد، قلب آدمی را پر از درد میکرد. پدرش فریاد میزد «کمک کنید تورو خدا!»
او در برابر حرف زنی که گفت زود برسونیدش بیمارستان، نالید: «ماشینم زیر خاکه.»
«مسیح صادقی» هفت ساله یکی دیگر از قربانیان متروپل است. پدرش همه تلاش خود را کرد تا او را به موقع به بیمارستان برساند و جانش را نجات بدهد اما شدت جراحات به قدری بود که بعد از انتقال به بیمارستان درگذشت.
در مراسم خاکسپاری مسیح، سنج و دمام میزدند به سیاق همه روزهای مصیبت در جنوب؛ آیینی کهن که اگر چه بعد از انقلاب با عزاداری برای امام سوم شیعیان به یاد میآید اما ریشهای بسیار کهن دارد.
سنج و دمام از دیرباز برای اعلام خطر بوده است؛ برای وقتی که زمان بازگشت رسیده بود اما لنج و کشتی از دریا باز نمیگشت. مخاطب دمام، مردم بودند. زنهار میداد که بیایید. به اسطوره دریا که همزمان بیرحم است و روزی دهنده، جان میدهد و میستاند، زنهار میداد که فرزندان ما را پس بده! دمام درباره موقعیت خطیر و بغرنجی که واقع شده است، حرف میزند. میگوید ما آدمها در برابر اتفاقی که افتاده است، ناتوانیم و به این ناتوانی معترف و تنها همین از دستمان بر میآید که مردم را از خطر آگاه کنیم.
دمامزنها در این روزهای آبادان بسیار زنهار دادهاند؛ در بدرقه مسیح صادقی، در کوچههای شهر و مقابل ویرانههای متروپل، در میانه فریادها و شیونهای مادران و پدران، در استیصال آبادان و نوای عزادارانی که فریاد میزدند: «ای واویلا که عزا و ماتمه.»