تا اواسط دهه ۷۰ چیزی به نام دو قطبی روی سکوها میان هواداران استقلال وجود نداشت و همه چیز حول محور نتایجی که این دین داخل مستطیل سبز میگرفت، میچرخید ولی پس از ماجراهایی که آذر ماه سال ۷۵ رخ داد، اولین جرقه دوقطبی شدن هواداران استقلال زده شد. عده از آنها به شدت حامی ناصر حجازی بودند و برخی نیز قاطعانه از منصور پورحیدری حمایت میکردند. البته هر دو چهره فقید آنقدر سیاست و معرفت داشتند که هواداران خود را هرگز وادار به شورش علیه طیف مقابل نکنند.
داستان اما از اواسط دهه ۸۰ سر و شکل دیگری به خود گرفت. حالا استقلال علاوه بر ناصرخان و منصورخان، چند «خان»، «پادشاه» و «آقا» هم داخل مجموعه خود میدید که هیچکدام با دیگری در یک اقلیم نمیگنجیدند. بازیکنان بزرگی که به دوران بازنشستگی رسیده و حالا داعیه هدایت آبیپوشان پایتخت را داشتند. این ماجرا سال به سال پررنگتر شد و از ابتدای دهه جاری عملاً مدعیان شماره یک شدن برای نیمکت استقلال به یک معضل بزرگ برای صاحب منصبان و حتی هواداران بدل شد. گروهی برای امیر قلعهنویی حنجره میتراشید، عدهای فرهاد مجیدی را انتخاب اصلح میدانستند، برخی علیرضا منصوریان را شایستهترین فرد تلقی میکردند و... در این میان افرادی هم بودند که با خرج کردن روی سکوها، برخی از بوقچیها را نمکگیر خودشان میکردند تا در بزنگاههای حساس هواداران هیجان زده را به نفع آنها تحریک کنند و علیه بقیه فریاد حیا کن و رها کن سر بدهند. در چنین فضای نابسامانی بود که هر روز اخبار عجیب و غریبی شنیده میشد. از ادعای برخی افراد مبنی بر آنکه فلان مربی پرافتخار لیگ برتر دلش دلش میخواهد استقلال بدون او نتیجه نگیرد تا نامش در ذهن استقلالیها همواره تحت عنوان یک ناجی مطرح باشد تا زمزمههایی میان قدیمیهای آبی که تأکید میکردند برخی افراد با هم ائتلاف میکنند و مصاحبههای مسلسلوار علیه سرمربی وقت استقلال انجام میدهند تا او برکنار شود و همین نفرات به نان و نوایی برسند. البته به موازات این فعالیتها، فضای مجازی نیز در حال رشد بود و حالا همین فضا در اختیار برخی افراد زرنگ قرار گرفته تا با استفاده از هیجان و احساسات استقلالیها، سوءاستفاده خود را تکمیل کنند.
این روزها استقلال به معنای واقعی کلمه زخمخورده از جنگهای داخلی و قبیلهای است که متأسفانه از داخل فضای مجازی فرماندهی میشود و خود استقلالیها بدون اینکه اصلاً در جریان باشد، نقش سربازان بدون جیره و مواجب افرادی را بازی میکنند که قاعده بازی را خوب بلدند! اینکه امیر قلعهنویی سرمربی استقلال باشد یا فرهاد مجیدی، اینکه محمود فکری روی نیمکت حرف اول را بزند یا صمد مرفاوی، اینکه پرویز مظلومی دلش بخواهد دوباره هدایت آبیها را برعهده بگیرد و ... همه این موارد در نوع خود جای بحث دارد و کاملاً بدیهی است استقلال آنقدر در فوتبال ایران نام بزرگ و ارزشمندی است که بسیاری افراد دلشان میخواهد در داخل مجموعه آن باشند ولی واقعیت امر همان چیزی است که هواداران استقلال در هیاهوی جنگهای مجازی خود از یاد بردهاند. واقعیت بسیار مهمی به نام نتایج مطلوب و موفقیت. عناصری که حداقل طی چند سال اخیر برای آبیها و آبی دوستان حکم کیمیا را پیدا کرده است. قلعهنویی، مجیدی، مظلومی، فکری، مرفاوی و ... همه این افراد نامهای بزرگ و قابل احترامی هستند ولی استقلالیها فراموش کردهاند که نام تیم خودشان از همه کسانی که برشمردیم بزرگتر است. اغلب بزرگان استقلال بخش اعظمی از بزرگی خود را به واسطه بر تن کردن پیراهن آبی به دست آوردهاند و تحت هیچ شرایطی نمیتوانند ادعای بزرگتر بودن از قبیله ای را بکنند که باعث شوکت آنها شده است.هواداران استقلال این روزها دوباره چند تکه شده و هر کدام برای یک نفر سرودست میشکنند.
گروهی حامی مجیدی هستند، عدهای خواهان بازگشت قلعهنویی و تعدادی هم دوستدار آمدن دوباره منصوریان ولی این وسط اصلاً کسی توجه نمیکند که استقلال رتبه دوم جدول را مال خود کرده و به رغم همه نواقص تاکتیکی قابلملاحظه، حداقل تا اینجای کار در عرصه کسب امتیاز به مراتب بهتر از فصول گذشته عمل کرده است. آنها برای مردان بیرون گود مانده از استقلال در فضای مجازی فریاد میکشند ولی توقع دارند افراد داخل گود شرایط بهتری را برای تیم محبوبشان رقم بزنند! این یعنی حمایت نکردن از مربیان کنونی آن هم در شرایطی که آبیپوشان پایتخت حداقل از باب نتیجهگیری موفقیت نسبی داشتهاند. محمود فکری مانند هر فرد دیگری قطعاً نقاط ضعف و قوت دارد اما اینکه در چنین روزهای حساسی به جای حمایت از تیم او، هواداران استقلال را مشغول حمایت از بیرون گود نشستگان ببینیم، قطعاً در عالم حرفهای هواداری، یک کار آماتور محسوب میشود. حضور فکری در استقلال ابدی نیست ولی مطمئن باشید روزی که او برود و یکی دیگر سرمربی آبیها شود، همین حکایت به قوت خود باقی خواهد ماند و اگر هواداران استقلال به خودشان نیایند، دوباره افرادی پیدا میشوند که در فضای مجازی به آنها برای کوبیدن مرد شماره یک نیمکت خط میدهند و طرفداران را به جنگ قبیلهای میفرستند تا خودشان از غنایمی که در آخر این نبرد بیحاصل برجا میماند، کاسبی کنند. نکتهای که استقلالیها به آن توجه ندارند، این است که برخی از خط دهندگان به آنها در کانالها و صفحات، اساساً حامی شخص خاصی نیستند بلکه سنگ هر کسی را که جیبشان را بهتر و بیشتر پر کند، بر سینه میزنند. آنها حتی طرفدار بزرگان استقلال نیز نیستند و قلعهنویی، فکری، مجیدی و دیگران برایشان اهمیتی ندارند بلکه فقط رسیدن به منافع خودشان مهم است و بس ولی آتش حاصل از این جنگ قبیلهای قطعاً دامن استقلال را میگیرد و موجب تداوم قهرمان نشدن و ناکامی این تیم در مسابقات داخلی و آسیایی میشود. اتفاقی که بیشتر از هر کس دیگری، باعث ناراحتی هواداران خواهد شد. همین افرادی که حالا ناخواسته آتش جنگ داخلی را شعلهور میکنند.