به گزارش خبرگزاری فارس از لارستان، پانزدهم خرداد سال 1342 از نقاط عطف تاریخ ایران و سرآغاز تحولی عظیم بود، در آن زمان اکثر شهرها و نقاط کشور با شوری برخاسته از احساسات عمیق مذهبی و حرکت های خودجوش مردمی به پا خاستند تا معجزه ای بیافرینند به نام انقلاب.
لارستان هم از جمله مناطقی است که در جریان نهضت 15 خرداد به صورت قطعی و علنی حمایت خود را از نهضت امام خمینی(ره) اعلام داشت و موج اعتراص خود را علیه دستگاه های سیاسی وقت به نمایش گذاشت، آیت الله آیت اللهی که از مراجع عالیقدر لارستان بود، با آغاز نهضت امام خمینی (ره) در قم درصدد حمایت جدی و همه جانبه از قیام بر آمد.
جناب آیت اللهی ، ابتدا مخفیانه جلساتی با بزرگان و تجار لار تشکیل داده و قصد خود را اعلام کرد، اما تجار از این طرح استقبال چندانی نمی کردند و حضرت آیت اللهی در این در خاطراتش نوشته است: «آنچه در تمکن بود انجام گرفت که در لار مردم قیام کنند، اما چون مردم لار از دوره مشروطه، زمان مرحوم جدم و نیز در زمان پدرم با رضاخان و نیز در زمان مرحوم عم فقید، مبارزه های سرسختی نموده بودند و به حسب ظاهر به شکست منتهی شده بود و در نتیجه، مبارزات روحانی خود را از دست داده بودند و ضررهای مالی و جانی و غیره زیاد متحمل شده بودند و مخصوصاً در زمان مرحوم جدم در قضیه مشروطه و استبداد صغیر، 14 شبانه روز لار که مرکز تجارت بوده به دست عمال استبداد قوام شیرازی و قشون وی به غارت رفته بود، خاطره خوبی از قیام نداشتند و نمی شد از آنان توقع بیش از آن داشت.
« از طرفی زلزله سال 1339 هم موجب خرابی و ویرانی شهر و در به دری مردم شده بود و شرایط آنان به قدری سخت و طاقت فرسا بود که انتظار نمی رفت در این قیام بتوانند همراهی های لازم را بکنند.»
عشایر لارستان در خط حمایت از قیام
اگرچه تجار لارستان در این قیام همراهی نکردند اما عشایر غیور لارستان که همواره در صف انقلاب و قیام حضور داشتند همراهی خود را با قیام اعلام کردند، آیت اللهی که خود را موظف به همراهی با قیام امام (ره) می دانست ابتدا با سران عشایر منطقه لارستان تماس گرفت؛ ارتباط با سران عشایر به وسیله مرحوم حاج شاه میرزا رئیس طایفه «دولخانی» که در آن ایام ساکن لار بودند انجام پذیرفت.
محمد کریمی فرزند مرحوم حاج شاه میرزا در این باره می گوید: «حضرت آیت اللهی از مرحوم پدرم خواسته بود تا بعضی نامه ها و اعلامیه ها را به عشایر منطقه برساند و از آنان برای قیام عمومی دعوت کند، پدرم نیز با راهدار دولخانی و اکبر فرج پور دو نفر از سران طایفه ارتباط برقرار کرد و همچنین با یکی از سران طوایف ایزدخواست به نام باباخان قلات نیز تماس گرفته و پیام حضرت آیت اللهی را به ایشان رسانید، طوایف دولخانی و ایزدخواستی و لر و نفر حاضر به همراهی با حضرت آیت اللهی شدند.»
آیت اللهی در این مورد نوشته است: «در آن ایام همه عشایر لارستان موافقت خود را اعلام کردند و حتی آقای محمد قائدی نیز حاضر شدند با یک صد نفر چریک در این قیام شرکت کنند و بارها پیام فرستاد که من و طایفه ام حاضریم علیه دولت قیام کنیم در این بین، عشایر لارستان مراوده هایی با حقیر می نمودند و اظهار آمادگی می کردند، اما چون قیام عشایر مستلزم بودجه ی سنگین و تبعات طاقت فرسا بود و بعد از قیام کنترل آنان برای حقیر نه تنها مشکل بلکه برای حقیر در آن وضع اختناق آور ناممکن بود، لذا یک نفر روحانی امین به نام جناب ثقه الاسلام آقا سید عبدالرحیم طاهری پسرعموی پدرم که حدود 70 سال یا بیشتر از عمر شریفش گذشته بود به حضور امام (ره) و بعضی دیگر از مراجع فرستادم و شرح حال را معروض داشتم.»
آیت اللهی با شناخت کامل از موقعیت سیاسی و اجتماعی لارستان و با توجه به سابقه قیامهای سه گانه پیش از سال 1342، مصمم شدند با متحد کردن عشایر لارستان، این بار قیام را نه در شهر لار بلکه در مناطق عشایری شکل دهند، مهم ترین نیروهای عشایری منطقه لارستان در آن دوره، عبارت از طوایف لر و نفر، قائدی و طوایف ساکن منطقه یزدخواست.
جناب آیت اللهی در اولین گام به بعضی از نزدیکان خود دستور دادند تا اعلامیه های منتشر شده از طرف آیات عظام، علناً در منابر و مجامع عمومی قرائت شود و همه مردم از آن مطلع شوند.
آیت اللهی در این مورد می فرماید: «اعلامیه هایی که از قم و تهران به طور مخفیانه می رسید، بعضی افراد و از جمله مرحوم سید عبدالرحیم طاهری و سید عبدالله شجعان و یوسف اعتمادی مأمور شدند تا اعلامیه ها را در مجامع عمومی بخوانند.»
و لو بَلَغَ ما بلغ؛ سرآغاز قیام عشایر لر و نفر
طرح اولیه آیت اللهی چنین بود که ابتدا وحدتی همگانی میان طوایف مختلف عشایر منطقه ایجاد کند و پس از سنجیدن و ارزیابی تمامی جوانب قیام را علنی سازد.
این امر به تدریج در حال شکل گیری بود که حادثه ای ناخواسته نقشه ها و طرح های ایشان را با مشکل مواجه ساخت و قیام پیش از موعد آغاز شد و عواقب ناگواری را شکل داد.
جناب آیت اللهی در این مورد می فرماید: «پس از این که مرحوم سید عبدالرحیم طاهری از قم برگشت و پیغام حضرات آیات در تأیید قیام را رسانید شبی دو نفر از طایفه ی لر و نفر به نام های منوچهر و الله یار آمدند و نتیجه را جویا شدند و گفتند که از طرف زادان خان و رستم خان رؤسای طایفه ی لر و نفر برای ابلاغ نتیجه آمده ایم، بلافاصله خواستم تا سید عبدالرحیم طاهری حضور پیدا کند.»
«مرحوم سید عبدالرحیم هم آمد و جریان ملاقات با امام و دیگر علمای قم را به طور مفصل توضیح داد و در پایان گفت که امام فرمودند قیام علیه ظلم واجب است «ولو بلغ ما بلغ» یکی از آقایان عشایر پرسید که «ولو بلغ ما بلغ» یعنی چه که سید عبدالرحیم طاهری جواب داد یعنی « هر چه بادا باد» همان فرد رو به من پرسید که ایشان درست می گوید و بنده هم تأیید کردم. پس از آن آقایان عشایر بلند شده و رفتند و من حتی به ذهنم هم خطور نمی کرد که اینها بلافاصله قیام کنند.»
نخستین قیام مسلحانه در حمایت از نهضت امام خمینی
غلامعلی حقیقت، مدرس دانشگاه در گفتگو با خبرنگار فارس گفت: عشایر لر و نفر که در منطقه صحرای باغ لارستان سکونت داشتند با تأیید قیام به پا خاستند، اصل ماجرا به ظلم، ستم و خفقان سالهای منتهی به خرداد ماه سال ۱۳۴۲ و تبعید امام خمینی برمی گردد.
وی افزود: در آن زمان، عشایر لر ونفر لارستان هم مثل سایر مردم و عشایر انقلابی دست به حمایت از امام فقید و پیروی از علمای متنفذ و محبوب لارستان حضرت آیت آیت اللهی زدند و طی استعلام و اخذ فتوایی از نماینده وقت امام خمینی در ایران که توسط مرحوم طاهری فرستاده ویژه آیت الله آیت الهی به قم و ابلاغ متن آن با عنوان" دفاع در مقابل ظلم ظالم واجب می باشد" به بزرگان عشایر لر و نفر شهیدان رستم قاسمی و زیاد بیگلری با تصمیم و حمایت قاطع این عزیزان و طایفه لر و نفر مواجه گردید.
حقیقت بیان داشت: عشایر لر و نفر در اقدامی انقلابی شروع به دفاع از حق و حقوق عشایر و دفاع از حریم ولایت پرداختند این قیام به مدت یکسال از خردادماه ۴۲ تا خرداد ۱۳۴۳ ادامه داشت، عشایر لر و نفر در نخستین اقدام خود تصمیم گرفتند به پاسگاه عماده حمله کنند و مقدار زیادی مهمات و اسلحه هم به دست آوردند و ۹ نفر از ژاندارمها را هم کشتند.
در پی قتل چند نفر ژاندارم توسط طوایف لر و نفر دستور تعقیب قاتلین توسط سرگرد آذر (معاون سازمان امنیتی استان هرمزگان) به سروان نجف درّی صادر شد، دستور از ناحیه فارس برای فرمانداری لار آمد که زیاد بیگلری و رستم قاسمی باید این قضیه را حل و فصل کنند، ستون عملیاتی از لار به فرماندهی سروان نجف دری به لار آمد و در کوههای «داوز» درگیری شروع شد.
چند نفر از مزدوران شاه به نامهای استوار داوودشاهی و چند نفر دیگر به درک واصل شدند، بعد از مدت چند ماه مزدوران شاه خودشان را برای حمله آماده کردند و برای از بین بردن قیام عشایر لر و نفر چندین ستون عملیاتی تشکیل دادند.
با توجه به این که در آغاز قیام، عشایر آمادگی لازم و کافی را نداشتند و پیش بینی تبعات آن را هم نداشتند با مشکلاتی روبه رو شدند اما با تمام وجود راه مبارزه و قیام را انتخاب کرده و ادامه دادند، با انتشار خبر کشته شدن نیروهای دولتی در منطقه ، دولتمردان با فراهم کردن نیروهای نظامی در صدد شکست مبارزات عشایر لر و نفر برآمدند.
در این شرایط مرحوم آیت الله آیت اللهی به شدت در خصوص حفظ و حراست مردم در مقابل تهاجم گسترده نیروهای امنیتی و نظامی، حمایت غیرعلنی و مخفیانه از طایفه لر و نفر دغدغه مند بود و نیروهای حکومتی که از محبوبیت جناب آیت اللهی در میان مردم باخبر بودند سعی می کردند که وی را در این قضایا بی طرف نشان دهند تا بتوانند قیام عشایر لر و نفر را سرکوب کنند.
آیت الله آیت اللهی با قاطعیت تمام در برابر درخواست های حکومت ایستادگی کردند و با حمایت علنی از قیام عشایر لر و نفر و نشان داد که رهبری این قیام را به عهده داشته است.
فرماندهان نظامی فارس که توان مقابله با نیروهای طایفه لر و نفر را نداشتند و از طرفی ادامه قیام را هم به شدت به ضرر خود می دیدند آخرین تلاش خود را برای جلب رضایت آیتالله آیتاللهی جهت تسلیم سران لر و نفر از طریق وساطت ایشان به کار بردند.
آیتالله آیتاللهی در این مورد گفته است: «در یک شب تابستان دو نفر از فرماندهان نظامی که یکی از آنان درجه سرهنگی داشت به منزل آمدند و در آن موقع ایام فاطمیه بود و از بلندگوها مصیبت حضرت زهرا(س) پخش میشد، سرهنگ نظامی گفت که به حضرت زهرا(س) که همین الان روضهاش پخش می شود، قسم می خورم که ما می خواهیم جریان بهطور مسالمتآمیز فیصله پیدا کند و نظر اعلیحضرت هم همین است و از حضرتعالی خواهش داریم که وساطت کنید تا سران لر و نفر تسلیم شوند و دولت هم تعهد میکند که به آنان امان دهد، بنده گفتم هیچ اطمینانی به امان نامۀ دولت نیست و خودم در ایام کودکی شاهد بودم که مهدی سرخی، رئیس طایفه کوهمره سرخی با این که امان نامه رسمی از دولت داشت پس از تسلیم شدن در میدان توپخانه شیراز به دار آویخته شد و بنده جسد آویزان شده این مرد را شخصاً در ایام کودکی بر سر دار دیدهام و به اماننامههای دولتی هم هیچ اطمینانی ندارم.»
خدعه و نیرنگ؛ راه پهلوی برای پایان قیام عشایر لر و نفر
آیتالله آیتاللهی با همه این فشارها تسلیم خواسته نظامیان نشده بود و حکومت وقت ناگزیر در اندیشه اجرای نقشههای دیگری برآمد و سرهنگ اشرفی از نظامیان ظاهراً متشرع و روحانی زاده را مأمور سرکوبی قیام کرد.
سران طوایف لر و نفر به بخشهای شمالی لارستان پناه برده و به نیروهای بهمن خان قشقایی که در آن دوره از مخالفان رژیم و متواری بود، ملحق شدند، نیروهای نظامی در تعقیب آنان خود را به آن منطقه رساندند.
چون نیروهای دولتی، منطقه را پر از نیرو و نفربر و تانک و هواپیما کرده بودند طوایف لر و نفر مجبور شدند از منطقه کوچ کنند و به منطقه فیدوگرمشت خنج رفتند و آن جا قرار شد با قشقاییها همکاری کنند بعدها معلوم شد که در میان قشقاییها هم مزدوران و خیانتکارانی بودند که جاسوسی کردند و محل اسکان آنها را به نیروهای شاه نشان دادند.
کل نیروها وارد خنج شدند از آنجا که اینها نمیتوانستند و حریفشان نبودند، سرهنگ اشرفی را وارد عمل کردند ابتدا سرهنگ اشرفی به هنگ لار وارد شد، با تعداد زیاد نیرو، چندین تانک، دو هواپیمای جنگی و تعداد زیادی مزدور هم از استان بوشهر و شهر کازرون جمعآوری و اعزام کرد.
شهادت ۱۱۷ دلاور طایفه لر و نفر
چند ستون عملیاتی یکی به فرماندهی سروان زاهدی و دیگری به فرماندهی سروان محمودی و چند ستون عملیاتی دیگر نیز آماده نمود و 200 تا 300 نفر مزدور محلی از قلاجیهای منطقه لارستان جمع آوری کرد، سرهنگ اشرف با حقه خود را بهعنوان فرستاده امام خمینی(ره) معرفی کرد و مردم که حرف او را باور کرده بودند مخفیگاه مردان عشایر را به او نشان دادند.
صبح ۲۹ خرداد سال ۴۳ در حالی که افراد قوم لر و نفر در حال خواندن نماز بودند نیروهای انتظامی به آنان حمله کرده و زنان و مردان را به گلوله بستند.
آیتالله آیتاللهی در این مورد میفرمایند: « بزرگسالان و خردسالان و مرد و زن را شهید کردند و خانواده آنان را اسیر کردند و برای نمایش به لار آورده و عدهای دیگر را چنان که میگویند به نام مریض بودن به وسیله سوزن زدن و... از بین بردند که مجموعاً چنان که اهالی میگویند، قریب یکصد و هفده نفر میشوند و در این بین برای حقیر زحمات زیاد و نگرانیهای طاقتفرسایی پیش آمد.»
اسامی بعضی از شهیدان این واقعه به این شرح است: زیاد خان، علی خان، امیر ارسلان، لهراسب، کاموس، صفدر، شهناز، جهان سلطان، زلیخا، صغرا، زواره، باختر که همگی آنان از اولاد «رضا قلی بیگی» از تیره « زمان خانلو»ی ایل نفر بودند. رستم خان، درویش خان، صمصام خان، میرزا شهباز، اسد و رقیه که از تیره لر بودند.
درویش بزرگی، امیر ارسلان بیگلری، علی بیگلری، نصیر بیگلری، رستم قاسمی، حیدر بیگلری، شهیده زراره بیگلری، زیاد بیگلری، زلیخا جعفری، شهباز رسولی، اسدالله فولادی، عبدالرحمن رسولی، باختر بیگلری.
نخستین بانوی شهید انقلاب اسلامی
قیام عشایر لر و نفر لارستان اگرچه مظلومانه به پایان رسید اما دلاوری های برنو به دستان این قیام در قلب تاریخ محفوظ است و هرگز فراموش نخواهد شد.
از جلوه های ویژه این قیام همراهی زنان با مردان طایفه و دفاع از نهضت امام خمینی(ره) بوده است که در رأس این شیر زنان «باختر بیگلری» وجود داشت که تا آخرین لحظه زندگی به مبارزه پرداخت و نامش به عنوان نخستین بانوی شهید انقلاب اسلامی ثبت شد.
باختر در سال 1304 در میان عشایر طایفه لر و نفر متولد شد، کودکی اش را در منطقه سرسبز زیبای جنوب منطقه لارستان استان فارس و شمال استان خوزستان در ییلاقها و قشلاقها گذراند.
در نوجوانی با یکی از جوانان معتقد ایل به نام درویش بزرگی ازدواج کرد و در آن سالهای سخت و خفقان دوره حکومت پهلوی در کنار مردان مبارز ایل خود ایستاد و رسم شیرزنی را به جا آورد تا ثابت کند در راه دفاع از حق و حقیقت و اعتقادات زینب وار باید ایستادگی کرد.
باختر بیگلری در جریان قیام ۱۵ خرداد عشایر لر و نفر همراه شوهرش درویش بزرگی و دو فرزند خردسالش برای مبارزه به کوهستان رفت و در آن هنگام که سرهنگ اشرف با نیرنگ خود را بهعنوان فرستاده امام خمینی(ره) معرفی کرد و به مخفیگاه مبارزان دست پیدا کرد، باختر شجاعانه در کنار همسرش جنگید.
او شهادت همسرش و پسرش و پیکر خونین آنان را دید اما تصمیم به ادامه راه آن گرفت، دشمن که هنوز در کمین این مبارزان بود راه را بر باختر بیگلری بست و در روز ۲ تیرماه ۴۳ او را با گلوله به شهادت رساند.
انتهای پیام/س