همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: منصور ضابطیان میگوید: «حوادثی مانند متروپل، آتش گرفتن ساختمان پلاسکو، زلزله منجیل و رودبار و بم و امثال این ها و حوداث طبیعی و غیرطبیعی باعث شده حساسیت جامعه و به تبع آن نویسندگان نسبت به این موضوعات قدری کمرنگ شود و دیگر کمتر کسی سراغ داستان و داستان نویسی با این موضوع و محتوا می رود.» او معتقد است، حمایت نکردن نهادهای دولتی و در گام دوم خطوط قرمز هیچ مانعی بر سر راه نویسنده این عرصه و کسی که می خواهد با این دستمایه ها داستان بنویسد، ایجاد نکرده و نمی کند.» گفت و گو با منصور ضابطیان را در ادامه بخوانید:
برخی نویسندگان ایرانی مانند شهریار مندنی پور درباره موضوع آوار (به معنای لغوی و نمادین آن) داستان نوشته اند. مجموعه داستان «آبی ماورای بحار» او البته مربوط به فروریختن برج های دوقلو توسط طالبان است. معنی و مفهوم آوار در غرب با معنا و مفهوم آوار در کشور ما چه تفاوت ها و شباهت هایی دارند؟
۱۱ سپتامبر مقوله ای خاص و اتفاقی نادر است که درام خاص خودش را آورده. درست است که حرکتی تروریستی بوده و وقتی راجع به آن صحبت می شود به این سویه ها اشاره می شود. باید همین ابتدا بگویم که حتماً ادبیات جهان از موضوع آوار تهی نیست. در این نمونه و ژانر می توانم از کتاب «بعد از زلزله» هاروکی موراکامی نام ببرم. کتاب موراکامی درواقع همین ماجرای ویرانی را دستمایه قرار داده و اگر اشتباه نکنم ۶ داستان کوتاه داشت که هر یک از این داستان ها از زوایه ای خاص زلزله و اتفاقات پس از آن را مورد بررسی قرار می دهد. موراکامی این موضوع روانشناسی را بازگو می کند که آدم ها پس از فروریزی آوار چه دیدگاه جدیدی نسبت به جهان پیدا می کنند.
اگر بخواهیم کتابی که مربوط به ۱۱ سپتامبر است مبنا قرار دهم و بگوییم که نگاه مردم امریکا به ویرانی همواره نقطه عزیمتی از منظر تروریسم داشته، به گمانم قدری منطقی نیست.
چرا نویسندگان ما کمتر به این مقوله پرداخته اند؟
به هر حال در شعرمعاصرمان نشانه هایی از این موضوع داریم. مثلاً اگر شعرهای حامد عسگری را دنبال کنید، کم و بیش در بسیاری از شعرهایش به ماجرای زلزله بم اشاره شده. چون خودش هم درگیر این ماجرا بوده. او در شعرهایش اشاره های زیادی به این ماجرا دارد. اگر در اشعارش جست و جو کنیم به مصداق هایی متعددی از این مورد خواهیم رسید. برخی از شعرهایش از ابتدا تا انتها به همین موضوع خلاصه می شود. در ادبیات داستانی اما حق با شماست. با فقدان و فقر داستان و رمان در این زمینه روبه روییم.
این اتفاقات غیر منتظره نمی تواند دستمایه ای برای خلق هنری باشد؟
زلزله و آوار اتفاقا درام اند و دستمایه خوبی به نویسنده می دهد. کمااینکه عباس کیارستمی در سینما برای زلزله رودبار این کار را کرد. بنابراین چون این رد پا را پیدا نکرده ایم، ادبیات داستانی مان به ویرانی هایی از این دست مثل حادثه متروپل کمتر پرداخته است.
مصیبتهایی که در جنگ حاصل می شود، در «زمین سوخته» احمد محمود و رمان های دیگر یا شعر بلند «نام تمام مردگان یحیی» است، سروده محمدعلی سپانلو، جزو این آوارنگاری محسوب می شود یا نه؟ چون ارتباط مستقیم با جنگ دارد.
به نظرم «آوارنگاری» واژه جدیدی است که به تازگی خود خبرنگاران ابداع کرده اند. نخستین بار هم هست که از شما می شنوم. کلاً ویرانی به آدمی موقعیت دراماتیک می دهد، به دلیل اینکه یک تغییر وضع است و هر نوع تغییر وضع برای آدمی درام ایجاد می کند. تغییر وضعیتی مانند فرورویختن یک ساختمان و تصادف یک هواپیما با ساختمان می تواند به آدمی قصه بدهد. به ویژه زمانی که آدمها با آن درگیرند. در همین ماجرای غم انگیز متروپل آبادان ببینید درباره چند شخصیت صحبت می شود که هر یک میتوانند دستمایه یک رمان یا فیلم قرار بگیرند. از آن زن و شوهری که کافه داشتند و زیر آوار می مانند و آن خانمی که اسمش همه فرزندان و نزدیکانش را از دست داده تا آدم هایی که گذری از آنجا رد شده اند یا در اتومبیلشان بوده اند اما آوار به سرش می ریزد و جانش را از دست می دهند، می تواند به نویسنده انگیزه قصه پردازی بدهد.
اما اینکه چرا نویسندگان به آن نمی پردازند برای من هم جای پرسش دارد. یکی از برنامه هایی که در شبکه دو صدا و سیما داشتیم، محاکات می کردیم. مردم قصه های شخصی شان را می گفتند و در اختیار نویسندگان قرار دادند تا آنها بشوند و دریابند که چقدر می تواند دستمایه یک رمان یا فیلم قرار گیرید.
اگر زنده یاد بهرام صادقی در قید حیات بود، با ظرافت و نکته سنجی هنرمندانه اش آیا به این همه وقایع واکنش نشان نمی داد؟ او معمولاً از یک واقعه کوچک یک داستان مفصل با ساختار و صناعت بی نقص و مستحکم می نوشت.
همه نویسندگان کوتاه از یک اتفاق کوچک در اطرافشان استفاده می کنند. این صرفا مختص زنده یاد بهرام صادقی نیست. اما به قدری در دوران اخیر با اتفاقات عجیب و غریب دست به گریبان بوده ایم که شاید حساسیتمان را نسبت به آنها از دست داده ایم.
چرا برخی نویسندگان حساسیتشان را نسبت به این وقایع از دست داده اند؟
در سفری که به سوئیس داشتم و به فراخور کارم که سفرنامه نویسی است دیدم که در شهر کوچکی که ۳ روزنامه وجود داشت، آن ۳ روزنامه سر موضوعی با هم در رقابت بودند. رقابتشان در این ارتباط بود که شهرداری اعلام کرده بود که می خواهند پولی به دانش آموزان بدهند تا آنها تعطیلات تابستان، باغچه های شهر را آب دهند. عده دیگری مخالفت می کردند و می گفتند همین پول را در اختیار آنها قرار دهیم تا از بچه های بی سرپرست دیگر نگهداری کنند تا برای آینده شان مفید باشد. ببینید آنجا دغدغه ها در چه سطحی است. همان موقع یادم است که سیلی استان گلستان را فرا گرفت. دیدم خبر در ستونی در یکی از روزنامه ها نوشته شده بود که چند نفر از دست رفته اند و روستایی را آب برده. در صورتی که همان اتفاق اگر در کشوری مانند سوئیس می افتاد تا ماه ها درباره اش صحبت می شد و آن را پیگیری می کردند و راه تکرار را بر این اتفاق می بستند.
شاید به این خاطر است که این گونه حوادث طبیعی به قدری برای ما و در کشورمان رخ داده که دیگر به نظرمان عادی می آید.
واقعه ای مانند جنگ پشتیبان هایی مانند بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس داشت. آیا نباید نهادی از ثبت هنری این اتفاقات حمایت کند؟
همه جای دنیا صرفاً حمایت نهادها و حکومت ها تعیین کننده و راهگشا نیست. معمولاً یک جریان راه می اندازند. ما در همین تهران جشنواره داستان بحران داشتیم. در حال حاضر نمی خواهم درباره کیفیتش صحبت کنم اما بالاخره شهرداری تهران چنین جشنواره ای را برگزار کرد.
خروجی این جشنواره چه بود؟
قصه هایی با موضوع زلزله و آتش سوزی پلاسکو نوشته شد. اما به ویژه این مقوله ها باید از سوی رسانه ها تقویت شود.
این گونه آوارنگاری ها اگر به درستی روایت شود، می تواند در سینما و ادبیات به تولید آثاری با ژانر وحشت هم دامن بزند و اتفاقا مورد اقبال عمومی قرار گیرد.
موافقم.